گنجور

 
نظیری نیشابوری

مبین به رد و قبولم که نیکخواه توام

اگر بد دو جهانم که در پناه توام

مپوش چشم ز حالم که از پریشانی

ز دیده تو گریزان تر از نگاه توام

به گرد کوی تو گردم نسیم درگاهم

به هیچ در ننشینم غبار راه توام

هزار زخم ستم خورده‌ام رسیده به تو

نمانده قوت رفتن ز صیدگاه توام

صور نگار صد افسانه پریشانم

که در سواد شب، طره سیاه توام

کجاست هجر کزو انتقام خویش کشم

که در حمایت مژگان کینه خواه توام

«نظیری» از که گذشتی؟ دگر که را دیدی؟

که باز سوخته شعله‌های آه توام

 
 
 
وحشی بافقی

سحر کجاست که فراش جلوه‌گاه توام

نشسته بر سر ره دیده‌بان راه توام

هنوز خفته چو بخت منند خلق که من

برون دویده ز شوق رخ چو ماه توام

من آن گدای حریصم که صبح نیست هنوز

[...]

اسیر شهرستانی

به خون تپیده شکاری ز صیدگاه توام

به جان رسیده غباری ز خاک راه توام

به تیغ تغافل نمی توان کشتن

شهید پرسش مژگان عذرخواه توام

چه بخت اینکه گل گفتگو توام چید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه