کتاب خوانده شد و، شبههای نشد مغفول
به هیچ مسئله خاطر نمیشود مشغول
اگر رسوم ادب شد زیاد ما چه عجب
شدیم پیر به تعلیم کودکان فضول
فقیر مدرسه و خانقاه، کم رزق است
گدایی در میخانه، می کنیم قبول
اگر به مدرسه اوراد دیر گم نشود
کنم عدول ز شاهد به شاهدان عدول
غم حوادث اگر دهر را گرفته فرو
الم به خاطر کودک دلان نکرده نزول
تو می به شرط جزا ده، که من نه آن شخصم
که از گناه خجل کردم، از عذاب ملول
جزای خلق «نظیری » به حشر تحقیق است
به غیر ما که مصابیم قاتل و مقتول
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این بیتها به نقد وضعیتی اجتماعی و فرهنگی میپردازد که در آن هیچ توجهی به مسائل مهم نمیشود و تنها به صورت ظاهری به علم و ادب پرداخته میشود. او به تجربهاش از سالهای عمر و یادگیری در مدرسه و خانقاه اشاره میکند و میگوید که فقر و کمبود در این مکانها دیده میشود. وی همچنین به تضادی اشاره میکند که بین باورها و واقعیات وجود دارد و بیان میکند که میخواهد درک بهتری از زندگی و نتیجه اعمالش داشته باشد. در نهایت، او از شرایط انسانی و نگرانیهایش درباره عواقب اعمالش حرف میزند و میخواهد بداند که آیا جزای اعمالش در روز قیامت عادلانه خواهد بود یا خیر.
هوش مصنوعی: کتاب خوانده شد و هیچ ابهامی باقی نماند. به هیچ موضوعی فکر نمیشود و هیچ چیز نادیده گرفته نمیشود.
هوش مصنوعی: اگر آداب و رسوم ادب بیشتر شد، این عجیب نیست که ما به سن و سال رسیدهایم و در یاد دادن به کودکان دچار افراط و اشتباه شدهایم.
هوش مصنوعی: فقر و تنگدستی در مدارس و خانقاهها شایع است؛ در حالی که در میخانه، گدایی و درخواست کمک برای زندگیام را میپذیرم.
هوش مصنوعی: اگر به مدرسه رسیدنِ اوراد دیر شود، از مشاهدهی شاهدان، انحراف میکنم.
هوش مصنوعی: غم و نگرانیهای زندگی اگر زمان را تحت تاثیر قرار داده، این واقعیت مانع از آن نمیشود که آرامش به دلهای بیگناه و معصوم نازل نشود.
هوش مصنوعی: از تو تقاضا دارم که به من شراب بدهی، اما نه به خاطر پاداش و جزا، زیرا من آن فردی نیستم که از گناه و عذاب شرمنده باشم.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، جزای اعمال انسانها به طور واقعی محقق میشود و تنها ما هستیم که در این حالت خاص به عنوان قاتل و مقتول شناخته میشویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عزیز کرد مرا باز در محل قبول
ظهیر دولت شاه و شهاب دین رسول
چنان شنید ز من شعر، کاحمد مختار
شنید وحی ز روحالامین به وقت نزول
چو در ستایش او لفظ من مکرر شد
[...]
همیشه روز تو چون عید و روزه ات مقبول
دلت بطاعت و دستت بمکرمت مشغول
زنفس او به لطافت همی رسند نفوس
ز عقل او متحیر همی شوند عقول
به گاه عزم دلیر و به گاه حزم حذور
گه غضب متانی، به گاه عفو عجول
مدار علم و عمل بر لطافتش مقصور
[...]
من ایستادهام اینک به خدمتت مشغول
مرا از آن چه که خدمت قبول یا نه قبول
نه دست با تو درآویختن نه پای گریز
نه احتمال فراق و نه اختیار وصول
کمند عشق نه بس بود زلف مفتولت
[...]
نشسته ام به خیالی که می پزم مشغول
سری ز عقل نفور و دلی ز خلق ملول
در اوفتاده به گردابِ فکر و قلزمِ عشق
که نه نهایتِ عرضش بود نه غایتِ طول
ولایتی که به دیوانگانِ عشق دهند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.