پدر ز درد فراقت خون شده جگرم
ز هجر روی تو چون طایر شکسته پرم
پدر بیا و ز بحر غمم رهایی بخش
که سیل اشک، ز هجرت رسیده تا کمرم
مرا ز دیده بود از غم تو خون جاری
چو طفل اشک، فکندی چرا تو از نظرم
خرابه منزل و لخت جگر، طعام من است
ببین زمانه چسان کرده خوار و دربدرم
دگر نظر به مه آسمان نخواهم کرد
به خواب اگر شبی آید رخ تو در نظرم
چو آفتاب رخت در تنور کرد غروب
بیاد روی تو شب ها ستاره می شمرم
شبان تیره دو چشمم نمی رود در خواب
چگونه خواب به چشمم رود که بی پدرم
ربود خواب زچشم تمام اهل حرم
فغان نیم شب و، آه و نالهٔ سحرم
بهای قطرهٔ خون گلوی تو نشود
به جای اشک، اگر خون رود ز چشم ترم
سرت به طشت طلا و تنت به کرب و بلا
کجا روم چکنم شکوه جانب که برم؟
در این خرابه تنم ز آفتاب گرم گداخت
پدر بیا ز وفا سایه ای فکن به سرم
بیا و دختر خود را از انتظار برآر
روا مدار که من، از غم تو جان سپرم
ز گریه، دیدهٔ «ترکی» چو بحر عمان شد
ببین که صفحهٔ دفتر پر است از گهرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر عاشقانه و غمگین، شاعر از درد فراق پدرش سخن میگوید و احساس گمگشتگی و بیتابی او را به تصویر میکشد. او به شدت مشتاق دیدار پدر است و هر لحظه دوری از او برایش دشوار است. شاعر با اشاره به بیخوابی و رنجهایی که از غم پدرش میکشد، از او درخواست میکند تا برگردد و او را از این درد و رنج نجات دهد. در نهایت، او بر این تأکید دارد که عشق و یاد پدر برایش ارزشمندتر از هر چیزی است و تحمل این دوری برایش غیرممکن شده است.
هوش مصنوعی: پدر از دوری تو به شدت ناراحت است و دلش به شدت میسوزد. من نیز به خاطر فاصله از تو، مثل پرندهای که بالهایش شکسته، ناتوان و غمگینم.
هوش مصنوعی: پدر، بیا و به من کمک کن تا از غم و اندوهی که دارم رهایی پیدا کنم، زیرا اشکهای من به خاطر دوریات تا کمرم رسیده است.
هوش مصنوعی: دلم پر از غم توست و به همین دلیل مانند یک کودک که از درد و ناراحتی گریه میکند، اشک میریزم. چرا تو از جلوی چشمانم دور شدی؟
هوش مصنوعی: خانه ویران و دل شکستهام، اینها برای من بهعنوان غذاست. ببین که زمانه چگونه مرا حقیر و بیکس کرده است.
هوش مصنوعی: دیگر به ماه آسمان نگاه نخواهم کرد، اگر شب، چهره تو در خواب من بیاید.
هوش مصنوعی: وقتی چهرهات مانند خورشید در آتش تنور غروب میکند، شبها به یاد تو ستارهها را میشمارم.
هوش مصنوعی: دیدههای تیرهام خواب ندارند، چطور میتوانم بخوابم در حالی که پدرم در کنارم نیست؟
هوش مصنوعی: تمام اهل خانه در نیمه شب خوابشان ربوده شده است و با آه و ناله از سحر بیدار شدهاند.
هوش مصنوعی: اگرچه اشک از چشمانم بریزد، اما ارزش قطرهٔ خون تو را نمیتواند بسنجد.
هوش مصنوعی: سرت در طشت طلا و بدنت در کربلاست، نمیدانم کجا بروم و چه شکایتی کنم.
هوش مصنوعی: در این ویرانه، بدنم از گرمای آفتاب به شدت رنج میبرد. ای پدر، لطفاً برای وفا، سایهای بر سرم بگستران.
هوش مصنوعی: بیا و دخترت را از انتظار نجات بده، نگذار که من به خاطر غمت جان بسپارم.
هوش مصنوعی: چشمم از بس که گریه کرده شبیه دریای عمان شده است؛ ببین که دفتر زندگیام پر از جواهرات و ارزشهاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نظر همی کنم ار چند مختصر نظرم
به چشم مختصر اندر نهاد مختصرم
نمیشناسم خود را که من کیم به یقین
از آنکه من ز خود اندر به خود همی نگرم
عیان چو باز سفیدم نهان چو زاغ سیاه
[...]
اگر چه نیستت از چشم دوستان آزرم
چرا نیاید ازین شیبت سپیدت شرم
ایا به عالم عهد از تو نوبهاروفا
چرا چنین ز نسیم صبات بیخبرم
به خاصه چون تو شناسی که رنگ و بوی نداد
خرد به باغ سخن بیشکوفهٔ هنرم
به صد زبانت چو سوسن بگفته بودم دی
[...]
جمال شاه سخا بود و بود تاج سرم
وحید گنج هنر بود و بود عم به سرم
به سوی این دو یگانه به موصل و شروان
دلی است معتکف و همتی است برحذرم
هنر بدرد ز دندان تیز سین سخا
[...]
چو ماه یکشبه بنهفت چهره از نظرم
مه دو هفته درآمد به تهنیت ز درم
بداد مژده عید از لطف چنانک گرفت
ز فرق تا به قدم جمله در گل و شکرم
مرا به شادی رویش به سینه باز آمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.