گنجور

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۳

 

اگر نه صید کسی گشته مرغ نامه‌برم

چرا به خدمت یاران نمی‌رسد خبرم؟

به شوق تا به سر تربتش نمی‌رفتم

نمی‌نمود وصیت به عشق اگر پدرم

گشوده‌ام به هم آغوشی قفس، آغوش

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۴

 

رخ تو تا شده غایب به صورت از نظرم

کمر به دشمنی خواب بسته چشم ترم

فلک ز رشک جدا کردم از تو، ورنه هنوز

نبود وقت جدایی و موسم سفرم

فراق در گلویم ریخت زهر غم چندان

[...]

قدسی مشهدی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۴۳ - شیشه گر

 

نگار شیشه گرم غایب است در نظرم

اگر به دست من افتد به شیشه خانه برم

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۵

 

اسیر پیچش آن طره شکن گیرم

ز موج نکهت سنبل کنند زنجیرم

ز حیرتم چه عجب گر بماند از رفتار

به روی آب روان گر کشند تصویرم

مرا ز ضعف به دل طاقت گسستن نیست

[...]

جویای تبریزی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۴

 

تمام عیبم و از عیب خویش بی خبرم

که حسن روی تو نگذاشت عیب خود نگرم

همین نه بنده ی نا سودمند بی هنرم

بدی و زشتی و عیب است پای تا بسرم

بدین بدی که منم کس مرا نداند و من

[...]

نشاط اصفهانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۶

 

همای عشق تو افکند سایه ی بسرم

فتاد سلطنت روزگار از نظرم

زدور مجلس مستان گشایدت دل تنگ

من این فتوح بدور فلک گمان نبرم

بس است هر چه بغم صرف گشت عمر عزیز

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۱

 

بود چو زهر رقیب ار بیاورد شکرم

اگر تو زهر دهی نوشم و شکر نخورم

مکن دریغ زمن ای کمان ابرو تیر

که عمرهاست که من پیش غمزه ات سپرم

مرا که روز و شبان بی جمال تست یکی

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴

 

گرفته تا ره بغداد ماه نوسفرم

هزار دجله به یک‌دم گذشته از نظرم

چه قطره‌ها که دمادم نریخت از مژه‌ام

چه شعله‌ها که پیاپی نخاست از جگرم

زمین به زلزله از سیل اشک خانه کنم

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۵

 

به جلوه کاش درآید مه نکوسیرم

که آفتاب نتابد مقابل قمرم

ز کار خلق به یک باره پرده بردارند

اگر ز پرده درآید نگار پرده‌درم

اگر به چشم درستی نظر کند معشوق

[...]

فروغی بسطامی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

 

چنین که در دل من داغِ زلف سرکشِ تست

بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم

به هر نظر بتِ من جلوه می‌کند لیکن

کس این کرشمه نبیند که من همی نگرم

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۹ - بهجت شیرازی

 

چه جلوه کرد ندانم نگار عشوه گرم

که هر که را نگرم روی اوست در نظرم

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۹ - بهجت شیرازی

 

چه جلوه کرد ندانم نگار عشوه گرم

که هر که را نگرم روی اوست در نظرم

رضاقلی خان هدایت
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶

 

چنان خیال تو انگیخت چاره در نظرم

که هر طرف نظر آرم ترا همی نگرم

شدی به روی چو درهای شادمانی باز

چو صبح عید شبی گر درآمدی ز درم

مرا به دیده و لب دگر اشک و آه نماند

[...]

صفایی جندقی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

که برگذشت که خون می‌رود ز چشم ترم

چه شعله بود که از پا گرفت تا به سرم

سزای من که نپرداختم ز دانه به دام

بکش به خون دل ای سنگ عشق بال و پرم

دگر معامله با کس نماند جز تو مرا

[...]

نیر تبریزی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۰ - وله

 

الا که شیرهٔ جانستی و خمیرهٔ شرم

کرم نمای و بده جامی از عصارهٔ کرم

خصوص حال که چرخ از زمین برد آزرم

شخ از درشتی دی رست و شاخ گل شد نرم

جیحون یزدی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

چو ماه روی تو را در خیال می نگرم

دگر خیال بود هر چه هست در نظرم

اگر تو را لب لعل است لؤلؤ شهوار

من از خیال لبت چون عقیق خون جگرم

اگر تو سرو بنی، من تذرو نغمه تراز

[...]

افسر کرمانی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۱۰۲ - ستاره می شمرم

 

پدر ز درد فراقت خون شده جگرم

ز هجر روی تو چون طایر شکسته پرم

پدر بیا و ز بحر غمم رهایی بخش

که سیل اشک، ز هجرت رسیده تا کمرم

مرا ز دیده بود از غم تو خون جاری

[...]

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۱۰۳ - حلقهٔ ماتم

 

به گریه گفت که ای عمه جان! چه شد پدرم

که آفتاب رخش بود سایه ای به سرم

ترکی شیرازی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۱۰۳ - حلقهٔ ماتم

 

بگو به من که کجا رفت عمه جان، پدرم

که از فراق رخش، خون چکد ز چشم ترم

ترکی شیرازی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۷ - زبان حال حضرت سکینه

 

دریغ و درد که نگذاشتند جان پدر

تن مبارکت از آفتاب برادرم

نداد شمر امان کز رخت نگاهی سیر

برای توشه شام خراب برادرم

اگر به خواب رود بی‌تو دیده‌ام امشب

[...]

صامت بروجردی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode