بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
وهُوَ فخرالمتألّهین، خواجه شمس الدین محمد الحافظ بن شیخ کمال الدین شیخ غیاث الدین. آبا و اجدادش از علما و فضلا بودهاند و خود تحصیل مراتب حکمیه پیش مولانا شمس الدین عبداللّه شیرازی که از معاریف فضلاست نموده و ظهورش در زمان دولت آل مظفر بوده. حکیمی است صاحب مایه و عارفی است بلندپایه. از فحول محققین و از اماجد کاملین. صاحب علم الیقین. با شیخ عماد فقیه و شاه نعمة اللّه ماهانی و شیخ علی کلاءِ شیرازی و زین الدین خوافی و شاه داعی اللّه و سید ابوالوفای شیرازی و جمعی کثیر از عرفا و فضلا معاصر بوده. ولی ثابت نیست که نسبت ارادت به کدام کامل درست نموده. اشعار حکمت آثارش چنان در دل هر طایفه نشسته که اکثر فِرَق مختلفه او را هم مسلک خویش دانستهاند. وقتی در محفل یکی از عرفا مذکور شد که جامی در نفحات نوشته که حافظ پیری نداشته، فرمود که اگر بی پیر چون حافظ توان شد، کاش مولوی جامی هم پیر نداشتی. بعضی گویند که این بیت خواجه حافظ در جواب بیت سید نورالدین نعمت اللّه ماهانی قُدِّسَ سِرُّه دلالت کند بر اخلاص او به خدمت سید. زیرا که سید نعمت اللّه ولی گفته است:
ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم
هر درد را به گوشهٔ چشمی دوا کنیم
و حافظ گوید:
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشهٔ چشمی به ماکنند
به هر صورت در جلالت قدر خواجه مجالِ سخن نیست. از سخنانش ظاهر است که مشرب عالی داشته و دیوان معرفت بنیانش در همهٔ آفاق رایت شهرت افراشته. او را جهت جذبه بر سلوک غالب و روش رندی را طالب بوده، چنان که سلطان احمد جلایر مکرر التماس مجالست وی کرده، مقبول نیفتاد و وقتی که امیر تیمور او را ملاقات نمود لباس وی در کمال اندراس بود. مجملاً فرزانهای است یگانه و مدقق و فاضلی است بینا و محقق. وفاتش در سنهٔ ۷۹۱ واقع گردید. مضجعش در خارج حصار شیراز زیارتگاه ارباب نیاز است. دیوانش ابیات ملحقهٔ بسیار دارد، گویند شاه قاسم انوار اغلب دیوان ایشان را مطالعه میفرموده. اگرچه فی الحقیقه همگیِ اشعار دیوان آن جناب عارفانه واقع شده. لیکن بنا بر تنگی حوصلهٔ این کتاب به بعضی از آن قناعت شد:
فی الغزلیّات
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها
شبی تاریک و بیم موج، گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها
٭٭٭
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
شاید که باز بینیم دیدار آشنا را
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را
حافظ به خود نپوشید این خرقهٔ می آلود
ای شیخ پاک دامن معذور دار ما را
٭٭٭
ما مریدان رو به سوی کعبه چون آریم چون
رو به سوی خانهٔ خمار آرد پیر ما
عقلاگرداند کهدلدربند زلفش چون خوش است
عاقلان دیوانه گردند از پیِ زنجیر ما
٭٭٭
گر چنین جلوه کند مغبچهٔ باده فروش
خاک روبِ در میخانه کنم مژگان را
ترسم آن قوم که بر دردکشان میخندند
در سرِ کارِ خرابات کنند ایمان را
٭٭٭
ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
ای بی خبر ز لَذّتِ شربِ مدام ما
ترسم که صرفهای نبرد روز بازخواست
نانِ حلال شیخ ز آب حرام ما
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریدهٔ عالم دوام ما
٭٭٭
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
که کس نگشود ونگشاید به حکمت این معمارا
٭٭٭
با دل آرامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک باره برد آرام را
٭٭٭
گرچه بدنامی است نزد عاقلان
ما نمیخواهیم ننگ ونام را
٭٭٭
رازِ درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
٭٭٭
عنقا شکار کس نشود دام باز چین
کانجا همیشه باد به دست است دام را
به خلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به دام و دانه نگیرند مرغ دانا را
٭٭٭
شب تار است و رهِ وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا وعدهٔ دیدار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی محرمِ اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجایی و ملامتگرِ بیکار کجاست
٭٭٭
با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل
کشت ما را و دم عیسیِ مریم با اوست
٭٭٭
خم ها همه در جوش و خروشند ز مستی
و آن می که در آنهاست حقیقت نه مجاز است
٭٭٭
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد
که می حرام ولی بِه ز مال اوقاف است
٭٭٭
درین چمن گل بی خار کس نچید آری
چراغ مصطفوی با شرارِ بولهبی است
٭٭٭
غلام همت آنم که زیرِ چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
٭٭٭
یک قصه بیش نیست غم عشق و این عجب
از هر کسی که میشنوم نامکرر است
در راه او شکسته دلی میخرند و بس
بازار خودفروشی از آن راه دیگر است
٭٭٭
قلندران طریقت به نیم جو نخرند
قبای اطلس آن کس که از هنر عاریست
لطیفهایست نهانی که عشق از آن خیزد
که نام او نه لب لعل و خط زنگاری است
٭٭٭
وقت آن شیرین قلندرخوش که دراطوارسیر
ذکر تسبیح ملک در حلقهٔ زنار داشت
٭٭٭
زمانه افسر شاهی نداد جز به کسی
که سرفرازی عالم درین کله دانست
٭٭٭
مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن
که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست
٭٭٭
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
سرم به دنیی و عقبی فرو نمیآید
تبارک اللّه از این فتنهها که در سر ماست
٭٭٭
دولت آنست که بی خون دل آید به کنار
ورنه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست
٭٭٭
طمع خام بین که قصّهٔ فاش
از رقیبان نهفتنم هوس است
٭٭٭
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
مستور و مست جمله چو از یک قبیلهاند
ما دل به عشوهٔ که دهیم اختیار چیست
راز درون پرده چه داند، فلک خموش
ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست
زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواستهٔ کردگار چیست
٭٭٭
اگر به زلفِ سیاهِ تو دست ما نرسد
گناه بخت پریشان و دست کوته ماست
٭٭٭
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملامت علماء هم ز علم بی عملی است
٭٭٭
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست
گر من آلوده دامنم چه زیان
همه عالم گواهِ عصمت اوست
٭٭٭
آنچه زر میشود از پرتو آن قلب سیاه
کیمیاییست که در صحبتِ درویشان است
٭٭٭
من آن نیام که دهم نقدِ دل به هر شوخی
در خزانه به مهر تو و نشانهٔ تست
٭٭٭
یارب این کعبهٔ مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین منست
دیدن روی ترا دیدهٔ جان بین باید
این کجا مرتبهٔ چشم جهان بین من است
٭٭٭
عاشق که شد یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست وگر نه طبیب هست
در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست
هر جا که هست پرتوِ روی حبیب هست
٭٭٭
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ورنه در مجلسِ رندان خبری نیست که نیست
٭٭٭
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز اینکه بسپارند چاره نیست
فرصت شمر طریقهٔ رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
٭٭٭
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست
هرچه گوید در حق ما جای هیچ اکراه نیست
در طریقت هرچه پیش سالک آید خیر اوست
بر صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست
اینچهاستغناستیاربوینچه قادر حکمت است
کاین همه زخم نهان هست و مجالِ آه نیست
هرچه هست از قامت ناسازِ بی اندامِ ماست
ورنه تشریفِ تو بر بالای کس کوتاه نیست
بندهٔ پیر خراباتم که لطفش دایم است
ورنه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست
٭٭٭
رندان تشنه لب را آبی نمیدهدکس
گویی ولی شناسان رفتند ازین ولایت
در این شب سیاهم گم گشت راهِ مقصود
از گوشهای برون آی ای کوکبِ هدایت
این راه را نهایت صورت نمیتوان بست
کش صدهزار منزل بیش است در بدایت
٭٭٭
شیدا ز آن شدم که نگارم چو ماه نو
ابرو نمود و جلوه گری کرد و روببست
حافظ هر آنکه عشق نورزید ووصل خواست
احرامِ طوفِ کعبهٔ دل بی وضو ببست
٭٭٭
حدیث هول قیامت که گفت واعظِ شهر
کنایتی است که از روزگارِ هجران گفت
٭٭٭
شرح مجموعهٔ گل مرغ سحر داند و بس
که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
٭٭٭
به دُرد و صاف ترا حکم نیست دم درکش
که هرچه ساقیِ ما ریخت عینِ الطاف است
٭٭٭
من هم اول که سرِ زلف تو دیدم گفتم
که پریشانی این سلسله را آخر نیست
٭٭٭
گرپیر مغان مرشد من شد چه تفاوت
در هیچ سری نیست که سری ز خدا نیست
٭٭٭
معشوقه عیان میگذرد بر تو ولیکن
اغیار همی بیند از آن بسته نقاب است
٭٭٭
ز پادشاه و گدا فارغم بحمداللّه
گدایِ خاک در دوست پادشاه من است
گناه اگرچه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب کوش و گو گناه من است
٭٭٭
ای آنکه به تقریر و بیان دم زنی از عشق
ما با تو نداریم سخن، خیر و سلامت
درویش مکن ناله ز شمشیر احبا
کاین طایفه از کشته ستانند غرامت
٭٭٭
میدمد هر کسش افسونی و معلوم نشد
که دلِ نازک او مایل افسانهٔ کیست
٭٭٭
ما در درون سینه هوایی نهفتهایم
بر باد گر رود سرِ ما بر هوا رود
٭٭٭
گنج زر گر نبود کُنجِ قناعت باقی است
آنکه آن داد به شاهان به گدایان این داد
خوش عروسی است جهان از رهِ صورت لیکن
هر که پیوست بدو عمر خودش کابین داد
٭٭٭
ما و می و زاهدان و تقوی
تا یار سرِ کدام دارد
٭٭٭
می خور که صد گناه ز اغیار در حجاب
بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند
٭٭٭
اگر به بادهٔ رنگین دلم کشد شاید
که بویِ خیر ز زهد و ریا نمیآید
مقیم حلقهٔ ذکر است دل بدان امید
که حلقهای ز سرِ زلف یار بگشاید
جهانیان همه گر منع من کنند از عشق
من آن کنم که خداوندگار فرماید
نخواهد این چمن از سرو ولاله خالی ماند
یکی همی رود و دیگری همی آید
٭٭٭
به خیر خاطر ما کوش کاین کلاه نمد
بسا شکست که بر افسر شهی آورد
٭٭٭
منظر دل نیست جایِ صحبت اغیار
دیو چو بیرون رود فرشته درآید
صالح و طالح متاعِ خویش نمودند
تا که ز چشم افتد و که در نظر آید
٭٭٭
به سرّ جامِ جم آنگه نظر توانی کرد
که خاکِ میکده کُحلِ بصر توانی کرد
گداییِ در میخانه طُرفه اکسیری است
گر این عمل بکنی خاکِ زر توانی کرد
جمالِ یار ندارد نقاب و پرده ولی
غبارِ ره بنشان تانظر توانی کرد
ثواب روزه و حج قبول آن کس راست
که خاکِ میکدهٔ عشق را زیارت کرد
٭٭٭
درِ میخانه ببستند خدایا مپسند
که درِ خانهٔ تزویر و ریا بگشایند
٭٭٭
مردم ز اشتیاق و در این پرده راه نیست
یا هست و پرده دار نشانم نمیدهد
٭٭٭
چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهرِ مقصود
ندانستم که این دریا چه موج بی کران دارد
٭٭٭
سر خدا که عارف سالک به کس نگفت
در حیرتم که باده فروش از کجا شنید
پندِ حکیم عین صوابست و محض لطف
فرخنده بخت آنکه به سمعِ رضا شنید
٭٭٭
بس تجربه کردیم درین دیرِ مکافات
با دردکشان هر که درافتاد برافتاد
٭٭٭
بر سرِ تربتِ ما چون گذری همت خواه
که زیارتگهِ رندان جهان خواهد بود
برو ای زاهد خود بین که به چشم من و تو
راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود
٭٭٭
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولیک به خونِ جگر شود
صد نکته غیر حسن بباید که تاکسی
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
٭٭٭
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد
٭٭٭
مرا تو عهدشکن خواندهای و میترسم
که با تو روزِ قیامت همین خطاب رود
حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز
خوشا کسی که درین راه بی حجاب رود
٭٭٭
با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
هر شبنمی در این راه صد بحر بی کران است
دردا که این معما شرح و بیان ندارد
ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز
مست است در حق او کس این گمان ندارد
٭٭٭
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف توام گامی چند
پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کِش خویش
که مگو حالِ دل سوخته با خامی چند
زاهد از حلقهٔ رندان به سلامت بگذر
تا خرابت نکند صحبت بدنامی چند
٭٭٭
طمع در آن لب شیرین نکردنم اولی است
ولی چگونه مگس از پی شکر نرود
بپوش دامنِ عفوی به ذلت منِ مست
که آبروی شریعت به این قدر نرود
خستگان را که طلب باشد و قوت نبود
گر تو بیداد کنی شرط مروت نبود
٭٭٭
گر من از میکده همت طلبم عیب مکن
پیر ما گفت که در صومعه همت نبود
٭٭٭
عجب راهی است راه عشق کانجا
کسی سر برکند کش سر نباشد
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که علمِ عشق در دفتر نباشد
٭٭٭
من آن نگینِ سلیمان به هیچ نستانم
که گاه گاه درو دست اهرمن باشد
٭٭٭
آن شرحِ بی نهایت کز حسن دوست گفتند
حرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد
عیبم بپوش زنهار ای خرقهٔ می آلود
کاین پیرِ پاک دامن بهر زیارت آمد
٭٭٭
آنچه سعی است من اندر طلبت خواهم کرد
این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد
٭٭٭
در کارخانهٔ عشق از کفر ناگزیر است
آتش که را بسوزد گر بولهب نباشد
٭٭٭
عاقلان نقطهٔ پرگار وجودند ولی
عشق داند که درین دایره سرگردانند
لاف عشق و گله از یار، زهی لافِ دروغ
عشقبازانِ چنین مستحق هجرانند
گر شوند آگه از اندیشهٔ ما مغبچگان
بعد ازین خرقهٔ صوفی به گرو نستانند
٭٭٭
بگشای تربتم را بعد ازوفات و بنگر
کز آتشِ درونم دود از کفن درآید
٭٭٭
ساقیا جام می ام ده که نگارندهٔ غیب
نیست معلوم که در پردهٔ اسرار چه کرد
آنکه بر نقش زد این دایرهٔ مینایی
کس ندانست که در گردشِ پرگار چه کرد
٭٭٭
نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرود
آنچه با خرقهٔ صوفی میِ انگوری کرد
٭٭٭
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند
پنهان خورید باده که تکفیر میکنند
گویند رازِ عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتی است که تقریر میکنند
ما از برونِ پرده گرفتار صد فریب
تا خود درون پرده چه تصویر میکنند
جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اکسیر میکنند
قومی به جد و جهد نهادند وصلِ دوست
قومی دگر حواله به تقدیر میکنند
٭٭٭
بی خود از شعشعهٔ پرتوِ ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
٭٭٭
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعهٔ فال به نام من دیوانه زدند
ما به صد خرمنِ پندار ز ره چون نرویم
چون رهِ آدم خاکی به یکی دانه زدند
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت رهِ افسانه زدند
آتش آن نیست که از شعلهٔ آن خندد شمع
آتش آنست که در خرمن پروانه زدند
٭٭٭
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زرِ ناسره بفروخته بود
گرچه میگفت که زارت بکشم میدیدم
که نهانش نظری با منِ دلسوخته بود
٭٭٭
چل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت
تدبیرِ ما به دستِ شرابِ دو ساله بود
٭٭٭
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت
فتنه انگیز جهان نرگس جادوی تو بود
منِ سرگشته هم از اهل سلامت بودم
دام راهم شکنِ طرّهٔ گیسویِ تو بود
٭٭٭
زیر بارند درختان که تعلق دارند
ای خوشا سرو که از بارِ غم آزاد آمد
٭٭٭
نیکنامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار
خودپسندی جانِ من برهانِ نادانی بود
٭٭٭
به خط و خال گدایان مده خزانهٔ دل
به دست شاه وشی ده که محترم دارد
ز سرّ غیب کس آگاه نیست قصه مخوان
کدام محرمِ دل ره درین حرم دارد
نه هر درختِ تحمل کند جفایِ خزان
غلام همّتِ سروم که این قدم دارد
٭٭٭
شب تیره چون سرآرم ره پیچ پیچ زلفت
مگر آنکه شمعِ رویت به رَهَم چراغ دارد
٭٭٭
بس آسان مینمود اول غم دریا به بوی سود
غلط کردم که یک موجش به صد گوهرنمیارزد
٭٭٭
ز ملک تا ملکوتش حجاب برگیرند
کسی که خدمت جام جهان نما بکند
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق، لیک
چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
٭٭٭
در ازل پرتو حسنش ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رخش دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد ازین غیرت و برآدم زد
عقل میخواست کزین شعله چراغ افروزد
برقِ غیرت بدرخشید و جهان بر هم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینهٔ نامحرم زد
٭٭٭
رطلِ گرانم ده ای مرید خرابات
شادیِ شیخی که خانقاه ندارد
گوشهٔ ابروی تست منزلِ جانم
خوشتر ازین گوشه پادشاه ندارد
گو برو و آستین به خون جگر شوی
هرکه در این آستانه راه ندارد
٭٭٭
چو پرده دار به شمشیر میزند همه را
کسی مقیمِ حریمِ حرم نخواهد شد
٭٭٭
در خانقه نگنجد اسرار عشقبازی
جام میِ مغانه هم با مغان توان زد
٭٭٭
به کوی عشق منه بی دلیلِ راه قدم
که گم شد آنکه در این ره به رهبری نرسید
٭٭٭
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آنکه محنتی نکشید
٭٭٭
در این خیال به سر شد دریغ عمر عزیز
بلایِ زلفِ سیاهت به سر نمیآید
٭٭٭
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود
طلب از گم شدگان لبِ دریا میکرد
فیضِ روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
٭٭٭
ای خوشا حالت آن مست که درپایِ حریف
سر و دستار نداند که کدام اندازد
٭٭٭
پیر یکرنگ من اندر حق ازرق پوشان
رخصت خبث نداد ارنه حکایتها بود
٭٭٭
سرِّ سودای تو اندر سرِما میگردد
تو ببین در سرِ شوریده چهها میگردد
هرکه دل در خَمِ چوگانِ سر زلف تو بست
لاجرم، گوی صفت بی سر و پا میگردد
٭٭٭
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
٭٭٭
من ارچه عاشقم و رند و مست و نامه سیاه
هزار شکر که یارانِ شهر بی گنهاند
جفا نه پیشهٔ درویشی است و راهروی
بیار باده که این سالکان نه مرد رهند
مبین حقیر گدایان عشق را کاین قوم
شهان بی کمر و خسروان بی کلهاند
غلام همت دردی کشان یک رنگم
نه آن گروه که ازرق لباس و دل سیهاند
٭٭٭
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بندهٔ طلعت آن باش که آنی دارد
در رهِ عشق نشد کس به یقین محرمِ راز
هر کسی بر حسبِ فهم گمانی دارد
با خرابات نشینان ز کرامات ملاف
هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
مرغِ زیرک نشود در چمنش نکته سرای
هر بهاری که به دنبال خزانی دارد
٭٭٭
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل برمجاز کرد
صنعت مکن که هر که محب تو است راست
عشقش به رویِ دل درِ معنی فراز کرد
٭٭٭
صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد
ورنه اندیشهٔ این کار فراموشش باد
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاکِ خطاپوشش باد
شاهِ ترکان سخنِ مدعیان میشنود
شرمی از مظلمهٔ خون سیاووشش باد
٭٭٭
ز فکر تفرقه بازآی تا شوی مجموع
به حکم آنکه چو شد اهرمن سروش آمد
٭٭٭
عشقت نه سر سریست که از سر به در شود
مهرت نه عارضی است که جایِ دگر شود
عشقِ تو در وجودم و مهرِ تو در دلم
با شیراندرون شد و با جان به در شود
دردیست دردِ عشق که اندر علاجِ او
هر چند سعی بیش کنی بیشتر شود
٭٭٭
عکس رویِ تو چو در آینهٔ جام افتاد
عارف از خندهٔ می در طمعِ خام افتاد
حسنِ روی تو به یک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آیینهٔ اوهام افتاد
این همه عکس می و رنگ مخالف که نمود
یک فروغِ رخ ساقی است که در جام افتاد
غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید
از کجا سرّ غمش در دهنِ عام افتاد
صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی
زین میان حافظِ دل سوخته بدنام افتاد
٭٭٭
نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو
که مستحقِ کرامت گناهکارانند
٭٭٭
سر ز حیرت به درِ میکدهها میکردم
چون شناسایِ تو در صومعه یک پیر نبود
٭٭٭
گرچه بر واعظِ شهر این سخن آسان نشود
تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود
گوهر پاک بباید که شود قابل فیض
ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود
اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش
که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود
عشق میورزم و امید که این فنِّ شریف
چون عملهایِ دگر موجب حرمان نشود
ذره را تا نبود همت عالی حافظ
طالب چشمهٔ خورشید درخشان نشود
٭٭٭
ز باده هیچت اگر نیست این نه بس که ترا
دمی ز وسوسهٔ عقل بی خبر دارد
کسی به وصلِ تو چون شمع یافت پروانه
که زیر تیغ تو هر دم سرِ دگر دارد
٭٭٭
گر رنج پیشت آید و گر راحت ای حکیم
نسبت مکن به غیر که اینها خدا کند
٭٭٭
طالب لعل و گهر نیست و گرنه خورشید
همچنان در عملِ معدن و کانست که بود
٭٭٭
در کارِ گلاب و گل حکم ازلی این بود
کان شاهد بازاری وین پرده نشین باشد
جامی می و خونِ دل هر یک به کسی دادند
در دایرهٔ قسمت اوضاع چنین باشد
غمناک نباید بود از طعنِ حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو درین باشد
٭٭٭
واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید
من اگر مهر نگاری بگزینم چه شود
٭٭٭
به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم
که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد
٭٭٭
برابر است که و کوه پیشِ حضرت مولی
گهی به کوه ببخشد گهی به کاه بگیرد
٭٭٭
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر پرده که زد راه به جایی دارد
عالم از نالهٔ عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش نوایی دارد
٭٭٭
برین مست و پریشان رحمت آرید
که وقتی کاردانی کاملی بود
٭٭٭
نخست موعظهٔ پیرِ صحبت این حرفست
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
هر آان کسی که درین حلقه نیست زنده به عشق
بر او نمرده به فتویِ من نماز کنید
٭٭٭
صوفی مباش منکر رندان که سرّ عشق
روز ازل به مردم قلاش میدهند
زاهد از این حیات ندارد تمتّعی
امروز نیز وعدهٔ فرداش میدهند
٭٭٭
کس ندانست که منزلگهِ معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی میآید
٭٭٭
من و صلاح و سلامت کس این گمان نبرد
که کس به رند خرابات ظنِّ آن نبرد
من این مرقّعِ پشمینه بهر آن دارم
که زیر خرقه کشم باده، کس گمان نبرد
٭٭٭
مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند
که اعتراض بر اسرارِ علمِ غیب کند
شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد
که چند سال به جان خدمتِ شعیب کند
کلید گنج سعادت قبول اهلِ دل است
مباد کس که در این نکته شک و ریب کند
٭٭٭
زاهد و عجب و نماز و من و رندی و نیاز
تا ترا خود ز میان با که عنایت باشد
زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است
عشق کاریست که موقوفِ هدایت باشد
٭٭٭
غلامِ همت آن رندِ عافیت سوزم
که در گداصفتی کیمیاگری داند
هزار نکته باریک تر ز مو اینجاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روشِ بنده پروری داند
٭٭٭
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند
مصلحت دیدِ من آنست که یاران همه کار
بگذارند و سرِ زلف نگاری گیرند
خوش گرفتند حریفان سرِ زلف ساقی
گر فلکشان بگذارد که قراری گیرند
و له ایضاً قدّس سرّه
سحر با معجزه پهلو نزند دل خوشدار
سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد
راه عشق ار چه کمینگاهِ کماندارانست
هر که دانسته رود صرفه ز اعدا ببرد
٭٭٭
نقد صوفی نه همه صافی بی غش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
خوش بود گر محکِ تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
ناز پروردِ تنعّم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوهٔ رندانِ بلاکش باشد
٭٭٭
حسن عالم سوز او چندان که عاشق میکشد
فرقهٔ دیگر به عشق از خاک سر بر میکنند
٭٭٭
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وانکه این کار ندانست در انکار بماند
اگر از پرده برون شد دلِ من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پردهٔ پندار بماند
داشتم دلقی و صد عیب مرا میپوشید
خرقه رهنِ می و مطرب شد و زنار بماند
٭٭٭
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر ترا گذری بر مقام ما افتد
٭٭٭
حریم عشق را درگه بود از عقل بالاتر
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
٭٭٭
گرت هواست که معشوق نگسلد پیوند
نگاهدار سر رشته تا نگه دارد
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشتهات به دو دستِ دعا نگه دارد
٭٭٭
از دست غیبت تو شکایت نمیکنم
تا نیست غیبتی ندهد لذتی حضور
٭٭٭
ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا
گو بیا سیل غم و خانه زبنیاد ببر
سعی نابرده در این راه به جایی نرسی
مزد اگر میطلبی طاعت استاد ببر
٭٭٭
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقهٔ رند شراب خوار
٭٭٭
گر بود عمر به میخانه رسم بار دگر
به جز از خدمت رندان نکنم کارِدگر
معرفت نیست در این قوم خدایا مددی
تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
راز سربستهٔ ما بین که به دستان گفتند
هر زمان با دف و نی بر سرِ بازار دگر
٭٭٭
بر آن سرم که ننوشم می و گنه نکنم
اگر موافق تدبیر من بود تقدیر
چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
گر اندکی نه به وفق رضاست خورده مگیر
٭٭٭
ساقیا یک جرعه ده زان آبِ آتشگون که من
در میان پختگانِ عشقِ او خامم هنوز
٭٭٭
طهارت ارنه به خون جگر کند عاشق
به قول مفتیِ عشقش درست نیست نماز
ز خوف بادیه دل بد مکن ببند احرام
که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز
٭٭٭
غوطه در اشک زدم کاهل طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
٭٭٭
ما قصّهٔ سکندر و دارا نخواندهایم
از ما به جز حکایت مهر و وفا مپرس
٭٭٭
فلک به مردم نادان دهد زمامِ مراد
تو اهل فضلی و دانش، همین گناهت بس
٭٭٭
به یکی جرعه که آزارِ کسش در پی نیست
زحمتی میکشم از مردمِ نادان که مپرس
گفتم از گوی فلک صورت حالی پرسم
گفت آن میکشم اندر خم چوگان که مپرس
٭٭٭
قصر فردوس به پاداش عمل میبخشند
ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس
از درِ خویش خدایا به بهشتم مفرست
که سرِ کویِ تو از کون و مکان ما را بس
٭٭٭
گرت هواست که چون جم به سرّ غیب رسی
بیا و همدم جام جهان نما میباش
وفا مجوی ز کس ور سخن نمیشنوی
به هرزه طالب سیمرغ و کیمیا میباش
٭٭٭
گرت هواست که با خضر همنشین باشی
نهان زچشم سکندر چو آب حیوان باش
٭٭٭
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفایِ خار هجران صبر بلبل بایدش
رندِ عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملک است آنکه تدبیر و تأمّل بایدش
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
٭٭٭
در خرقه چو آتش زدی ای سالک عارف
جهدی کن و سر حلقهٔ رندان جهان باش
٭٭٭
خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد
بگذر ز عهد سست و سخنهایِ سخت خویش
٭٭٭
ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش
پیوسته در حمایتِ لطف اله باش
آن را که دوستی علی نیست کافر است
گو زاهد زمانه وگو شیخ راه باش
مردِ خداشناس که تقوی طلب کند
خواهی سپید جامه و خواهی سیاه باش
٭٭٭
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
آن قدر ای دل که توانی بکوش
٭٭٭
عاشق سوخته دل تا به بیابان فنا
نرود در حرم دل نشود خاص الخاص
٭٭٭
هنر نمیخرد ایام غیر اینم نیست
کجا روم به تجارت به این کساد متاع
خدای را به میام شست و شوی خرقه کنید
که من نمیشنوم بویِ خیر از این اوضاع
٭٭٭
از خمِ ابروی توام هیچ گشایشی نشد
وه که درین خیالِ کجا عمر عزیز شد تلف
٭٭٭
جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچست
هزار بار من این نکته کردهام تحقیق
٭٭٭
اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک
از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک
٭٭٭
توی آن گوهر پاکیزه که در عالمِ قدس
ذکر خیر تو بود حاصلِ تسبیح ملک
٭٭٭
ترا چنانکه تویی هر نظر کجا بیند
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک
٭٭٭
ترک ماسوی کس نمینگرد
آه از این کبریا و جاه و جلال
٭٭٭
رهروان را عشق بس باشد دلیل
آب چشمم در رهش کردم سبیل
موج اشک ما کی آرد در حساب
آنکه کشتی راند بر خون قتیل
پای ما لنگ است و منزل بس دراز
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
یا بنه بر خود که مقصد گم کنی
یا منه پا اندرین ره بی دلیل
حافظا گر معنیی داری بیار
ورنه دعوی نیست غیر از قال و قیل
٭٭٭
حلاج بر سرِدار این نکته خوش سراید
از شافعی مپرسید امثال این مسائل
٭٭٭
پیرِ میخانه سحر جام جهان بینم داد
وندران آینه از حسنِ تو کرد آگاهم
٭٭٭
با منِ راه نشین خیز و سوی میکده آی
تا در آن حلقه ببینی که چه صاحب جاهم
٭٭٭
کاری کنیم ورنه خجالت برآورد
روزی که رخت جان به جهان دگر کشیم
٭٭٭
گدای میکدهام لیک وقت مستی بین
که ناز بر فلک و حکم بر ستاره کنم
٭٭٭
من اگر خارم اگر گل چمن آرایی هست
که بدان دست که می پروردم میرویم
٭٭٭
یکی از عشق می لافد یکی طامات میبافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم
٭٭٭
چون صوفیان به حالت وجدند و مقتدا
ما نیز هم به شعبده دستی برآوریم
٭٭٭
از جرعهٔ تو خاک و زمین دُرّ و لعل یافت
بیچاره ما که پیش تو از خاک کمتریم
٭٭٭
شاه ترکان چو پسندید و به چاهم انداخت
دست گیر ار نشود لطف تهمتن چه کنم
مددی گر به چراغی نکند آتش طور
چارهٔ تیره شب وادیِ ایمن چه کنم
٭٭٭
چگونه سر ز خجالت برآورم برِ دوست
که خدمتی به سزا برنیامد از دستم
اگر ز مردم هشیاری ای نصیحت گو
سخن به خاک میفکن چرا که من مستم
٭٭٭
دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف
ای خضرِ پی خجسته مدد کن به همتم
هرچند غرق بحر گناهم ز شش جهت
تا آشنایِ عشق شدم ز اهل حرمتم
عیبم مکن به رندی و بدنامی ای حکیم
کاین بود سرنوشت ز دیوان قسمتم
٭٭٭
چنین که در دل من داغِ زلف سرکشِ تست
بنفشه زار شود تربتم چو درگذرم
به هر نظر بتِ من جلوه میکند لیکن
کس این کرشمه نبیند که من همی نگرم
٭٭٭
گوهرِ معرفت اندوز که با خود ببری
که نصیب دگران است نصاب زر و سیم
دام سخت است مگر یار شود لطفِ خدا
ور نه آدم نبرد صرفه ز شیطانِ رجیم
٭٭٭
چنان پر شد فضای سینه از دوست
که یاد خویش گم شد از ضمیرم
فراوان گنجها در سینه دارم
اگرچه مدعی بیند حقیرم
٭٭٭
همتم بدرقهٔ راه کن ای طایرِ قدس
که دراز است رهِ مقصد و من نوسفرم
٭٭٭
ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست
هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام
زلفِ دلدار چو زنار همی فرماید
برو ای شیخ که شد بر تنِ ما خرقه حرام
٭٭٭
من آدم بهشتیام اما در این قفس
حالی اسیر عشقِ جوانانِ مهوشم
بخت ار مدد کند که کشم رخت ازین دیار
گیسویِ حور گرد فشاند ز مفرشم
٭٭٭
گرچه گرد آلود فقرم شرم باد از همتم
گر به آب چشمهٔ خورشید دامن تر کنم
٭٭٭
مدد از خاطرِ رندان طلب ای دل ورنه
کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم
سایهٔ طایر کم حوصله کاری نکند
طلب از سایهٔ میمون همایی بکنیم
٭٭٭
این تقوایم بس است که چون واعطان شهر
ناز و کرشمه بر سر منبر نمیکنم
٭٭٭
رهروِ منزل عشقیم وز سرحدِّ عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمدهایم
با چنین گنج که شد خازن او روحِ امین
به گدایی به درِ خانهٔ شاه آمدهایم
سبزهٔ خطّ تو دیدیم ز بستانِ بهشت
به طلب کاری این مهر گیاه آمدهایم
٭٭٭
در خرمن صد زاهد و واعظ زند آتش
این داغ که ما بر دلِ دیوانه نهادیم
المنة اللّه که چو ما بیدل و دین بود
آن را که خرد پرور و فرزانه نهادیم
در خرقه ازین بیش منافق نتوان بود
بنیادش ازین شیوهٔ رندانه نهادیم
٭٭٭
بر ما بسی کمان ملامت کشیدهاند
تا کار خود ز ابروی جانان گشادهایم
٭٭٭
مژدهٔ وصل تو کو کز سر جان برخیزم
طایرِ قدسم و از دام جهان برخیزم
به ولایِ تو که گر بندهٔ خویشم خوانی
از سرِ خواجگی کون ومکان برخیزم
یارب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زانکه چو گردی ز میان برخیزم
وله رحمة اللّه علیه
خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم
بر در دوست نشینیم و مرادی طلبیم
شرممان باد ز پشمینهٔ آلودهٔ خویش
که به این فضل و کرم نام کرامت بریم
قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند
بس خجلت که ازین حاصل اوقات بریم
٭٭٭
در شأن من به دردکشی ظن بد مبر
کآلوده گشت خرقه ولی پاک دامنم
شهبازِ دست پادشهم یارب از چه روست
کز یاد بردهاند هوایِ نشیمنم
عیان نشد که کجا آمدم کجا بودم
دریغ و درد که غافل ز کارِ خویشتنم
طرازِ پیرهن زرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی میان پیرهنم
٭٭٭
از قیل و قال مدرسه حالی دلم گرفت
یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم
این جان عاریت که به حافظ سپرد دوست
روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
٭٭٭
آن روز بر دلم درِ معنی گشاده شد
کز ساکنان درگهِ پیر مغان شدم
٭٭٭
گرچه از آتش دل چون خم می در جوشم
مهر بر لب زده خون میخورم و خاموشم
حاش للّه که نیم معتقد طاعتِ خویش
این قدر هست که گه گه قدحی مینوشم
قصد جان است طمع در لب جانان کردن
تو مرا بین که در این کار به جان میکوشم
خرقه پوشی من ازغایتِ دینداری نیست
پردهای بر سرِ صد عیب نهان میپوشم
پدرم روضهٔ رضوان به دو گندم بفروخت
ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم
گر من از سرزنش مدعیان اندیشم
شیوهٔ رندی و مستی نرود از پیشم
زهد رندان نوآموخته راهی به دهست
من که بی نام جهانم چه صلاح اندیشم
اعتقادی بنما و بگذر بهر خدا
تا درین خرقه ببینی که چه نادرویشم
به طرب حمل مکن سرخی رویم که چوجام
خونِ دل عکس برون میدهد از رخسارم
پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب
تا درین پرده جز اندیشهٔ او نگذارم
هر دوعالم یک فروغ از رویِ دوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
خانه میبینی و من خانه خدا میبینم
نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش
که من این مسأله بی چون و چرا میبینم
در رهِ عشق از آن سویِ اجل صد خطر است
تا نگویی که چو عمرم به سر آمد رستم
میکشم چون قدحِ لاله شراب موهوم
چشم بد دور که بی مطرب و می مدهوشم
تو خانقاه و خرابات در میانه مبین
خدا گواست که هر جا که هست بااویم
مکن در این چمنم سرزنش به خود رویی
چنانکه پرورشم میدهند میرویم
من به سر منزل عنقا نه به خود بردم راه
قطعِ این مرحله با مرغ سلیمان کردم
عاشق و رند و نظربازم و میگویم فاش
تا بدانی که به چندین هنر آراستهام
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگهِ حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد درین دیر خراب آبادم
نیست بر لوح دلم جز الف قامتِ دوست
چه کنم حرفِ دگر یاد نداد استادم
برِ هوشمند سلسله ننهاد دستِ عشق
خواهی که زلف یار کشی ترک هوش کن
در راهِ عشق وسوسهٔ اهرمن بسی است
هشدار و گوشِ دل به پیامِ سروش کن
زاهد از این نماز تو کاری نمیرود
هم مستی شبانه وسوز و گداز من
قفا خوریم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقتِ ما کافِریست رنجیدن
به رحمت سر زلف تو واثقم ورنه
کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن
او به خونم تشنه و من بر لبش تا چون شود
کام بستانم از او یا داد بستاند ز من
چندانکه گفتیم غم با طبیبان
درمان نکردند مسکین غریبان
خوشتر از فکر می و جام چه خواهد بودن
تا ببینم که سرانجام چه خواهد بودن
فرصت شمار صحبت کز این دو روزه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن
به زیر دلق ملمع کمندها دارند
دراز دستیِ این کوته آستینان بین
به خرمن دو جهان سر فرو نمیآرند
دماغ کبر گدایان و خوشه چینان بین
پیرِ پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز
تا به سرچشمهٔ خورشید رسی چرخ زنان
دلق گدای عشق را گنج بود در آستین
زود به سلطنت رسد هرکه بود گدایِ تو
بهشت اگرچه نه جای گناه کاران نیست
بیار باده که مستظهرم به رحمت او
بر آستانهٔ میخانه گر سری بینی
مزن به پای که معلوم نیست نیت او
مکن به چشم حقارت نگاه بر منِ مست
که نیست معصیت و زهد بی مشیت او
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوی خوشهٔ پروین به دو جو
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
از فروغ تو به خورشید رسد صد پرتو
هر گلِ نو ز گلرخی یاد همی دهد ولی
گوشِ سخن شنو کجا دیدهٔ اعتبار کو
برو این دام بر مرغ دگر نه
که عنقا را بلند است آشیانه
ندیم و مطرب و ساقی همه اوست
خیال آب و گل در ره بهانه
وجود ما معمایی است حافظ
که تحقیقش فسون است و فسانه
ما را به رندی افسانه کردند
پیرانِ جاهل شیخان گمراه
آیین تقوی ما نیز دانیم
لکن چه چاره با بخت گمراه
در رهِ منزل لیلی که خطرهاست در او
شرط اول قدم آنست که مجنون باشی
یارب به که بتوان گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هر جایی
هشدار که گر وسوسهٔ عقل کنی گوش
آدم صفت از روضهٔ رضوان به درآیی
تنها نه منم کعبهٔ دل بتکده کرده
در هر قدمی صومعهای هست و کنشتی
این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
وین دفترِ بی معنی غرق می ناب اولی
چون عمر تبه کردم چندانکه نگه کردم
در کنج خراباتی افتاده خراب اولی
برتو گر جلوه کند شاهد ما ای واعظ
از خدا جز می و معشوق تمنا نکنی
خواب و خورت ز مرتبهٔ عشق دور کرد
آنگه رسی به دوست که بی خواب و خورشوی
دست از مس وجود چو مردانِ ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
بگذار تا بمیرد در عینِ خودپرستی
عاشق شو ارنه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده نقش مقصود در کارگاه هستی
در مذهب طریقت خامی نشان کفر است
آری طریق رندی چالاکی است و چستی
تا علم و فضل بینی بی معرفت نشینی
یک نکتهات بگویم خود را مبین که رستی
بر آستانِ جانان از آسمان میندیش
کز اوجِ سربلندی افتی به خاکِ پستی
با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش
بیماری اندرین ره بهتر ز تندرستی
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات
مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی
بر در میکده رندان قلندر باشند
که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی
بر حشمت سلیمان هر کس که شک نماید
بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی
جایی که برقِ عصیان بر آدمِ صفی زد
ما را چگونه زیبد دعوی بی گناهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: خواجه شمسالدین محمد حافظ، فخر المتألهین و یکی از بزرگترین شاعران عارف ایرانی است. او در زمان حکومت آل مظفر ظهور کرد و تحصیلات خود را پیش از بزرگان حکمت و عرفان گذرانده است. حافظ با بسیاری از عرفا و فلاسفه معاصر خود ارتباط داشته و اشعارش به شدت در دلهای مردم جا گرفته و باعث شده که او در میان بسیاری از طایفهها مورد احترام باشد. در دیوان وی اشعار حکمت و عشق به وضوح دیده میشود و عمیقاً در جستجوی حقیقت و زیبایی است.
در اشعارش، حافظ به تلخی و شیرینی عشق، رازهای هستی و انتقاد از ریاکاری در زندگی اجتماعی اشاره میکند. او از ارتباط عمیق با معشوق سخن میگوید و عمیقترین احساسات انسانی را در قالب شعر به تصویر میکشد. آثار وی نه تنها حاکی از عشق به معشوق است، بلکه نقدهایی به زهد و رویههای ظاهر گرایی دارد.
حافظ با بیان زیبا و هنر مندیاش در سرودن شعر، بر جایگاه والای خود در ادبیات فارسی تأکید میکند و با نگاهی عمیق به زندگی، عشق و هستی، مخاطب را به تفکر و تأمل دعوت میکند. او در نهایت خود را در عشق و رندانه بودن تعریف کرده و به پیوستگی با حقیقت عشق و معانی عمیق انسانی میپردازد.
هوش مصنوعی: او فخر المتألهین و خواجه شمس الدین محمد حافظ بن شیخ کمال الدین شیخ غیاث الدین است. اجداد او از علما و فضلا بودهاند و او نیز در تدریس حکمت، تحت نظر مولانا شمس الدین عبدالله شیرازی که از اساتید معروف به شمار میرود، تحصیل کرده است. ظهور او در زمان حکومت آل مظفر بوده است. او حکیم و عارفی بزرگ است و در زمره محققان و کاملان به حساب میآید و صاحب علم و یقین است. او با بسیاری از عارفان و فضلا چون شیخ عماد فقیه، شاه نعمت اللّه ماهانی، شیخ علی کلائى شیرازی، زین الدین خوافی و شاه داعی اللّه و سید ابوالوفای شیرازی همعصر بود. هرچند مشخص نیست به کدام یک از این بزرگان ارادت داشته است. اشعار حکمتآمیز او چنان در دلها نشسته که بسیاری از فرقهها او را هممسلک خود میدانند. زمانیکه در جمع یکی از عارفان ذکر شد که جامی در نفحات نوشته که حافظ پیری نداشته، او پاسخ داد که اگر کسی مانند حافظ بدون پیر باشد، ای کاش مولوی جامی نیز پیر نداشت. برخی بر این باورند که این بیت حافظ پاسخ به بیت سید نورالدین نعمت اللّه ماهانی است و نشاندهنده دیانت و اخلاص او به خدمت سید میباشد.
هوش مصنوعی: ما به اهمیت و ارزش راهی که در پیش داریم آگاهیم و تلاش میکنیم تا هر مشکلی را با نگاهی ساده و به ظاهر بیاهمیت برطرف کنیم.
هوش مصنوعی: حافظ میگوید:
هوش مصنوعی: افرادی که میتوانند خاک را مانند طلا ببینند، آیا ممکن است که توجهی هم به ما داشته باشند؟
هوش مصنوعی: به هر حال، در بزرگی مقام خواجه، جای سخن گفتن نیست. از کلامش معلوم میشود که دارای مشرب والایی بوده و دیوان معرفت او در تمام دنیا مشهور است. او به شدت به سلوک و رندی گرایش داشته، به طوری که سلطان احمد جلایر بارها از او خواسته تا با وی نشست و برخاست کند، اما او قبول نکرد. وقتی امیر تیمور او را دید، لباسش در نهایت آراستگی بود. به طور کلی، او شخصیتی فرزانه، دقیق، و فاضل بود. او در سال ۷۹۱ دار فانی را وداع گفت و آرامگاهش در بیرون از حصار شیراز به زیارتگاه نیازمندان تبدیل شده است. دیوان اشعار او شامل ابیات بسیار است و گفته میشود شاه قاسم انوار اغلب به مطالعه دیوان او میپرداخته است. اگرچه تمامی اشعار دیوان او عارفانه است، به دلیل محدودیت این کتاب، فقط به تعدادی از آنها اشاره شده است.
هوش مصنوعی: اگر پیر مغان به تو بگوید، سجادهات را با شراب رنگین کن، بدان که سالک معنوی باید از اصول و آداب مسیر سیر و سلوک آگاه باشد.
هوش مصنوعی: در شبی تاریک و با امواج ترسناک، هیچکس حال ما را که در این گرداب خطرناک گرفتار شدهایم، نمیداند. ما مانند کسانی هستیم که در ساحلها بیخیال و بیخبر از مشکلات دریا هستیم.
هوش مصنوعی: ما افرادی هستیم که در زندگی دچار مشکلات و ناامیدی شدهایم، ای باد خوش و نیکو، شاید با لطف تو دوباره فرصتی پیدا کنیم تا با دوستان و آشنایان خود دیدار کنیم.
هوش مصنوعی: در محلهای که مردم نیکو نام هستند، به ما اجازه عبور ندادند. اگر این وضعیت را نمیپسندی، قضا و تقدیر را تغییر بده.
هوش مصنوعی: حافظ از شیخی با دامن پاک میخواهد که به خاطر او و کارهایش، او را ببخشد و این حقیقت را درک کند که او از شراب و لذتهای دنیا دور نشده است. او به شیخ میگوید که نباید به خود زحمت بدهد و یا از او دوری کند.
هوش مصنوعی: ما پیروان به کعبه میرویم، اما وقتی که پیر ما به سمت خانهٔ میخانه میرود، چگونه به کعبه توجه کنیم؟
هوش مصنوعی: اگر فکر و عقل انسان به او بگوید که دلش به زلف محبوبش در بند است، این چه خوشحالی دارد؛ چرا که عاقلان در پی زنجیر ما دیوانهوار میگردند.
هوش مصنوعی: اگر چهرهی دلربا و زیباو چون بادهفروشان به نمایش در آید، من خاک درب میخانه را با مژههایم زینت میبخشم.
هوش مصنوعی: نگرانم از مردمی که بر درد و رنج دیگران میخندند، زیرا ممکن است در کارهای نادرست دخالت کنند و ایمان را آسیب بزنند.
هوش مصنوعی: ما در جام شراب تصویر چهره محبوب را مشاهده کردهایم، ای کسی که از لذت نوشیدن همیشگی بیخبر هستی.
هوش مصنوعی: نگرانم که در روز قیامت، وقتی حساب و کتاب انجام میشود، روزی حلالی که شیخ به دست آورده، بر اثر آب حرامی که ما استفاده کردهایم، فایدهای نداشته باشد.
هوش مصنوعی: کسی که به عشق زنده است، هرگز نمیمیرد و نام او بر صفحهٔ جهان ثبت خواهد ماند.
هوش مصنوعی: بهتر است درباره موسیقی و نوشیدنی صحبت کنیم و کمتر در پی درک رازهای زندگی باشیم، زیرا هیچکس نتوانسته و نخواهد توانست به کمک عقل و فلسفه، اسرار این سازنده بزرگ را کشف کند.
هوش مصنوعی: دل آرام و راحتی دارم که افکار خوشایند و خوشیها به ذهنم میآید و ناگهان دل از آرامش دور میشود.
هوش مصنوعی: هرچند که ریشه بدنامی در میان خردمندان دارد، اما ما به دنبال عزت و شهرت نیستیم.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از راز دل و حقیقتی عمیق باخبر شوی، باید از رندان مینوشی بپرسی. چرا که حال و احوال افرادی که در مقامهای عالی و زهد هستند، با این حال و هوای رندان متفاوت است و ممکن است به درستی درک نشود.
هوش مصنوعی: پرندهای به نام عنقا وجود دارد که هیچکس نمیتواند آن را گرفتار کند، زیرا در اینجا همیشه اوضاع بهگونهای است که در دستان باد قرار دارد و دامها هیچ اثری ندارند.
هوش مصنوعی: با رفتار خوب و مهربانی میتوان توجه اهل نظر را جلب کرد، اما افرادی که دانا هستند به دام و تلهها نمیغلطند و فریب نمیخورند.
هوش مصنوعی: شب تاریک و سردی است و راه رسیدن به مکان امنی در پیش روی ماست. در آتش کوه طور، وعده دیدار ما کجاست؟
هوش مصنوعی: کسی که میتواند خبرهای خوب را به دیگران برساند، باید به نکات دقیق و پنهان آگاه باشد. او باید بداند که رازها و اسرار زیادی وجود دارد که تنها عدهای خاص به آنها دسترسی دارند.
هوش مصنوعی: برای هر یک از موهای من هزاران احساس و کار وجود دارد، اما ما کجاییم و کسانی که میخواهند ما را سرزنش کنند کجا هستند؟
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسی باید با کی صحبت کند تا بگوید که آن فرد سنگیندل ما را نابود کرده و به همراه او، زندگی و معجزهای فراتر از معمول وجود دارد.
هوش مصنوعی: شما بر روی دادههایی که تا مهر ماه 2023 جمعآوری شدهاند، آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: همه خمها به خاطر مستی در حال آشفتگی و جنب و جوش هستند و آن می که در این خمها وجود دارد، حقیقتی واقعی و واقعیات را نشان میدهد نه چیزی ساختگی یا غیر واقعی.
هوش مصنوعی: روحانی مدرسه در حال مستی بود و حکم داد که نوشیدنی حرام است، اما بهتر از اموال وقف است.
هوش مصنوعی: در این باغ، هیچ گلی بدون خار چیده نمیشود. بهراستی، روشنایی و نور پیامبر با آتش و کینههای ابولهب در هم میآمیزد.
هوش مصنوعی: من بندهٔ کسی هستم که در زیر آسمان آبی، از هر آنچه که وابسته به دنیا و تعلقات باشد، آزاد است.
هوش مصنوعی: غم عشق تنها یک داستان است و جالب اینجاست که این داستان را از هر کسی که میشنوم، همیشه تکرار میشود.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق و دیانت، کسانی هستند که تنها دلهای شکسته و زخمخوردهای را به دست میآورند و این خودفروشی و فریبکاری از راههای بیپایه و ناپسند دیگر است.
هوش مصنوعی: عارفان و صوفیان به کمتر از ارزشها و ظواهر دنیایی راضی نمیشوند و لباس فاخر را به کسی که از هنر و دانش بیبهره است نمیفروشند.
هوش مصنوعی: عشقی که از دل زوایای پنهان برمیخیزد، به زیبایی و جذابیت ظاهری خلاصه نمیشود و تنها به ویژگیهای بیرونی مانند لبهای سرخ و خط زنگاری تعلق ندارد.
هوش مصنوعی: زمانی است که آن قلندر خوشحال و آزاد، در دوران خود به یاد خدا و ذکر تسبیح مشغول است و این یاد خدا را در دور زیارت، به گردن دارد.
هوش مصنوعی: دنیا مقام و افسر شاهی را فقط به کسی میدهد که بداند چطور باید در میان مردم با عزت و سرافراز باشد.
هوش مصنوعی: در تلاش برای آزار دیگران نباش و هر کاری که میخواهی انجام بده، زیرا در مسیر ما هیچ گناهی جز این وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در دل من کسی وجود دارد که آرامش ندارد و به شدت نگران است، در حالی که من ساکت و خاموش هستم.
هوش مصنوعی: من درگیر دنیا و آخرت نمیشوم، چه زیباست که از این مشکلاتی که در وجود ماست، نجات یابیم.
هوش مصنوعی: خوشبختی و کامیابی زمانی به دست میآید که بدون سختی و رنج به دست بیاید، در غیر این صورت، تلاش و کوشش ما برای دستیابی به بهشت و نعمتها کافی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: شما بر روی دادههای تا مهرماه 1402 آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: آرزوهای بیپایه و بلندپروازانهام باعث شده تا داستانها و رازهای رقبایم را از دیگران پنهان کنم.
هوش مصنوعی: هر زمان که فرصتی خوب پیش میآید، آن را مغتنم بشمار. هیچکس از نتیجه کارهایش خبر ندارد.
هوش مصنوعی: ما همه از یک گروه و طایفه هستیم و در حالتی پنهان و مست به سر میبریم. اکنون سوال این است که به خاطر زیبایی و جذابیت چه کسی دل بدهیم و انتخاب ما چیست؟
هوش مصنوعی: رازهای درون وجود، برای آسمان و فضائل آن ناشناخته است. ای مدعی، چرا با کسی که پرده دار این رازهاست، بحث میکنی؟
هوش مصنوعی: زاهد از شراب کوثر سخن میگوید و حافظ به گنجایش پیاله اشاره دارد. این دو در تلاشند تا درک کنند که در میانه، خواستهی خداوند چیست.
هوش مصنوعی: اگر نتوانیم به زیباییهای تو دسترسی پیدا کنیم، تقصیر بدشانسی و ناتوانی ماست.
هوش مصنوعی: من از بیعملی در دنیا خستهام و فقط همین. سرزنش علمای دین هم به خاطر این است که فقط علم دارند اما عمل نمیکنند.
هوش مصنوعی: شما با اطلاعات تا پایان مهرماه 2023 آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: فکر هر کس به اندازهی تلاشی که کرده، به آنچه که میخواهد دست پیدا میکند، و تو و طوبی و ما و قامت یار هر کدام در موقعیت خود قرار دارید.
هوش مصنوعی: اگر من آلوده به گناه هستم، چه ضرری دارد؟ چون همهی جهان شهادت میدهند که او پاک و معصوم است.
هوش مصنوعی: آنچه که ارزش و گرانبهایی پیدا میکند، ناشی از تأثیر و نور قلبی است که در کنار درویشان قرار دارد و این قلب به نوعی شبیه کیمیاگری است.
هوش مصنوعی: من نی هستم که احساسات و عشق خود را به سادگی و به هر بهانهای به دیگران نمیدهم. عشق و احساساتم فقط در خزانه دل من به خاطر تو و نشانهای که از تو دارم محفوظ است.
هوش مصنوعی: ای پروردگارا، این کعبهٔ مورد نظر و مقصد ما، جای تماشای کهست؟ آیا کسی در آنجا میتواند از گل و نسرین سرشار باشد؟
هوش مصنوعی: برای مشاهده زیبایی تو، باید چشم دل را بگشایی؛ چون اینجا جایگاهی است که نگاه من با چشم واقعیت جهان فرق دارد.
هوش مصنوعی: شما بر اساس دادههایی که تا آبان ۱۴۰۲ جمعآوری شدهاند، آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: عشق وقتی بر انسان مستولی میشود، معشوق به وضعیت او توجهی نمیکند. ای آقا، درد و بیماری وجود ندارد، و اگر هم باشد، درمانگری هست که به یاری میآید.
هوش مصنوعی: در عشق، فرقی بین خانقاه (محل عبادت و تصوف) و خرابات (محل خوشگذرانی و شرابخواری) وجود ندارد؛ زیرا هر جا که باشیم، نور و زیبایی چهره محبوب حاضر است.
هوش مصنوعی: بهتر است که رازها فاش نشوند، زیرا اگر این اتفاق بیفتد، دیگر در جمع دوستان و رندان خبری نخواهد بود و همه چیز بر هم خواهد خورد.
هوش مصنوعی: شما بر روی دادههایی که تا مهرماه 2023 جمعآوری شدهاند، آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: این عشق یک مسیر بیپایان است و هیچ راه برگشتی ندارد. تنها راهی که میماند، تسلیم شدن و پذیرش شرایط است.
هوش مصنوعی: فرصت را غنیمت بشمار و به روش زیرکانه زندگی کن، زیرا این نشانه و راه رسیدن به گنجینهای گرانبها برای همه قابل مشاهده و در دسترس نیست.
هوش مصنوعی: هر زمان که دل را به عشق بسپاری، لحظاتی خوش و شیرین در کارهای نیکویی خواهی داشت و نیازی به پیش¬بینی یا شگون نیست.
هوش مصنوعی: زاهد که تنها به ظواهر اهمیت میدهد نمیداند ما در چه حالی هستیم. هر چه هم که درباره ما بگوید، هیچگونه اهمیتی ندارد.
هوش مصنوعی: در مسیر سیر و سلوک، هر چیزی که برای سالک پیش میآید، به نفع اوست و در راه راست قرار دارد؛ بنابراین، ای دل، هیچ کس گمراه نیست.
هوش مصنوعی: این چه بینیازیای است ای پروردگار و این چه قدرتی در حکمت تو وجود دارد که این همه زخم پنهان وجود دارد و جایی برای آه و ناله نیست؟
هوش مصنوعی: هرچه که در وجود ما نقص و کمبودی دیده میشود، به خاطر قامت ناهماهنگ و نامناسب ماست. در حقیقت، مقام و جایگاه تو به هیچوجه پایینتر از دیگران نیست.
هوش مصنوعی: من خادم و سرباز محفل خراباتیان هستم که همیشه مورد محبت و لطف او قرار دارم، در حالی که محبت شیخ و زاهد به صورت موقتی و گاه و بیگاه است.
هوش مصنوعی: آبپرانان در این دیار، به کسانی که تشنهاند و نیازمند کمک هستند، رایگان آب نمیدهند. به نظر میرسد که فقط عدهای از افراد آگاه و مهربان از اینجا رفتهاند.
هوش مصنوعی: در این شب تاریک، راه رسیدن به هدفم را گم کردهام. ای ستاره هدایت، از جایی بیرون بیا و نجاتم بده.
هوش مصنوعی: این مسیر پایانی ندارد و نمیتوان برای آن حد و مرزی تعیین کرد، زیرا در آغاز راه، مقصدهای زیادی وجود دارد که هر کدام میتواند به منزلی جدید و ناشناخته منتهی شود.
هوش مصنوعی: من به خاطر زیباییهای نگارم که مانند ماه نو ابروهایش را بالا گرفت و خود را به نمایش گذاشت، شیدا و عاشق او شدم.
هوش مصنوعی: هر کس که به عشق توجهی ندارد و به وصال معشوق نرسیده است، نمیتواند به درستی به قلب خود تقدس ببخشد و به آرامش دست یابد.
هوش مصنوعی: واعظ شهر در مورد ترسناکی قیامت صحبت میکند، ولی در واقع منظور او اشاره به درد و رنج دوری و فراق است که در زندگی این روزها وجود دارد.
هوش مصنوعی: فقط خود مرغ سحر میداند که گلها چه زیباییهایی دارند و هر کسی که فقط ورق آنها را بخواند نمیتواند عمق معانی و پیامهایشان را درک کند.
هوش مصنوعی: بیا و از شراب خوش طعم بنوش، که طعم آن چیزی جز محبت و لطف نیست. هرچه که ساقی ما میریزد، همه اش پر از محبت و دوستی است.
هوش مصنوعی: شما بر اساس دادههایی که تا مهرماه 1402 جمعآوری شدهاند، آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: وقتی نخستین بار موهای پیچیده و زیبای تو را دیدم، احساس کردم که این زیبایی و آشفتهگی هرگز پایان نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: اگر پیر مغان (مرشد یا راهنمای من) شود، چه تفاوتی دارد؟ هیچ سر و عقلی نیست که از خدا جدا باشد.
هوش مصنوعی: عشقت با زیبایی و جلوهگری از مقابل تو میگذرد، اما دیگران هم این صحنه را میبینند، چون او چهرهاش را پوشانده است.
هوش مصنوعی: من از هیچکدام از جایگاههای پادشاه و گدا نگران نیستم، زیرا به لطف خداوند، گدای خاکی که به دوست نزدیک است برای من از هر پادشاهی بهتر است.
هوش مصنوعی: هر چند که ما در انجام گناه اختیاری نداشتیم، اما ای حافظ، در مسیر ادبیات تلاش کن و بگو که این خطا از من است.
هوش مصنوعی: شما بر روی دادههایی که تا مهر 1402 جمعآوری شدهاند، آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: ای کسی که از عشق ما صحبت میکنی، ما با تو هیچ سخنی در این مورد نداریم، پس امیدواریم که همیشه در سلامت و خوشی باشی.
هوش مصنوعی: درویش، به خاطر شمشیر معشوق، شکایت نکن؛ زیرا این گروه از عشقورزان، از خون قربانیان خود بهره میبرند و غرامت میطلبند.
هوش مصنوعی: هر کسی در دل خود افسانهای دارد و نمیدانیم که دل حساس او تحت تاثیر چه قصهای قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: ما در دل خود آرزوها و احساساتی داریم که اگر اتفاقی بیفتد و حالم خوب شود، همه آنها به سطح خواهند آمد و در معرض دید قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: اگرچه شاید ثروت و دارایی نیست، اما گوشهای از قناعت همیشه وجود دارد. آنچه که خدا به شاهان عطا کرده، به گدایان هم بخشیده است.
هوش مصنوعی: جهان به ظاهر زیبا و خوشبخت است، اما هر کسی که به آن وابسته شود، عمر خود را به قیمت آن میفروشد.
هوش مصنوعی: شما بر اساس دادههای تا مهر 1402 آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: ما و مینوشی و زاهدانی که به تقوا مشهورند، تا وقتی که محبوب ما به چه چیزی اهمیت میدهد.
هوش مصنوعی: بیا بنوش که صد گناه از سوی دیگران در پرده و پنهان بهتر است از اینکه کسی عملاً عبادت کند ولی فقط برای نمایش و ریا باشد.
هوش مصنوعی: اگر دل من به مشروب رنگین جذب شود، شاید بوی خوبی که از پارسایی و تظاهر میآید، نتواند به مشام برسد.
هوش مصنوعی: دل به یاد خدا مشغول است و امیدوار است که شاید این ذکر و یاد، راهی برای باز کردن گرهای از زلف محبوب باشد.
هوش مصنوعی: اگر همه مردم مرا از عشق خود منع کنند، من آنچه را که خداوند اراده کند، انجام میدهم.
هوش مصنوعی: چمن هرگز از وجود سرو و لاله خالی نخواهد ماند؛ یکی میرود و دیگری میآید.
هوش مصنوعی: به خاطر ما تلاش کن تا این کلاه پشمی که بر سر پادشاه گذاشته شده، زیاد خراب نشود.
هوش مصنوعی: شما بر اساس دادههایی که تا مهرماه 1402 جمعآوری شدهاند، آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: دل گنجینهای است که نباید در آن به حرفهای دیگران پرداخت. هرگاه شر و بدی از دل بیرون برود، خوبی و پاکی به آن وارد میشود.
هوش مصنوعی: خوبان و بدهای جامعه مواهب و دستاوردهای خود را نشان دادند تا هر کسی از دید دیگران بیفتد یا به چشم بیاید.
هوش مصنوعی: وقتی میتوانی به اسرار عمیق و ارزشمند زندگی دست پیدا کنی که از عالَم مادی و دنیای ظاهری فراتر رفته و به عمق روح و خیال خود نگریسته باشی. در واقع، این توانایی و بینش نیازمند تلاش و تجربهای فراتر از صرف لذتهای دنیوی است.
هوش مصنوعی: در خانه می نابغه گدا شدن، بسیار ارزشمند است. اگر این کار را انجام دهی، میتوانی خاک را به طلا تبدیل کنی.
هوش مصنوعی: زیبایی محبوب هیچ پوشش و پردهای ندارد، اما با زدن غبار از راه، میتوان با نگاه کردن به او، زیباییاش را دید.
هوش مصنوعی: پاداش واقعی روزه و حج برای کسی است که به زیارت خاک میکده عشق برود.
هوش مصنوعی: درِ میخانه را بستهاند و ای کاش که درِ خانهٔ نفاق و دو رویی را باز نکنند.
هوش مصنوعی: مردم به خاطر شوق و محبت، در این وضعیت نمیتوانند راهی پیدا کنند. آیا راهی هست یا نیست؟ پردهدار هم نشان نمیدهد.
هوش مصنوعی: وقتی که عاشق شدم، فکر میکردم که به هدفم رسیدهام، ولی نمیدانستم که این عشق مانند دریای وسیع و بیکرانی پر از امواج بیپایان است.
هوش مصنوعی: در حیرت هستم چون نمیدانم چگونه بادهفروش از حال و احوال من آگاه است، در حالی که هیچکس چیزی از رازهای درونیام به او نگفته است.
هوش مصنوعی: نصیحتهای اندیشمندان همیشه درست و سودمند است و تنها کسی که بخت خوشی دارد، میتواند با گوش دل به آن توجه کند.
هوش مصنوعی: شما تا دادههای مربوط به اوکتبر 2023 آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: ما در این دنیا که پر از مشکلات و سختیهاست، تجربههای زیادی کسب کردیم. هر کسی که با درد و رنج مواجه شود و به مبارزه برآید، در نهایت به زمین میافتد و شکست میخورد.
هوش مصنوعی: وقتی از کنار مزار ما میگذری، اراده کن که به آنجا سر بزنی؛ چرا که آن مکان به محلی برای زیارت و دیدار رندان و عاشقان دنیا تبدیل خواهد شد.
هوش مصنوعی: ای زاهد، به خود بیا و خوب نگاه کن که در چشم من و تو، رازهای پنهانی وجود دارد که همیشه همچنان پنهان خواهند ماند.
هوش مصنوعی: میگویند که ممکن است سنگ، در شرایط صبر و انتظار، به جواهر گرانبهایی تبدیل شود، اما این تغییر فقط به بهای رنج و درد عمیق حاصل میشود.
هوش مصنوعی: برای اینکه یک شخصیت محبوب و مورد قبول در میان مردم خوبنگر قرار گیرد، باید بر روی ویژگیهای منفی زیادی کار کند و آنها را برطرف کند.
هوش مصنوعی: ای شیخ، مرید پیر مغانم را آزار نده، زیرا تو وعدهای به او دادی و او آن وعده را به حقیقت تبدیل کرد.
هوش مصنوعی: شما بر روی اطلاعاتی که تا آبان 1402 موجود است، آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: من را پیمانشکن نامیدهای و میترسم که در روز قیامت نیز همینطور با من صحبت کنی.
هوش مصنوعی: ای حافظ، حجاب و مانع در مسیر تو خود تو هستی، پس بر این موانع غلبه کن. خوشا به حال کسی که بدون هیچ مانعی در این راه قدم میگذارد.
هوش مصنوعی: من با هیچ کسی نشانهای از آن معشوق مشاهده نکردم. یا من از آن بیخبرم، یا او نشانهای در خود ندارد.
هوش مصنوعی: هر قطرهی شبنم در این مسیر، گنجینهای از دریاهای بیپایان را در خود دارد، اما افسوس که این راز هیچ توضیح و معنای روشنی ندارد.
هوش مصنوعی: ای دل، از پرهیزکاران بیاموز که چطور باید رندی کرد؛ زیرا هیچکس فکر نمیکند که او مست است.
هوش مصنوعی: ما نمیتوانیم به آن هدف بزرگ و عالی دست پیدا کنیم، مگر اینکه لطف و محبت تو چند قدمی برای ما پیش بیاید.
هوش مصنوعی: پیر میخانه به خوبی بیان کرد که درد و رنج خود را با دیگران در میان نگذار، زیرا هیچ کس حال دل سوختهات را درک نمیکند و با عدم تجربهاش نمیتواند کمکی به تو کند.
هوش مصنوعی: ای زاهد، از دور و بر رندان دوری کن تا مبادا در صحبتهای آنها به بدنامی گرفتار شوی.
هوش مصنوعی: شما بر اساس دادههایی تا ماه مهر سال 2023 آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: بهتر است به جای اینکه به طمع آن لب شیرین بیفتیم، بپذیریم که مگس همیشه به دنبال شیرینی میرود و نمیتواند از آن دور بماند.
هوش مصنوعی: بپوش پوشش پاکدامنی را تا به خاطر حقارت من مست نشود، زیرا آبروی دین به این عهد شکسته نمیشود.
هوش مصنوعی: اگر ناتوانان در پی چیزی باشند ولی قدرت انجام آن را نداشته باشند، و تو به آنها ظلم کنی، این دیگر نشانهی اخلاق و جوانمردی نیست.
هوش مصنوعی: شما با دادههایی تا مهرماه 1402 آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: اگر من از میکده خداخواهی کنم، اشکالی ندارد؛ زیرا بزرگتر ما گفته است که در خانقاه (صومعه) نیت و تلاش لازم وجود ندارد.
هوش مصنوعی: عشق راهی عجیب و غریب است، چرا که در آن هیچ کس نمیتواند به خود اجازه دهد که سر بلند کند، زیرا هیچ سر و فکری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر با ما همکلاسی هستی و به یادگیری عشق میپردازی، پس باید پاك کنی ورقهایت را، چون این علم در دفتر ثبت نمیشود.
هوش مصنوعی: من آن جواهر باارزش سلیمان را به هیچ قیمتی قبول نمیکنم، چون ممکن است در جلو چشم من، شیطانی در آنجا حضور داشته باشد.
هوش مصنوعی: حرفی که درباره زیبایی دوست گفتهاند، تنها بخشی از بینهایت زیبایی اوست و در واقع این بیان تنها یکی از هزاران تعبیر از آن زیبایی است.
هوش مصنوعی: ای لباس پربرف فاسد، مواظب باش که عیب من را پنهان کنی، چون این فرد پاکدامن به خاطر زیارت به اینجا آمده است.
هوش مصنوعی: من در تلاش برای رسیدن به تو هستم و میدانم که هر چیزی که بخواهم، تنها همین مقدار است که سرنوشت را نمیتوان تغییر داد.
هوش مصنوعی: در کارگاه عشق، اگر آتشی نباشد، نمیتوان از کفر و بیدینی گریخت. اگر عشق واقعی وجود نداشته باشد، هیچ چیزی نمیتواند ما را بسوزاند یا دچار مشکل کند.
هوش مصنوعی: عقلمندان نقاط مشخصی از وجود را میشناسند و همه چیز را بر اساس منطق و عقل تحلیل میکنند، اما عشق این را میداند که آنها در این دایرهی زندگی، برای پیدا کردن حقیقت و معنا در حال جستجو و سرگردانی هستند.
هوش مصنوعی: نمیتوان به عشق و شکایت از محبوب افتخار کرد، زیرا این ادعا نشاندهنده ناپاکی و نادرستی است. کسانی که چنین ادعایی دارند، سزاوار دوری و جدایی از معشوق هستند.
هوش مصنوعی: اگر مغبچگان از افکار ما باخبر شوند، پس از این، لباس صوفی را به گرو نخواهند گرفت.
هوش مصنوعی: پس از مرگم، قبرم را بگشایید و ببینید که چگونه آتش درونم باعث شده از کفن من دود برخیزد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، برایم جام می بیاور تا از رازهای نهانی که در پرده است، خبری نداریم. نمیدانیم خالق غیبی چه کارهایی را در دل اسرار انجام داده است.
هوش مصنوعی: کسی نمیداند که سازندهٔ این دایرهٔ زیبا در چرخش پرگار چه کار کرده و چگونه این نقش را خلق کرده است.
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که بخواهی از ظواهر و زرق و برق دنیا دوری کنی، اگر درونت تغییر نکند و به اصلاح روحی نرسیده باشی، هیچ چیز نمیتواند تو را از آسیبها و ناملایمات حفظ کند. آنچه در باطن وجود دارد، مهمتر از هر ظاهر و لباس مذهبی است.
هوش مصنوعی: میدانی چه پیغامی در سازها نهفته است؟ به آرامی باده بنوش تا از عیبها و نواقص تو چشمپوشی کنند و تو را به توبیخ و سرزنش نکشند.
هوش مصنوعی: میگویند درباره عشق صحبت نکنید و بهش گوش ندهید، زیرا داستانی است پیچیده که توضیحاتش سخت است.
هوش مصنوعی: ما در دنیای بیرون تحت تأثیر بسیاری از فریبها هستیم، اما خودمان باید بدانیم که در حقیقت در درونمان چه تصویری نهفته است.
هوش مصنوعی: تنها نتیجهای که به دست آمده، دل تاریک است و هنوز در این اندیشه بیهوده به سر میبریم که چیزی را به طلا تبدیل میکنند.
هوش مصنوعی: گروهی برای رسیدن به دوستی تلاش و کوشش میکنند، در حالی که گروهی دیگر کار را به سرنوشت و تقدیر واگذار کردهاند.
هوش مصنوعی: به طرز غیر ارادی تحت تأثیر نور و روشنایی وجود خود قرار گرفتهام، و از جام نمایانگر ویژگیهایم، نوش جان کردهام.
هوش مصنوعی: آسمان نتوانست بار سنگین مسئولیت را تحمل کند و قسمت به نام من دیوانهای افتاد.
هوش مصنوعی: ما با وجود اندیشههای فراوان و آرزوهای بزرگ، چرا باید به سوی حقایق نرویم؟ زیرا مانند آدمی که به خاطر یک دانه گندم از راه راست منحرف شده است، ممکن است خود را به سوی دنیای مادی و سطحی بکشانیم.
هوش مصنوعی: جنگ و نزاع میان ملتها به خاطر مسائلی است که غالباً ناشی از نادانی و عدم درک حقیقت است. وقتی افراد و گروهها حقیقت واقعی را نمیبینند، به افسانهها و تصورات غلط رو میآورند و به این ترتیب اختلافات و درگیریها شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: آتش فقط به خاطر شعلهاش نیست که شمع را میخنداند؛ آتش واقعاً زمانی اهمیت پیدا میکند که به جان پروانهای بیفتد و خرمنی را بسوزاند.
هوش مصنوعی: یار را به دنیا نفروش، چرا که کسی که یوسف را به قیمت ناچیزی فروخت، سودی نبرد.
هوش مصنوعی: با اینکه او میگفت که مرا خواهد آزار داد، اما متوجه میشدم که در دلش نگاهی به منِ عاشق دارد.
هوش مصنوعی: چهل سال درد و سختی را تحمل کردیم و در نهایت، تدبیر و تلاش ما به نتیجهای رسید که در دست یک شراب دو ساله بود.
هوش مصنوعی: دنیا هیچگونه آگاهی از هیجان و عشق نداشت، اما زیبایی و دلربایی چشمان تو باعث ایجاد شور و شر در جهان شده بود.
هوش مصنوعی: من هم که گم شدهام، از افرادی بودم که در سلامتی به سر میبرند؛ اما هنوز دام و گیرهای که مرا به سمت خود میکشد، موهای زیبای توست.
هوش مصنوعی: درختان به دلیل تعلقشان تحت فشار و بارانی هستند، اما سرو خوشبخت است که از این بار غم رهایی یافته و آزاد است.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی نام نیکی داشته باشی، با افراد بد سخن مگو. خودپسندی، روح من را به نادانی رهنمون میسازد.
هوش مصنوعی: با زیبایی و جذابیتهای ظاهری افراد، باور نکن و دل را به کسی که صرفاً به خاطر مقام و ثروتش محترم است، تحویل نده.
هوش مصنوعی: هیچکس از رازهای پنهان خبر ندارد، پس داستان نگو که چه کسی در این معبد دل، به رازی آشناست.
هوش مصنوعی: هر درختی نمیتواند سختیهای پاییز را تحمل کند، فقط درختانی که عزمی راسخ و همتی بلند دارند، میتوانند به این مراحل سخت ادامه دهند.
هوش مصنوعی: در شب تاریک، راهی که پر از پیچ و خم است را نمیتوانم پیدا کنم، مگر اینکه نور صورت زیبایت، راه را برایم روشن کند.
هوش مصنوعی: در ابتدا، غم و اندوه دریا برایم ساده و بیاهمیت به نظر میرسید. اما با بروز یک موج از آن، متوجه شدم که ارزشش به اندازه صد گوهر هم نمیارزد.
هوش مصنوعی: شما بر روی دادههایی که تا октبر 2023 است، آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: تا زمانی که کسی به خدمت جام جهان نما بپردازد، باید پردههای بین دنیای مادی و معنوی کنار برود.
هوش مصنوعی: عشق مانند طبیبی مهربان و دلسوز است، اما وقتی که درد را در وجود تو نبیند، نمیتواند کسی را درمان کند.
هوش مصنوعی: در آغاز، زیبایی او وجود داشت که از نور خود عشق را نمایان ساخت و این عشق باعث شد آتشی در سراسر جهان برپا شود.
هوش مصنوعی: خود را در منظر عشق نمایان کرد، ولی احساسات آتشین و نیرومندی در دل آدم بوجود آورد و او را از خود بیخود کرد.
هوش مصنوعی: عقل میخواست که با این شعله، چراغی روشن کند، اما برق غیرت درخشید و همهچیز را به هم ریخت.
هوش مصنوعی: مدعی که ادعای معرفت و شناخت داشت، خواست تا به مکانی بیاید و رازهای پنهان را مشاهده کند. اما در همین حین، قدرت غیبی وارد عمل شد و بر قلب کسی که شایستگی درک آن رازها را نداشت، تأثیر گذاشت.
هوش مصنوعی: ای مرید، به من سنگینیِ رطل (مقدار سنگین) بده، زیرا من از شادیای که به شیخی میرسد و خانقاهی ندارد، پر هستم.
هوش مصنوعی: گوشهٔ ابروی تو برای من محل آرامش و خوشبختی است که هیچ جایی به خوشی آن نمیرسد، حتی در زندگی پادشاه.
هوش مصنوعی: برو و اگر میخواهی در این مکان وارد شوی، باید به شدت با مشکلات و دردها روبرو شوی. هر کسی که توانایی تحمل این سختیها را ندارد، نباید به اینجا بیاید.
هوش مصنوعی: شما تا October 2023 بر روی دادهها آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: وقتی پردهدار با شمشیر به جان دیگران میافتد، هیچکس نمیتواند در حریم امن و مقدس حضور داشته باشد.
هوش مصنوعی: در خانقاه نمیتوان رازهای عشق را درک کرد و حتی با در دست داشتن میخوارگی هم نمیتوان به درک عمیقتری از این موضوع رسید.
هوش مصنوعی: به جاده عشق بدون دلیل قدم نگذار، زیرا کسی که در این مسیر حرکت کرد و به هدایت نرسید، گم شده است.
هوش مصنوعی: از اینکه از غصهای شکایت کنی، خودداری کن، زیرا در مسیر طلب و خواستهها، به آسایش و آرامش نخواهد رسید کسی که مشقتها و سختیها را تحمل نکرده باشد.
هوش مصنوعی: در این فکر و خیال گذر عمر گرانبها به سر آمد و افسوس که بلای زلف سیاه تو هنوز بر سر من است و پایان نمییابد.
هوش مصنوعی: سالها دل من خواهان جام جم، آن ظرف جادوئی که معرفت و زیبایی را در خود داشت، از من انتظار داشت. در حالی که خودم آنچه را که به آن نیاز داشتم در درونم داشتم، اما به طور نادرست از دیگران درخواست میکردم.
هوش مصنوعی: جواهری که از صدف و دنیای مادی فراتر است، از گمشدگان در کنارهی دریا درخواست میکرد.
هوش مصنوعی: اگر الهام روح القدس دوباره برسی کند، دیگران نیز قادر خواهند بود همان کارهایی را انجام دهند که مسیحا انجام میداد.
هوش مصنوعی: خوش به حال آن کسی که در حال شادی و مستی، وقتی در برابر دوستش قرار میگیرد، فراموش میکند که باید کدام دست و پا را به زمین بگذارد یا چگونه رفتار کند.
هوش مصنوعی: پیر با صداقت من به کسانی که دروغ و نفاق دارند اجازه نداد که ناپاکی خود را نشان دهند، وگرنه داستانهای زیادی برای گفتن بود.
هوش مصنوعی: هیجان و عشق تو در دل ما در حال گردش است. تو نگاهی به دل دیوانه من بینداز و ببین چه تغییرات و احساسات عجیبی در آن وجود دارد.
هوش مصنوعی: هر کس که دلش به زیبایی و پیچ و تاب موهای تو وابسته شد، ناچار به موجودی بیسر و پا تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: شما آموزش دیدهاید بر اساس دادههایی که تا کتامر 2023 موجود بودهاند.
هوش مصنوعی: عشقم که هیچگاه به مدرسه نرفته و چیزی ننوشته، با یک نگاه و زبردستیاش میتواند به راحتی دانش بسیاری از معلمان را به ما بیاموزد.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه عاشق و شیدا هستم و در شرایطی ناآرام به سر میبرم، از این سو خوشحالم که دوستانم در این شهر بدون هیچ گناهی هستند.
هوش مصنوعی: جفا و بیرحمی شایستهٔ درویش و سالک نیست. بیایید باده بنوشیم زیرا این افراد واقعاً در مسیر سفر و سلوک نیستند.
هوش مصنوعی: عشق را نادیده نگیرید و آن را کوچک نشمارید، زیرا افرادی که در دنیا مقام و ثروت دارند، بیارزش و بدون قدرت واقعی هستند.
هوش مصنوعی: من از کسانی هستم که درد و رنج را با پایداری میپذیرم و به یک رنگ و یکدل زندگی میکنم، نه مانند آن عدهای که ظاهری زیبا و لباسهای آبی دارند اما درونهایشان تیره و پر از کینه است.
هوش مصنوعی: به آنچه در ظاهر دیده میشود نباید توجه کرد، بلکه باید به درون انسانها و زیباییهای واقعی آنها نگریست. مهم این است که به روح و شخصیت کسی که جذاب است توجه کنیم و نه فقط به ظواهرش.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، هیچکس به طور قطع به اسرار آن دسترسی ندارد. هر فرد با توجه به درک و فهم خود، تنها میتواند گمانی درباره آن داشته باشد.
هوش مصنوعی: هر یک از صحبتها و نکات مطرح شده در جمع افرادی که در خرابات (محل تجمع اهل خمر و خوش گذرانی) هستند، معنای خاص خودش را دارد و در جای خود قابل فهم و تأمل است.
هوش مصنوعی: پرندهی هوشمند در باغ نمینشیند و به زیباییهای هر بهاری فکر نمیکند، زیرا میداند هر بهاری به دنبال پاییز و سقوط است.
هوش مصنوعی: زمانی که حقیقت روشن و نمایان شود، مسافر راهی که بر اساس مجاز و ظاهری عمل کرده، شرمنده خواهد شد.
هوش مصنوعی: کاری نکن که هر کس تو را دوست دارد، عشقش را به دلش نشان دهد و معنای آن را به روشنی درک کند.
هوش مصنوعی: اگر صوفی به اندازه باده بنوشد، نوشیدنش مایهی خوشحالیاش است و اگر نه، بهتر است که به فکر این کار نباشد.
هوش مصنوعی: پیر ما فرمود که هیچ اشتباهی در خلقت خداوند وجود ندارد و خوشا به حال کسی که با دیدی پاک و بدون قضاوت، به همه چیز نگاه میکند.
هوش مصنوعی: شاه ترکان به سخنان کسانی که ادعاهای مختلف دارند گوش میدهد، اما امیدوارم از ظلم و حقکشی که به خون سیاوش انجام شده شرمنده باشد.
هوش مصنوعی: از اندیشههای تجزیه و تفرقه دور شو تا به یکپارچگی برسی، زیرا هنگامی که نیروی منفی و شیطانی (اهریمن) بر تو غالب شود، پیامی از جانب فرشته (سروش) خواهد آمد.
هوش مصنوعی: عشق تو هیچوقت سطحی و زودگذر نیست که به راحتی فراموش شود. محبت تو هم تنها یک ویژگی ظاهری نیست که به جای دیگری منتقل شود.
هوش مصنوعی: عشق تو در وجودم جا دارد و محبت تو در دلم نشسته است. این احساسات عمیق و قوی مانند شیران درون قلبم است و با تمام وجودم در ارتباط است.
هوش مصنوعی: عشقی که تجربه میشود، دردی دارد که هر چقدر بیشتر برای درمانش تلاش کنی، آن درد بیشتر میگردد.
هوش مصنوعی: زمانی که تصویر تو در آینهٔ جام دیده شد، عارف از شادی و شگفتی ناشی از می دچار طمع و آرزو شد.
هوش مصنوعی: زیبایی چهرهات به یک بار که در آینه نمایان شد، این همه نقش و تصورات در آینه خیالات به جا ماند.
هوش مصنوعی: در اینجا، شاعر به زیبایی و جذابیت عکسی از می و رنگهای مختلف اشاره میکند که نشاندهنده یک نور خاص از صورت ساقی است که در جام منعکس شده است. این تصویر میتواند نمادی از لذت و زیبایی باشد که در یک لحظه خاص تجربه میشود.
هوش مصنوعی: اعتبار و شرف عشق باعث شده تا همه کسانی که به این عشق نزدیک هستند، زبانشان بند بیفتد و نتوانند چیزی بگویند. حالا این راز و مشکل او چطور به زبان مردم عادی منتقل شده است؟
هوش مصنوعی: در میان صوفیان که همه به تماشای عشق و معرفت مشغولند، حافظ که دلش سوخته و غمگین است، به خاطر حال و روزش مشهور و مشهور به بدنامی شده است.
هوش مصنوعی: بهشت نصیب ما خواهد شد، ای خدایی که به خداشناسی معروفی، برو که گناهکاران نیز لایق کرامت و رحمت هستند.
هوش مصنوعی: در حالت شگفتی و حیرت، به درِ میکدهها میرفتم، زیرا در صومعه، هیچکس به شناخت تو نمیپرداخت.
هوش مصنوعی: هرچند که ممکن است این صحبت برای واعظ شهر ساده نباشد، اما او نمیتواند خود را به تقوا و دینداری نشان دهد و دچار ریا و نفاق شود.
هوش مصنوعی: برای بهرهمندی از نعمتهای الهی، باید ذات و روحی پاک داشته باشیم؛ زیرا هر سنگ و خاکی نمیتواند به جواهراتی چون لؤلؤ و مرجان تبدیل شود.
هوش مصنوعی: ای دل، با نام بزرگ خداوند کارهای خود را پیش ببر و خوشحال باش؛ زیرا هیچگونه فریب و نیرنگی نمیتواند کسی را از ایمان به دور کند.
هوش مصنوعی: به عشق ورزیدن ادامه میدهم و امیدوارم که این کار ارزشمند مانند دیگر اعمال به ناکامی من نینجامد.
هوش مصنوعی: اگر انسان تلاش و همت بالایی نداشته باشد، حتی کوچکترین ذره نیز نتواند به نور و درخشش خورشید دست پیدا کند.
هوش مصنوعی: شما بر روی دادههای تا مهرماه 1402 آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: اگر از می نوشی و هیچ حسی پیدا نمیکنی، این کافی نیست که تو را لحظهای از وسوسههای عقل و تفکر بیخبر کند.
هوش مصنوعی: کسی که به وصال تو رسیده، مانند شمعی است که پروانهای به دورش میچرخد. اما در واقع، زیر فشار و سختی عشق تو هر لحظه در حال نابودی است.
هوش مصنوعی: اگر به تو رنجی برسد یا راحتی بیابی، ای حکیم، آن را به کسی نسبت نده؛ زیرا همه اینها از جانب خداوند است.
هوش مصنوعی: شما بر اساس دادههایی که تا آبان ۱۴۰۲ جمعآوری شدهاند آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: جستجو برای جواهر و زیبایی نیست، زیرا خورشید همچنان در حال فعالیت در معدن و منابع خود است.
هوش مصنوعی: شما بر اساس دادههایی که تا مهر ماه 2023 جمعآوری شدهاند، آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: در فرآیند تهیه گلاب و پرورش گل، مقدر شده است که گلی که در بازار دیده میشود، در حقیقت قادر به نشان دادن زیبایی و جذابیت خود نیست و این زیبایی در پشت پردهای پنهان است.
هوش مصنوعی: هر یک از ما در زندگی خود، با تجارب مختلفی مواجه میشویم؛ برخی شیرینیها و لذتها را میچشند، در حالی که دیگران با درد و رنج سر و کار دارند. در نهایت، همه این شیوهها و اوضاع به نوعی در سرنوشت و قسمت هر فرد نقش دارند.
هوش مصنوعی: ای دل، نباید به خاطر حرفهای حسودها ناراحت شوی، چون شاید در این که تو این حرفها را بشنوی، خیر و نیکی برای تو در نظر گرفته شده باشد.
هوش مصنوعی: شما بر اساس دادههایی که تا مهرماه 2023 موجود است آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: واعظ شهر، مانند سلطان و رئیس، مورد توجه و حمایت قرار گرفته است. حالا اگر من هم بخواهم محبوبی را انتخاب کنم، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
هوش مصنوعی: به خیابان عشق بیدلیل نرو، چون من به خاطر خودم تلاش زیادی کردم اما موفق نشدم.
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که در برابر حضرت مولی، گاهی چیزهای بزرگ و با ارزش را میدهد و گاهی چیزهای کوچک و کم ارزش را میگیرد.
هوش مصنوعی: عشق مانند یک موسیقیدان است که آهنگ و نوای عجیبی دارد و هر نوا و پردهای که مینوازد، راهی به یک مقصد خاص باز میکند.
هوش مصنوعی: دنیا نباید از نالهها و آواهای عاشقان خالی بماند، زیرا این صداها زیبا و خوشایند هستند و شادی میآورند.
هوش مصنوعی: به این دیوانه و گمراه رحمت نازل کنید، زیرا زمانی است که کسی به کمال در کار خود رسیده است.
هوش مصنوعی: در ابتدا توصیه پیر دانا این است که از هم نشینی با افرادی که مناسب نیستند، خودداری کنید.
هوش مصنوعی: هر کسی که در این جمع و این حلقه حضور ندارد، زنده به عشق نیست. به نظر من، بر او نماز بخوانید.
هوش مصنوعی: صوفی نباش که رندان را انکار کنی، زیرا راز عشق از آغاز آفرینش به افراد سادهدل و پینهدوز داده میشود.
هوش مصنوعی: زاهد از زندگی کنونی خود هیچ لذتی نمیبرد و همواره فقط به وعدههای آینده دل خوش کرده است.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند معشوق کجا زندگی میکند، اما اینقدر میدانیم که صدای دلنوازش به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: هیچکس به این فکر نمیکند که من و نیکویی و سلامت، در دل رند خراباتی جایی نداریم و کسی نمیتواند به ما بدبین باشد.
هوش مصنوعی: من این لباس پشمی را به تن کردهام تا وقتی که باده مینوشم، کسی متوجه نشود.
هوش مصنوعی: مرا به شیطنت و عشق سرزنش میکند کسی که به رازهای علم غیب اعتراض میکند.
هوش مصنوعی: شبان در مسیر ایمن گاهی به هدف خود میرسد، اما باید سالها برای شعیب تلاش کند.
هوش مصنوعی: سعادت واقعی در گرو پذیرش و توجه اهل دل است و امیدوارم کسی در این موضوع تردید نداشته باشد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تضاد میان زهد و دینداری ظاهری و حالتی که او به آن دچار است، اشاره میکند. او از زاهدان و عجبرندان صحبت میکند که در درون خود به دنبال خداوند هستند، اما به او میگوید که در این بین، من با حالتی سرشار از نیاز و عشق به معشوق، به دنبال توام. در واقع، او میپرسد که توجه و عنایت خداوند به چه کسی خواهد بود؛ آیا به زاهدان و نمازگزاران، یا به انسانهایی که با عشق و نیاز واقعی به او روی میآورند؟
هوش مصنوعی: اگر زاهد به راه رندی نرود، عذر او پذیرفته است؛ زیرا عشق عملی است که به هدایت و راهنمایی نیاز دارد.
هوش مصنوعی: من بندهی کسی هستم که در راه هدف و تلاش خود آنچنان است که میتواند بر زندگی راحتطلبانه دیگران غلبه کند؛ او به خوبی میداند چگونه در شرایط سخت به گونهای عمل کند که گویی طلای ناب را از ارزشهای کم ارزشتر استخراج میکند.
هوش مصنوعی: این جمله میگوید که در اینجا نکات بسیار ظریف و ظریفی وجود دارد که به راحتی قابل مشاهده نیستند. تنها افرادی که درک عمیق و تجربه بیشتری دارند، میتوانند به این نکات پی ببرند. به عبارتی، فهمیدن این ظرافتها نیاز به دانش و بصیرت خاصی دارد و هر کسی نمیتواند به آسانی به آنها دست یابد.
هوش مصنوعی: به گونهای خدمتگزاری نکن که تنها به دنبال پاداش و مزد باشی، زیرا صاحب منزلت خودش هنر و شیوهی پرورش بندگان را بهخوبی میداند.
هوش مصنوعی: آیا امکانش هست که قضاوتها و نقدها معقول و منصفانه باشند تا همه کسانی که در صومعهها به سر میبرند، به کاری مشغول شوند؟
هوش مصنوعی: من فکر میکنم بهتر است دوستان همه کارها را کنار بگذارند و به دلברشان رسیدگی کنند.
هوش مصنوعی: دوستان و همراهان، به زیبایی و دلنشینی موهای ساقی دل بافتهاند. اگر بتواند سرنوشت به آنها دمی فرصت بدهد، ممکن است لحظهای را برای آرامش و قرار بیابند.
هوش مصنوعی: صبح با شگفتیهایی همراه است و دل خوشدار، سامری کیست که از قدرتهای فوقالعاده فاصله بگیرد؟
هوش مصنوعی: راه عشق، اگرچه پر خطر و مانند کمینگاه کمانداران است، اما هر کسی که با آگاهی و دانش قدم بر دارد، از دشمنان در امان میماند.
هوش مصنوعی: نقد و بررسی صفات صوفی همیشه به معنای پاکی و خلوص نیست، زیرا ممکن است ظاهراً کسانی هم باشند که لباس صوفیانه به تن دارند اما در باطن شایسته عذاب باشند.
هوش مصنوعی: خوشحال کننده است که اگر آزمون تجربه در میان بیاید، افرادی که در درون خود نقص دارند، شناخته شوند و چهرهی نادرستشان نمایان گردد.
هوش مصنوعی: کسی که در ناز و نعمت بزرگ شده، نمیتواند به عشق واقعی دست یابد. عاشق واقعی باید مانند رندان و دلسوزان، صبر و شجاعت داشته باشد و در سختیها به پیش برود.
هوش مصنوعی: شما بر اساس دادههایی که تا مهرماه 1402 جمعآوری شدهاند، آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت او به حدی است که عاشقان را به حدی میرساند که جان خود را فدای عشق او میکنند و در این میان، دیگر گروهها نیز از عشق او جان دوبارهای میگیرند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به اسرار دل و عشق واقعی پی ببرد و در نزد محبوبش جایگاهی پیدا کند، همیشه در این مسیر باقی میماند. اما آن که از فهم این موضوع ناتوان است و به انکار آن میپردازد، در جهل و نادانی خود باقی میماند.
هوش مصنوعی: اگر دل من آزاد و بیپرده شد، تو عیبجویی نکن. شکر که خداوند باعث شد دیگر در چارچوب خیال و توهم نمانم.
هوش مصنوعی: من یک دلقک داشتم که تمام عیبهایم را میپوشاند. لباس مقدس و مینوشیام به راه دیگری کشیده شد و تنها کمربند باقیمانده است.
هوش مصنوعی: اگر روزی بر ما گذر کنی و نگاهی به مقام و جایگاه ما بیندازی، خوشبختی و سعادتی که در اوج است، به دام ما خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: محبت و عشق به قدری مقام بالا و ارزشمند است که کسی میتواند به آن دست یابد که از عقل فراتر رفته باشد. تنها کسی که جانش در دست خود است و به عشق واقعی دست پیدا کرده، میتواند به این درگاه با عشق و احترام نزدیک شود.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی محبوبت از تو دور نشود، باید توجه و علاقهات را همچنان حفظ کنی تا ارتباطتان محکم بماند.
هوش مصنوعی: ای دل، زندگی را به گونهای بساز که اگر فرشتهای هم لغزید و به زمین افتاد، با دستانی پر از دعا تو را یاری دهد.
هوش مصنوعی: من از غیبت تو شکایتی ندارم، زیرا غیبتت باعث میشود لذت حضور تو را بهتر احساس کنم.
هوش مصنوعی: ما وقتی که دل و چشمانمان را به طوفان مصیبت سپردیم، از تو میخواهیم که بیایی و سیل غم را با خود بیاوری و خانهامان را از ریشه ویران کنی.
هوش مصنوعی: اگر در این مسیر زحمت نکشی، به هیچ جا نخواهی رسید. اگر به دنبال پاداش هستی، باید حرفهای استاد را گوش کنی و به آنها عمل کنی.
هوش مصنوعی: نگرانم که در روز قیامت، روحانیان و اهل زهد که به عبادت و تسبیح مشغولند، در کنار کسانی قرار بگیرند که به زندگی آزاد و بیپروای خود ادامه دادهاند، و این مساله نشاندهنده این باشد که برخی از معیارهای دینی و اخلاقی ممکن است به هم بریزد.
هوش مصنوعی: اگر عمری دوباره به میخانه بروم، جز خدمت به رندان کار دیگری نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: در این جمع، کسی به عمق خودآگاهیش پی نبرده است. ای خدا، یاری کن تا بتوانم ارزش خود را به کسی دیگر بشناسانم.
هوش مصنوعی: راز پنهانی که میان ما هست را هر بار که دستان میزنند، با بلبل و نی در بازار بیان میکنند.
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم که مینوشم و گناه نمیکنم، اگر آنچه که مقدّر شده با تدبیر من هماهنگ باشد.
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت مقدر شده ما بدون حضور ما تعیین شد، اگر اندکی از آن مطابق میل و خواسته ما نیست، ناراحت نشو.
هوش مصنوعی: ای ساقی، یک جرعه از آن آب داغ به من بده که من هنوز در آتش عشق او ناپخته و خام هستم.
هوش مصنوعی: عاشق اگر بخواهد خود را پاک کند، باید به اندازه خون دلش تلاش کند؛ چرا که بر اساس گفتهی عالمان عشق، نماز خواندن در این حالت درست نیست.
هوش مصنوعی: دل را از ترس مسیرهای دشوار نرنجان و احرام ببند، زیرا مردان راستین هرگز از سختیها و فراز و نشیبهای راه نمیترسند.
هوش مصنوعی: در حال غرق شدن در اشک هستم و میگویند که برای رهایی از مشکلات و پاک شدن، ابتدا باید خودت را تصفیه کنی و سپس نگاهت را به آن پاکی معطوف کنی.
هوش مصنوعی: ما داستان سکندر و دارا را نشنیدهایم، بنابراین از ما جز داستان عشق و وفاداری نپرس.
هوش مصنوعی: سرنوشت برخی افراد نادان به گونهای رقم میخورد که به آرزوهای خود نمیرسند، اما تو که اهل علم و فضیلت هستی، همین که از دانشت بهرهبرداری نمیکنی، خود بزرگترین عیب توست.
هوش مصنوعی: من برای یک لذت کوچک که دردسر و آزار کسی را در پی ندارد، از نادانی مردم زحمت میکشم؛ سوال نکن که چرا.
هوش مصنوعی: به یکی از آسمان پرسیدم که چه حالتی داری، او پاسخ داد که مشغول بازی شطرنج هستم و درگیر این بازی هستم، پس بهتر است درباره این موضوع نپرسید.
هوش مصنوعی: به افرادی که کارهای نیک انجام میدهند، پاداشهای بزرگ داده میشود، اما ما که در زندگی عادی و سادهانهای هستیم و به نوعی درویشوار زندگی میکنیم، به جای آرزوهای بزرگ، به همان جاهای ساده و آرام راضی هستیم.
هوش مصنوعی: خدایا، از در خانه خودم، مرا به بهشت نبر؛ زیرا که وجود من در این دنیا و مکان، فقط در کوی تو معنا دارد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به مانند جم به رازهای نهانی دست پیدا کنی، بیا و همنشین جامی باش که جهان را به تو نشان میدهد.
هوش مصنوعی: به دنبال وفا از کسی نباش چون اگر از کسی حرفی نمیشنوی، بیفایده است. بهتر است به دنبال چیزهای بیهودهای مانند سیمرغ و کیمیا نباشی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی با خضر، نماد زندگی جاودانه، همنشین شوی، باید خود را از نگاه اسکندر دور نگهداری و همچون آب حیات، در پنهانی زندگی کنی.
هوش مصنوعی: اگر باغبان میخواهد که پنج روز با گل صحبت کند، باید بر بیرحمی خارها و درد دوری صبر کند.
هوش مصنوعی: شخصی که به دنبال حقیقت و نفسی آزاد است، نباید تحت تأثیر مصلحتها قرار بگیرد. کارهای بزرگ و مهم نیاز به تفکر و برنامهریزی عمیقتری دارد.
هوش مصنوعی: تکیه بر تقوا و دانش در راه spirituality نادرست است؛ حتی اگر فردی دارای استعدادها و هنرهای بسیاری باشد، باید به خداوند توکل کند.
هوش مصنوعی: ای عارف که به مقام معرفت رسیدهای، اگر در لباس صوفیانهات آتش بزنیک، تلاش کن و در جمع رندان و اهل دل، جایگاه برجستهای پیدا کن.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که زندگی پر از سختی و ناپایداری برایت بگذرد، باید از قولهای ناپایدار و سخنان دشوار خودت عبور کنی.
هوش مصنوعی: ای دل، همیشه به عنوان یک بنده وفادار و خدمتگذار برای بزرگترین خدای عالم باش و همواره در سایهی رحمت و لطف خداوند قرار بگیر.
هوش مصنوعی: هر کس که دوستی علی (علی ابن ابیطالب) در دل ندارد، کافر است، هرچند که خود را زاهد و عارف بپندارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که به خدا و تقوا اهمیت میدهد، فرقی ندارد که لباس سفید بپوشد یا سیاه؛ مهم این است که درونش پاک و خداترس باشد.
هوش مصنوعی: هرچند که ممکن است برای رسیدن به وصال او تلاش و کوشش زیادی لازم نباشد، اما ای دل، هر اندازه که میتوانی، تلاش کن.
هوش مصنوعی: عاشق دلی که سوخته باشد، تا زمانی که به ویرانی و نابودی نرود، نمیتواند در قلب خود به مقام ویژه و خاص دست یابد.
هوش مصنوعی: دیگر زمانه هنر را نمیخرد و وضع بازار بیرونق است، حالا کجا باید بروم تا برای چنین کالایی تجارت کنم؟
هوش مصنوعی: خدا را به خاطر شرابم، لباس روحانیام را بشویید، چون من از اوضاع کنونی بوی خوبی احساس نمیکنم.
هوش مصنوعی: از نگاه خمیده و پر رمز و راز تو هیچ امیدی برای تغییر و بهبود پیدا نکردم. افسوس که در این خیال و رؤیا، عمر با ارزش من بیهوده سپری شد.
هوش مصنوعی: دنیا و کارهای آن همگی بیارزش و بیمعنا هستند. بارها به این موضوع فکر کردهام و آن را بررسی کردهام.
هوش مصنوعی: اگر شراب نوشی، یک قطرهاش را بر زمین بریز؛ چرا که از این کار نفعی به دیگران میرسد و از گناهش نگران نباش.
هوش مصنوعی: در آن گوهر نایابی که در عالم معنوی یاد نیکوی تو در آن وجود دارد، حقیقت تسبیح فرشتگان نهفته است.
هوش مصنوعی: هر کسی تو را به اندازهی فهم و دانشی که دارد میبیند و درک میکند.
هوش مصنوعی: کسی که از دنیای غیر خدا فاصله میگیرد، به عظمت و بزرگی او توجه میکند و از اوضاع و احوال دنیا دلسرد میشود.
هوش مصنوعی: عاشقان در مسیر خود، عشق برایشان کافی است و اشکهای من به خاطر ایشان، نشانهای از این عشق است که به صورت سبیل بر صورت من نشسته است.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساساتی عمیق و دردناک پرداخته است. شاعر در اینجا به تأثیرات عاطفی و تلخی که از غم و اندوه ناشی از فقدان و مرگ یک عزیز ناشی میشود، اشاره میکند. او میگوید که اشکهای او و دیگران به هیچ وجه قابل مقایسه با کسی نیست که در جستجوی قدرت و پیروزی بر خون و رنج کشته شدگان، عمل میکند. به عبارت دیگر، این شاعر بر این باور است که اشکها و غم انسانها در برابر درد و رنجی که بر دیگران تحمیل میشود، چندان اهمیتی ندارند و نباید نادیده گرفته شوند.
هوش مصنوعی: ما قدمی ناتوان داریم و مسیر پیش رویمان بسیار طولانی است. در حالی که امکانات ما محدود است، اما هدفهای بزرگ و دور از دسترس داریم.
هوش مصنوعی: به خودت تکیه کن و هدفات را گم نکن، یا هرگز بدون دلیل و به خاطر بیمبنا پا در این راه نگذار.
هوش مصنوعی: ای حافظ، اگر حقیقت و معنایی داری، آن را ارائه کن؛ در غیر این صورت، صحبتهای ما تنها به حرف و سخن محدود میشود و حقیقتی در پس آن نیست.
هوش مصنوعی: حلاج بر دار که رفت، نکتهای زیبا را بیان کرد و گفت بهتر است از شافعی در مورد مسائل مشابه پرسش نکنید.
هوش مصنوعی: پیر میخانه به من جامی داد که جهان را از دیدگاه خودم ببینم و در آن آینه، زیباییهای تو را به من نشان داد.
هوش مصنوعی: با من که در کنار تو هستم بشتاب و به میکده برو، تا در آنجا ببینی که چه کسی منزلت و مقامش بالاست.
هوش مصنوعی: شما بر اساس دادههایی که تا مهر ماه 2023 جمعآوری شدهاند آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: بیایید دست به کار شویم، وگرنه روزی که از دنیا میرویم، شرمندگی گریبانمان را خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: شما بر اساس دادههایی تا آذر 1402 آموزش دیدهاید.
هوش مصنوعی: من فردی ساده و نیازمند در میکده هستم، اما در زمانیکه مست هستم میتوانم با ناز به آسمان بنگرم و بر ستارهها فرمان برانم.
هوش مصنوعی: من ممکن است خار باشم یا گل، اما هر چیزی که باشم، به حافظه یا تجربیاتم وابسته هستم که به من شکل و زندگی میدهد.
هوش مصنوعی: یکی در مورد عشق خود به اغراق و خودنمایی میپردازد و دیگری قصههای بزرگ و واهی میسازد. بیایید این قضاوتها را به قاضی واقعی بسپاریم.
هوش مصنوعی: وقتی که صوفیان در حال خلسه و وجد هستند، ما هم میخواهیم با ترفند و شعبدهای خود را در آن حالت قرار دهیم.
هوش مصنوعی: از قطرهٔ وجود تو، خاک و زمین به جواهراتی چون درّ و لعل دست یافتند. اما ما که در مقابل تو از خاکی کمتر هستیم، همچنان در حسرت و بیچارهایم.
هوش مصنوعی: وقتی که شاه ترکان خواستهاش را پسندید و به چاه من دست دراز کرد، اگر لطف تهمتن نصیبم نشود، چه کاری از دستم برمیآید؟
هوش مصنوعی: اگر نور چراغی به روشنایی نیاید، چه تدبیری برای رفع تاریکی شب و رسیدن به امنیتم میتوانم اندیشید؟
هوش مصنوعی: چطور میتوانم به خاطر شرمندگیام، سرم را در برابر دوستی بلند کنم، در حالیکه نتوانستم خدمتی شایسته به او انجام دهم؟
هوش مصنوعی: اگر کسی در میان مردم باهوش و دلسوزی پیدا شود که بخواهد نصیحتی کند، لازم نیست که حرف خود را به باد بدهد، چون من در حالتی هستم که تحت تأثیر هستم و نمیتوانم آن نصیحت را جدی بگیرم.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به دو عنصر自然 یعنی دریا و کوه اشاره میکند و خود را در حالتی خسته و ضعیف توصیف میکند. او از خضر، که نماد راهنما و یاریدهنده است، درخواست کمک میکند تا به او در ادامه مسیر و تلاشهایش یاری رساند. این بیان احساس ناتوانی و نیاز به حمایت را به زیبایی منتقل میکند.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه از هر سو در گناه غرق هستم، اما به خاطر آشنایی با عشق، از اهل حرمتم.
هوش مصنوعی: ای حکیم، به من ایراد نگیر به خاطر رندی و بدنامی، زیرا این بخشی از سرنوشت من است که از دیوان قسمت من نوشته شده است.
هوش مصنوعی: این بیت از احساس درد و اندوه ناشی از عشق و جدایی سخن میگوید. شاعر بیان میکند که زلفهای زیبای معشوق، در دل او آتشی به پا کرده که باعث میشود گلی بنفشه در خاک او رشد کند. به عبارتی، وقتی که او از دنیا برود، اثرات عشقش بر روی زمین خواهد ماند و یاد او در دل دیگران زنده خواهد بود.
هوش مصنوعی: هر بار که به روی محبوبم نگاه میکنم، او را زیبا و جذاب میبینم، اما هیچکس متوجه این زیبایی و جاذبهای که من در او مییابم، نیست. فقط من هستم که این نگاه را میکنم.
هوش مصنوعی: اگر دانشی کسب کنی و آن را با خود به همراه ببری، دیگران از آن بیبهره میمانند، در حالی که ثروت مادی مانند طلا و نقره برای همه قابل دسترسی است.
هوش مصنوعی: دام و تلهها سخت و دشوارند، مگر اینکه لطف و رحمت خداوند به یاری بیاید، وگرنه انسان نمیتواند از دسیسههای شیطان نجات پیدا کند.
هوش مصنوعی: چنان عشق دوست در دل و جانم رسوخ کرده است که دیگر به یاد خودم و زمانی که به خودم فکر میکردم، نیستم.
هوش مصنوعی: در دل من ثروتهای زیادی نهفته است، هرچند که دیگران مرا ناچیز میبینند.
هوش مصنوعی: ای پرندهٔ پاک و قدسی، دعا کن و کمکم کن تا در این راه طولانی که پیش رو دارم، موفق شوم؛ چرا که من تازهکار و سفر کردهای هستم.
هوش مصنوعی: داستان عشق من و محبوبم هیچ وقت به انتها نمیرسد، زیرا هر چیزی که شروعی نداشته باشد، نمیتواند پایانی داشته باشد.
هوش مصنوعی: به زلف معشوق مانند کمربند است و به شیخ میگوید که برو، زیرا لباس رهبانی که بر تن دارم، دیگر جایز نیست.
هوش مصنوعی: من انسان بهشتی هستم، اما در این قفس به عشق جوانان دغدغهمند گرفتار شدهام.
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت به من یاری دهد، میتوانم تو را از این سرزمین ببرم و موهای زیبا و مانند حوریان را بر دوشم بریزم.
هوش مصنوعی: اگرچه فقر مرا پوشانده و زندگیام غبارآلود است، اما از اراده و همت خود شرمنده نیستم؛ چون اگر تلاش کنم میتوانم به روشنی و خیر برسم و زندگیام را تغییر دهم.
هوش مصنوعی: ای دل، از یاد رندان کمک بخواه، زیرا در غیر این صورت کار دشواری خواهیم داشت و مبادا مرتکب اشتباهی شویم.
هوش مصنوعی: پرندهای که بتواند در سایه حرکت کند، به دلیل کمحوصلگی، کار خاصی انجام نمیدهد. بیایید از سایهٔ میمونی که توانایی پرواز دارد، طلب همکاری کنیم.
هوش مصنوعی: این که من به دور از تظاهر و ناز و کرشمههایی که دیگران در جمع نشان میدهند، زندگی میکنم، برایم کافی است.
هوش مصنوعی: ما مسافرانی هستیم در راه عشق و از مرز عدم تا سرزمین وجود سفر طولانی کردهایم.
هوش مصنوعی: با این ثروت بزرگی که در اختیار داریم، روح نگهبان و مورد اعتماد، به درب خانهٔ پادشاه آمدهایم تا درخواست کمک کنیم.
هوش مصنوعی: ما زیبایی خط تو را از باغ بهشت مشاهده کردیم و به خاطر این زیبایی، با عشق به جستجوی تو آمدهایم.
هوش مصنوعی: در میان گروهی از زاهدان و موعظهگران، آتش این درد و عاطفهای که ما بر دل عاشق و دیوانهمان گذاشتهایم، شعلهور میشود.
هوش مصنوعی: خوشبختی و شکرگزاری میکنیم که مانند ما دلسوز و دیندار وجود دارد، آن کسی که با خرد و حکمت خود، در مسیر درست قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: در این لباس نمیتوان به نفاق ادامه داد، زیرا پایهگذار آن، از این شیوه و روش رندانه است.
هوش مصنوعی: بسیاری از کسانی که ما را سرزنش کردهاند، هنوز این را نمیدانند که ما کار خود را به خاطر زیبایی و لطف محبوب به پیش بردهایم.
هوش مصنوعی: خبر وصال تو کجاست که من از عشق بیقرار، مثل پرندهای روحانی و آزاد، از قید و بندهای دنیوی رها شوم؟
هوش مصنوعی: به خاطر محبت تو، اگر مرا به مقام بندگیات بخوانی، از همه چیز و همه جا دست میکشم و به سوی تو میآیم.
هوش مصنوعی: ای خدا، از ابر رحمت خود باران هدایت و رستگاری بفرست، زودتر از آنکه مانند گرد و غبار از میان بروم و ناپدید شوم.
هوش مصنوعی: او رحمت خدا بر او.
هوش مصنوعی: برخیز و به میخانه برویم تا از آنجا گشایش و شادی بخواهیم، سپس در کنار دوست بایستیم و آرزویی کنیم.
هوش مصنوعی: شرمندهایم از نقصها و آلودگیهای خودمان، در حالی که به واسطهی بزرگمنشی و بخششهایمان، خود را بزرگتر از آنچه که هستیم، نشان میدهیم.
هوش مصنوعی: اگر قلب قدر وقت را نشناسد و کاری انجام ندهد، بسیار شرمآور است که از نتایج این اوقات بیاستفاده بگذریم.
هوش مصنوعی: به من بدگمان نشوید که اگرچه لباس من دچار آلودگی شده است، اما درون من پاک و بیآلایش باقی مانده است.
هوش مصنوعی: پرندهای که متعلق به پادشاه است، چرا از یاد برده که به کجا تعلق دارد و به کجا باید برگردد؟
هوش مصنوعی: من نمیدانم از کجایم آمدهام و کجا هستم. افسوس و ندامت که در غفلت از خودم به سر میبرم.
هوش مصنوعی: پیرهن گرانبهای من را به تماشا نگذار، زیرا مانند شمعی است که درون خود آتش سوزانی را پنهان کرده است.
هوش مصنوعی: از سر و صدا و مشغلههای مدرسه دلم گرفته است و مدتی هم به خدمت محبوب و نوشیدنی میپردازم.
هوش مصنوعی: این زندگی که به امانت در اختیار حافظ است، روزی خواهد رسید که چهره دوست را ببینم و خودم را به او تسلیم کنم.
هوش مصنوعی: در آن روز، دروازهای از فهم و معنا بر دلم باز شد و من به جمع افراد آشنا با نکات عمیق و رازهای زندگی ملحق شدم.
هوش مصنوعی: هرچند که دل من از عشق داغ است و همچون شراب در حال جوشیدن، لبهایم مهر سکوت زده است و من در حال نوشیدن غم خود هستم و ساکت ماندهام.
هوش مصنوعی: به خدا سوگند، من به طاعت خود با این اندازه اعتقاد دارم که گاهی مشتی شراب مینوشم.
هوش مصنوعی: میخواهم به عشق محبوب نزدیک شوم و برای این کار تمام وجودم را صرف میکنم. تو ببین که چقدر جدی و با تمام توان در این مسیر تلاش میکنم.
هوش مصنوعی: من لباس خاصی به تن نمیکنم که بخواهم خود را دیندار نشان دهم، بلکه پردهای را به خاطر پنهان کردن عیوب و نواقص خود بر سر گذاشتهام.
هوش مصنوعی: پدرم به خاطر دو گندم، بهشت را فروخت. حال اگر من در برابر جوی آب چیزی نفروشم، این ناشکری بزرگی است.
هوش مصنوعی: اگر من به حرفهای منتقدان فکر کنم، راه و رسم رندی و مستی از یادم نمیرود.
هوش مصنوعی: مردانی که از دنیا دل کندند و به زهد و دینداری روی آوردهاند، به من یاد دادهاند که در این دنیا نباید به نام و شهرت اهمیت داد. بنابراین بهدنبال کارهایی نیستم که به من آسیبی برساند یا من را در معرض شهرت قرار دهد.
هوش مصنوعی: برای خداوند و به خاطر او، به چیزی اعتقاد پیدا کن و از آن بگذر تا در این لباس حقیرانه ببینی که من چه فردی نادری هستم.
هوش مصنوعی: به خوشحالی و شادی نپرداز که رنگ رخسارم نشاندهنده دردهای نهانی است، چون مانند جامی که خون دل را نمایان میکند، چهرهام نیز از درونم خبر میدهد.
هوش مصنوعی: من شبها تا دیروقت نگهبان دل خودم هستم تا هیچ اندیشهای غیر از فکر او به ذهنم را پیدا نکند.
هوش مصنوعی: دو دنیا تنها از نور و زیبایی وجود دوست روشن است. منظورم این است که این نور هم در آشکار و هم در نهان قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: ای ملک الحاج، خودت را به من نیاور، زیرا تو به خانههای مادی مینگری اما من به ذات الهی و خانه خداوند توجه دارم.
هوش مصنوعی: در دایرهای که من میبینم، هیچ گونه تضادی بین بیشتر و کمتر وجود ندارد و من این موضوع را بدون هیچ شک و تردیدی درک میکنم.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، با خطرات زیادی مواجه میشویم؛ تا جایی که نگویم وقتی عمرم به پایان رسید، دیگر نباید از چیزی ترسید.
هوش مصنوعی: من چون جامی از شراب، به زیبایی لاله، مست میشوم؛ به دور از چشم بدیها، که بدون نوازنده و شراب، در مستی و شگفتی غرقم.
هوش مصنوعی: در جایی که تو هستی، هم خانقاه و هم خرابات را نبین؛ زیرا خدا شاهد است که او همیشه با ماست هر جا که باشیم.
هوش مصنوعی: در این باغ، به خودت خردهگیری نکن، زیرا من هم مثل گلها در حال پرورش و رشد هستم.
هوش مصنوعی: من به مقصدی دور و ناشناخته رسیدم و برای عبور از این مرحله خاص، از امکانات و تواناییهای ویژهای استفاده کردم.
هوش مصنوعی: من عاشق و بازیگوش و اهل نظر هستم و بهطور واضح میگویم تا بدانی که به مهارتهای زیادی آراستهام.
هوش مصنوعی: پرنده باغ بهشتی من، چه بگویم از دوری و جدایی که در این لحظه سخت و پرحادثه گرفتار آمدهام.
هوش مصنوعی: من یک پادشاه بودم و بهشتی در اختیار داشتم، اما اکنون در این دنیای خراب و ویران زندگی میکنم که آدم به اینجا آورده است.
هوش مصنوعی: در دل من تنها یاد و نشان دوست باقی مانده است و دیگر هیچ چیزی وجود ندارد. استاد هم هرگز چیزی جز این را به من نیاموخته است.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از زیبایی محبت لذت ببری، باید از عقل و هوش خود فاصله بگیری و به دل بسپاری.
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، وسوسههای زیادی وجود دارد، پس باید هوشیار بود و با گوش دل، به پیامهای درونی توجه کرد.
هوش مصنوعی: ای زاهد! از نماز تو هیچ نتیجهای برنمیآید؛ فقط حال مستی شبانه و آتش دل من اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: بیایید کمکم از مشکلات و سرزنشها بگذریم و خوشحال باشیم، زیرا در مسیر ما، ناله و گله کردن در برابر سختیها جایگاهی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر لطف و رحمت تو شامل حال من باشد، من به آن وابستهام، وگرنه اگر کشش و جذبهای از سمت تو وجود نداشته باشد، تلاش کردن چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: او به خون من اشتیاق دارد و من در انتظار فرصتی هستم که از او خواستههایم را برآورده کنم یا شاید او چیزی از من طلب کند.
هوش مصنوعی: هر چه هم که تلاش کردیم غم و اندوه را با کمک پزشکان از بین ببریم، اما آنها نتوانستند به کمک مسکینهای بیچاره بیایند.
هوش مصنوعی: هیچ چیز خوشایندتر از نوشیدن می و لذت بردن از جام نیست، تا اینکه ببینم در نهایت چه چیزی انتظارم را میکشد.
هوش مصنوعی: به فرصت صحبت کردن با هم توجه کن، زیرا وقتی از این دنیا دور شویم، دیگر نمیتوانیم به همدیگر برسیم.
هوش مصنوعی: در زیر لباسهای زیبا و زرق و برقدار، افراد با نیات پنهان و ترفندهای خود مشغولند، در حالی که کسانی که ظاهراً ناتوان و بیدست و پا به نظر میرسند، در واقع در پی اهداف بزرگتری هستند.
هوش مصنوعی: در این دنیا، کسانی که به خود میبالند و متکبر هستند، نمیتوانند به ثمره واقعی زندگیشان دست یابند. افراد خسیس و فخر فروش هرگز به ارزشهای واقعی دسترسی ندارند و نمیتوانند از دستاوردهای بزرگ زندگی بهرهمند شوند.
هوش مصنوعی: پیرمردی که در میخانه به نوشیدن میپرداخت و روحش شاد باشد، به من گفت از دوستی با کسانی که به عهد و پیمان خود وفا نمیکنند، دوری کن.
هوش مصنوعی: برای خودت ارزشی کمتر از یک ذره قرار نده و ناامید نشو. اگر با محبت و عشق پیش بروی، به عظمت و درخشش بالایی خواهی رسید.
هوش مصنوعی: عشق به مانند لباسی ساده و ظاهراً بیارزش است که درون آن گنجینهای پنهان دارد. هر کسی که به خدمت تو درآید و گدای محبت تو باشد، به زودی به مقام و عظمت خواهد رسید.
هوش مصنوعی: بهشت برای گناهکاران مناسب نیست، اما بیا تا با نوشیدن شراب، خود را در سایه رحمت او احساس کنم و از آن بهرهمند شوم.
هوش مصنوعی: اگر بر در میخانه بروی و کسی را ببینی، بهتر است به او نزدیک نشوی، زیرا هیچکس نمیداند که منظور و نیت او چیست.
هوش مصنوعی: به منِ حال مست و سرمست به چشم حقارت نگاه نکن، زیرا که هیچ گناه و زهدی بدون خواسته و اراده او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: آسمان را نچین، زیرا این بزرگی را؛ که در عشق، خرمن ماه در جوی، خوشههای پروین را میچشاند.
هوش مصنوعی: اگر چهرهات پاک و خالص باشد، مانند مسیح، نوری که از تو ساطع میشود به قدری قوی است که به آسمان میرسد و میتواند صدها پرتو نور را به خورشید منتقل کند.
هوش مصنوعی: هر گل تازهای که میروید یادآور زیباییهای گذشته است، اما گوش شنوا برای درک این نغمهها کجاست و کجا میتوان به اعتبار نگاه کرد؟
هوش مصنوعی: به دیگران اجازه نده که در دامهای تو گرفتار شوند، زیرا جایگاه بلندتر و بهتری برای موجودات بزرگتر از تو وجود دارد.
هوش مصنوعی: دوست و نوازنده و شرابفروش همه او هستند; فقط خیال زیبایی و ظرافت در این راه میتواند بهانهای برای ما باشد.
هوش مصنوعی: وجود ما همچون معمایی است که درک و فهم آن دشوار و سحرآمیز است.
هوش مصنوعی: پیران نادان ما را به فریبی نسبت دادند و ما را در داستانها و افسانهها غرق کردند.
هوش مصنوعی: ما به اصول تقوا آگاهی داریم، اما با سرنوشت نامساعد چه میتوان کرد؟
هوش مصنوعی: برای رسیدن به مقصود، باید خطرها و دشواریهای مسیر را در نظر داشت و شرط اصلی آغاز این سفر، داشتن شجاعت و دیوانگی است.
هوش مصنوعی: ای کاش بتوان به کسی گفت که در این دنیا، آن معشوقی که هرگز دیده نمیشود، چقدر زیبا و بینظیر است.
هوش مصنوعی: مواظب باش! اگر به وسوسههای عقل گوش بدهی، ممکن است از بهشت و نعمتهای آن دور شوی.
هوش مصنوعی: تنها من نیستم که دلباخته هستم، در هر جا که بروی، نشانی از عشق و پرستش پیدا میشود.
هوش مصنوعی: این گرمابهای که من در آن هستم، به دلیل می شراب و شادی اولیه به دوشیم است و این نوشتههای بیمحتوایی که دارم، در دریای لذت و شور و شوق آغازین غرق شدهاند.
هوش مصنوعی: وقتی که عمرم را تلف کردم، تا جایی که به وضعیت خودم در گوشهی یک خراب شده نگاه کردم و فهمیدم که به حالت بسیار بد و ناگواری دچار شدهام.
هوش مصنوعی: ای واعظ! اگر زیبایی کسی از ما را ببینی، غیر از شراب و عشق معشوق، چیزی از خداوند درخواست نکن.
هوش مصنوعی: عشق تو را از خواب و خوراک دور کرده و وقتی به دوستی میرسی، آنچنان مشتاق و شاداب هستی که دیگر نیازی به خواب و خوراک نداری.
هوش مصنوعی: از تمام تعلقات دنیوی و خودخواهیها بگذر و مانند مردان بزرگ راه و سیر و سلوک پیش برو. تنها در این صورت است که میتوانی عشق حقیقی را پیدا کنی و به ارزش واقعی دست یابی.
هوش مصنوعی: با کسی که ادعای آگاهی درباره عشق و دیوانگی دارد، درباره رازهای آن صحبت نکنید. بهتر است بگذارید او به خاطر خودخواهیاش نابود شود.
هوش مصنوعی: عاشق شو و در عشق خود غرق شو، زیرا روزی میرسد که همه چیز به پایان میرسد. در زندگی، نقش و هدف تو از قبل وجود دارد و باید آن را کشف کنی.
هوش مصنوعی: در دین و روشهای معنوی، ناآگاهی و سادگی نشانهی کفر است. در واقع، راهی که با زیرکی و تیزهوشی پیموده میشود، نشاندهندهی توانایی و چالاکی فرد است.
هوش مصنوعی: وقتی علم و دانش را میبینی، نباید بدون آگاهی و شناخت باشی. میخواهم نکتهای به تو بگویم؛ خود را با معیارهای درستی بسنج و در این راه رشد و ترقی کن.
هوش مصنوعی: به جای اینکه به بالاترین مقامها و زیباییها فکر کنی، بهتر است بر درِ دلبر خود بایستی، زیرا اگر به غرور و خودپسندی بپردازی، ممکن است از آن اوج عالی به پایینترین سطحها سقوط کنی.
هوش مصنوعی: با توجه به ناتوانی و ضعف خود، مانند نسیمی ملایم و خوش باش. در این مسیر، داشتن بیماری بهتر از داشتن سلامتی است.
هوش مصنوعی: به این نکته توجه کن که برای آزاد شدن از درد و غم، باید خود را از خشم و ناراحتی دور کنی. حتی اگر در جستجوی روزی و مایحتاج زندگی هستی، نباید اجازه دهی که خون و کینه در وجودت جای بگیرد.
هوش مصنوعی: خاطرات تو چگونه میتوانند از لطافت و زیبایی پر شوند، مگر اینکه از طرحهای گوناگون و پیچیده رهایی یابی و به سادگی ورق جدیدی پیدا کنی.
هوش مصنوعی: در دروازه میخانه، اهل باده و شور هستند که میتوانند تاج و تخت شاهانه را بگیرند یا به دیگران بدهند.
هوش مصنوعی: اگر به تو سلطنت فقر بدهند، ای دل، کمترین چیزی که در اختیار داری از آسمان تا زمین ارزش بیشتری دارد.
هوش مصنوعی: کسی که به عظمت و شکوه سلیمان تردید کند، باید بر عقل و دانش خودش بخندد، چون مانند خندیدن مرغ به ماهی است.
هوش مصنوعی: زمانی که شورش و طغیان، حتی بر انسانهای پاک و بیگناه نیز تاثیر میگذارد، چگونه میتوانیم ادعای بیگناهی کنیم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.