نخست عشق به میخانه کرد نزول
به گرد مدرسه گردیدنست نامعقول
ز راه ضربت دستست رقص بی حالان
سماع عشق نخیزد مگر ز اصل اصول
کمینه بوالعجبی، در دیار عشق این است
که حاکمی شود از حکم کودکی معزول
از آن عزیز خراباتیان شدیم که ما
ادب نگاه نداریم، در خروج و دخول
برون ز دلبر شهری، درون ز شاهد غیب
گنه به طور ملامت کشان بود مقبول
متاع هر دو جهان را به یک گدا بخشیم
گر از هزار تمنا، یکی رسد به حصول
بلند شد سخن عشق، لیک معذوریم
که نیست رخصت گفتار جز بقدر عقول
غرض گدای در دوست بودنست ارنه
به گنج ها نکنیم التفات بر مسئول
خموش تا نشناسد کسی «نظیری » را
چه لازم است که معلوم گردد این مجهول
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عزیز کرد مرا باز در محل قبول
ظهیر دولت شاه و شهاب دین رسول
چنان شنید ز من شعر، کاحمد مختار
شنید وحی ز روحالامین به وقت نزول
چو در ستایش او لفظ من مکرر شد
[...]
همیشه روز تو چون عید و روزه ات مقبول
دلت بطاعت و دستت بمکرمت مشغول
زنفس او به لطافت همی رسند نفوس
ز عقل او متحیر همی شوند عقول
به گاه عزم دلیر و به گاه حزم حذور
گه غضب متانی، به گاه عفو عجول
مدار علم و عمل بر لطافتش مقصور
[...]
من ایستادهام اینک به خدمتت مشغول
مرا از آن چه که خدمت قبول یا نه قبول
نه دست با تو درآویختن نه پای گریز
نه احتمال فراق و نه اختیار وصول
کمند عشق نه بس بود زلف مفتولت
[...]
نشسته ام به خیالی که می پزم مشغول
سری ز عقل نفور و دلی ز خلق ملول
در اوفتاده به گردابِ فکر و قلزمِ عشق
که نه نهایتِ عرضش بود نه غایتِ طول
ولایتی که به دیوانگانِ عشق دهند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.