همای عشق تو افکند سایه ی بسرم
فتاد سلطنت روزگار از نظرم
زدور مجلس مستان گشایدت دل تنگ
من این فتوح بدور فلک گمان نبرم
بس است هر چه بغم صرف گشت عمر عزیز
چو هست باده بدستم بهرزه غم نخورم
مرا بفرقت تو روز و شب بود یکسان
نه آفتاب دهد بی تو نور نه قمرم
چو شمع خلوتیان تا بصبح میسوزم
که آیدم سحر و سر بپای تو سپرم
بآن امید که عکس تو اندر او افتد
بیاد روی تو دایم در آینه نگرم
به تیغت آب حیات و منم چو مستسقی
که هر چه میکشیم من بقتل تشنه ترم
غریق عشقم و پیوسته آب میجویم
که من چو ماهی از آن آب بحر بی خبرم
مباد سر تو افشا شود بمحفل عام
بکام خلوتیان را زبان چو شمع برم
خیال زلف تو آشفته را پریشان کرد
غم زمانه مپندار زد بیکدگرم
مرا چو رشته مهر علیست حبل متین
باین امید بحشر از صراط در گذرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق خود به معشوق سخن میگوید و تأثیر عمیق آن بر زندگیاش را توصیف میکند. او بیان میکند که عشق معشوقش مانند سایهای بر زندگیاش افتاده و روزگارش را تحت تأثیر قرار داده است. شاعر به شدت از جدایی و غم ناشی از دوری معشوق رنج میبرد و نمیتواند با دیگر شادیها کنار بیاید. او همچنین به تمایلش به رسیدن به معشوق و آرزو برای دیدن تصویر او در آینه اشاره میکند. عشق او به معشوقش چنان عمیق و طاقتفرساست که همچون آب حیات برایش ضروری است و بدون آن احساس تشنگی میکند. در انتها، شاعر به این میاندیشد که شاید با حمایت عشق و محبت معشوق، بتواند بر مشکلات و چالشهای زندگیاش غلبه کند.
هوش مصنوعی: عشق تو مانند پرندهای است که سایهاش بر سرم افتاده و باعث شده که قدرت و سلطنت زمان و روزگار از نظرم دور شود.
هوش مصنوعی: از دور مجلس شادی، دل بیتاب من را شاد میکند. این اتفاق خوشایند در دوردستها، به هیچوجه در خیال من نمیگنجد.
هوش مصنوعی: به اندازه کافی از غم و اندوه زندگی گذراندهام. حال که نوشیدنی خوشی در دست دارم، دیگر به غمهای زندگی اهمیت نمیدهم.
هوش مصنوعی: من در جدایی تو، روز و شب برایم هیچ تفاوتی ندارد. نه خورشید بی وجود تو نوری میدهد و نه ماه.
هوش مصنوعی: مثل شمعی در محفل شبانه میسوزم تا صبح فرابرسد، تا سرم را در ساعات سحر به پای تو بگذارم.
هوش مصنوعی: به امید اینکه تصویر تو در آن درخشش بیفتد، همیشه در آینه به چهره تو نگاه میکنم.
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و زیبایی تو، جانم را زنده میکنی، اما من مانند کسی هستم که در تشنگی عمیق غرق شده و هر لحظه بیشتر به سمت مرگ میروم.
هوش مصنوعی: من در عشق غرق شدهام و همیشه در جستجوی آب هستم، چرا که مانند ماهی از آب دریا بیخبرم.
هوش مصنوعی: مراقب باش که راز تو در جمع مردم فاش نشود، زیرا مانند شمعی که نورش در خلوت میدرخشد، زبان گویای رازها فقط برای خاصان مناسب است.
هوش مصنوعی: تصور ظرافت و زیبایی موهای تو ذهنم را تحت تاثیر قرار داده و به هم ریخته است، پس غم و اندوه دنیا را به پای دیگری نگذار و مرا تنها نگذار.
هوش مصنوعی: من چون رشتهی محبت علی هستم و به این امید که از صراط در روز قیامت عبور کنم، به چنین پیوندی محکم و استوارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نظر همی کنم ار چند مختصر نظرم
به چشم مختصر اندر نهاد مختصرم
نمیشناسم خود را که من کیم به یقین
از آنکه من ز خود اندر به خود همی نگرم
عیان چو باز سفیدم نهان چو زاغ سیاه
[...]
اگر چه نیستت از چشم دوستان آزرم
چرا نیاید ازین شیبت سپیدت شرم
ایا به عالم عهد از تو نوبهاروفا
چرا چنین ز نسیم صبات بیخبرم
به خاصه چون تو شناسی که رنگ و بوی نداد
خرد به باغ سخن بیشکوفهٔ هنرم
به صد زبانت چو سوسن بگفته بودم دی
[...]
جمال شاه سخا بود و بود تاج سرم
وحید گنج هنر بود و بود عم به سرم
به سوی این دو یگانه به موصل و شروان
دلی است معتکف و همتی است برحذرم
هنر بدرد ز دندان تیز سین سخا
[...]
چو ماه یکشبه بنهفت چهره از نظرم
مه دو هفته درآمد به تهنیت ز درم
بداد مژده عید از لطف چنانک گرفت
ز فرق تا به قدم جمله در گل و شکرم
مرا به شادی رویش به سینه باز آمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.