گنجور

 
نظیری نیشابوری

نگشت دامن گردی درین بیابان چاک

درون نتاخت سواری درین جهان چالاک

اگر مسیح وشی پای در رکاب کند

به مرگ بازنداریم دستش از فتراک

کجا رسیم درین تیره شب خدا داند

به یک دو گام فتادیم در هزار مغاک

به مسکنت بنشینیم تا قبول کنند

طفیلیان سر خوان خواجه لولاک

به فتوی خرد پارسا طلاق دهیم

اگر هزار ببخشند مهر دختر تاک

به گریه دیده ز آلودگی فرو شوییم

که پاک را نتوان دید جز به دیده پاک

فریب نغمه و ساغر خورم معاذالله

به قول مطرب و ساقی روم ز جا حاشاک

خلاف در سر ما طره تو آشفته

گنه ز جانب ما چهره تو آتشناک

چه تلخی است که در نشئه محبت ماست

که زهرخنده ات افعی و ماند از تریاک

ازین نشاط که در خاطری «نظیری » را

عجب نباشد اگر گل برویدش از خاک

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode