گنجور

مجد همگر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵

 

دلم نهان شد و شد عافیت نهان از دل

هلاک جان من آمد دلم فغان از دل

به چین زلف تو در مدتیست تا گم شد

دهان تنگ توام می دهد نشان از دل

فروشد از پی تو دم به درد و رفت به غم

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶

 

چه افتری چه محال است این دروغ گفت

که شد فرشته عرشی و فرش خاکی جفت

هزار گنج معانی شد آشکار گر او

ز روی صورت در کنج خاک رخ بنهفت

ز منبع حکم الماس نطق دربارش

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳

 

شه صدور و خداوند من شهاب الدین

توئی که محض وفائی مر این وفاجو را

به صدق دعوت در قحط سال جود و سخا

محل صدق و وفائی مر این دعاگو را

ز کوی لطف و به حکم کرم ز روی جواب

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵

 

پناه ملک جهان مقتدای روی زمین

توئی که هست ز رای تو آسمان محجوب

توئی که اختر سعد تو چون طلوع کند

زمام خویش دهد مشتری به دست غروب

توئی که هست ملاقات تو جلای عیون

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶

 

مده فریب مراین عقل خاص طبعت را

به طبع شعرپرست و به شعر عام فریب

ز فخر شعر نی جاه تو رسد به فراز

ز ننگ شعر سر قدر من رود به نشیب

اگر تو شعر بگوئی نماندت آزرم

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷

 

ایا یگانه عالم که روزگار دو رنگ

نظیر تو به سه کشور به هیچ باب نیافت

چهار رکن جهان نیز پنج شش ره بیش

بگشت فکرت و در وهم زودیاب نیافت

ز هفت اختر و از هشت خلد و نه گردون

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵

 

سه روز رفت کز آسیب مرگ آن دلبر

مرا جگر زره دیدگان بپالوده ست

از آن زمان که رخش زیر خاک بنهفته ست

دلم ز رنج تفکر دمی نیاسوده ست

که آن دو لاله رویش چگونه پژمرده ست

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲

 

پناه ملک جهان شهریار روی زمین

تویی که حکم تو بر آسمان روا باشد

جواب امر ترا آسمان دهد لبیک

اگر چو کوه سما قابل صدا باشد

سپهر جاده مقصود خود نیابد باز

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳

 

پناه ملک سلیمان ملاذ اهل زمان

توئی که ملک ز نام تو نامدار شود

فرود دست تو بیندش اگر کسی به مثل

به پای وهم بر این نیلگون حصار شود

سپهر پیش سراپرده جلالت تو

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵

 

خدایگانا رایت به یک دقیقه فکر

ز کار مشکل ایام بند بگشاید

گهی به اشک قلم گرد فتنه بنشاند

گهی به چشمه کلک آب ملک بفزاید

چگویم از قبل بنده ایکه مدت عمر

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۷

 

پند نادان چه دهی زانکه دگرگون نشود

از بد نفس اگر خود همه دوران باشد

گر بگردانیش از حال دو صد بار به حال

همچنان باز بدان سیرت و آنسان باشد

خود ببین صورت نادان چو نگاری به قلم

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۹

 

قدوم ماه ربیع و خروج ماه صفر

خجسته باد بدین مقصد و پناه بشر

خدایگان جهانبان بهای دولت و دین

که از مدیح وی افزوده گشت جاه هنر

خجسته صاحب دیوان مشرق و مغرب

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۱

 

به فال فرخ و پیروز بخت و طالع سعد

چو مه برآمد شه زاده بر سریر سرور

چراغ دوده سلغر که نور طلعت او

کند فروغ رخ آفتاب را مستور

جم دوم عضدالدین پناه ملک عجم

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۲

 

خدایگانا دست مبارکت شب دوش

به یک ندب دو سه فارد بباخت بی تاخیر

زیاد باد ترا زندگانی اندر ملک

که کعبتین نکرد از برای من تقصیر

سه تا ببردم و با خود ز بیم می گفتم

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۷

 

سفینه ای به من آورد صدر دریا دل

بدان غرض که ز کلکم شود سواد پذیر

گشادم و ز سوادش کتابتی دیدم

چو عقد لولو منثور و سمط در نثیر

همه به صفحه کافور مشق کرده به مشک

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۹

 

کریم پارس و اصیل عراق شمس الدین

زهی که ملک ز نام تو یافته اعزاز

توئی که فکر تو گر بر فلک گذار کند

زلوح چرخ بخواند همه دقایق راز

براق قدر تو گر سرکشد ز عالم کون

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۶

 

به سعد طالع و فرخنده روز فرخ فال

زماه ی شده وز سال خی و نون با دال

مهی که بود بشیر قدوم او شعبان

مهی که هست نقیص رسوم او شوال

به عون ایزد و یاری چرخ و نصرت بخت

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۹

 

سپهر قدرا دریادلا خداوندا

توئی که غاشیه مهر تست بر دوشم

ز جام طبع به هر مجلسی که بنشینم

نخست باده حمد و ثنای تو نوشم

همه مدیح تو می گسترم چو در سخنم

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۰

 

به حکم قاطع مخدوم سرور اسلام

بهاء ملت و دین خواجه سپهر غلام

کمینه چاکر محکوم بنده فرمانش

به دست خویش که فرمانده است بر اقلام

به چند ساعت روز و کم از دو دانگ شبی

[...]

مجد همگر
 

مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۱

 

به حکم صدر معظم معین دولت و دین

ز گفته های خود او را نشان فرستادم

از آسمان سخن آمد نخست و من امروز

به یک اشارت بر آسمان فرستادم

ز عز و جاهش گفتم که جان فرستم پیش

[...]

مجد همگر
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode