گنجور

 
مجد همگر

مده فریب مراین عقل خاص طبعت را

به طبع شعرپرست و به شعر عام فریب

ز فخر شعر نی جاه تو رسد به فراز

ز ننگ شعر سر قدر من رود به نشیب

اگر تو شعر بگوئی نماندت آزرم

من ار به شعر گرایم رساندم آسیب

نه ذوق یابد ازو لذت و نه تن قوت

اگر چه سازد زرگر ز زر و عنبر سیب

به استقامت احوال با زمانه بکوش

چو دور گشت باذنب تو نیز رو بازیب