بود چو زهر رقیب ار بیاورد شکرم
اگر تو زهر دهی نوشم و شکر نخورم
مکن دریغ زمن ای کمان ابرو تیر
که عمرهاست که من پیش غمزه ات سپرم
مرا که روز و شبان بی جمال تست یکی
به آفتاب چه حاجت بود و یا قمرم
بشست نقش دو عالم زآب دیده سرشک
ولی نرفت خیال جمالت از نظرم
درخت شادی دوران نداد بر جز غم
هم ارغم از تو بود شادیست غم نخورم
زسوز ناله بلبل خبر نبود مرا
گذر فتاد بگلزار نوبت سحرم
زخویش بیخبرم آنچنان و غرق شهود
که گاه گاه زشوقت بخویش مینگرم
مگر شود دل عطشان زلعل تو سیرآب
که ریخت چشمه خضرم بکام و تشنه ترم
اگرچه بیخبرم کرده ذوق مستی عشق
گمان مدار تو زاهد چو خویش بیخبرم
حدیثی از گل رویت بعندلیبان گفت
زبان سوسن آزاد از قفا ببرم
حجاب ما و تو این هستی است و خودبینی
خوشا دمی که من این پرده را بخود بدرم
بریده دست من آشفته دهر از همه جا
مگر که دست بدامان مرتضی ببرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عاشقانه عمیقی است که شاعر از دلدادگی خود به معشوقش دارد. او میگوید که اگر زهر هم به او بدهند، باز از عشق معشوق نمیگذرد و حاضر است هر عذابی را تحمل کند. شاعر به زیباییهای معشوق اشاره میکند و میگوید که هیچ چیزی به زیبایی او نمیرسد. حتی غم و شادی برای او معنا ندارد، زیرا در فکر و خیال معشوقش غرق است. او اظهار میکند که از درد و رنج عشق خود بیخبر است و دستش از همه جا کوتاه شده، اما آرزو دارد به دامن مولای خود برساند. در نهایت، شاعر به جدایی و حجابهایی که بین او و معشوقش وجود دارد، اشاره میکند و مشتاق است تا این پردهها را کنار بزند.
هوش مصنوعی: اگر رقیب مانند زهر باشد و من را با تلخی زندگیاش آزار دهد، اگر تو هم زهر بدهی، من آن را مینوشم و شکر را نخواهید چشید.
هوش مصنوعی: ای کمان ابروی زیبا، دلت را از من دریغ مدار، زیرا سالهاست که من برای زیبایی و چشمهای تو جان خود را فدای کردهام.
هوش مصنوعی: من که روز و شب به زیبایی تو مشغولم، نیاز به نور خورشید یا ماه ندارم.
هوش مصنوعی: اشک من دو عالم را شست و پاک کرد، اما تصویر زیبایی تو هرگز از ذهنم نرفت.
هوش مصنوعی: درختی که در آن شادی رشد نکرد، فقط غم را به بار آورد؛ اما چون این غم هم از تو بود، برای من شادی به شمار میآید و غم نخواهم خورد.
هوش مصنوعی: از صدای غمگین بلبل هیچ خبری نداشتم و ناگهان به باغی رسیدم که زمان صبحگاه بود.
هوش مصنوعی: من آنقدر غرق در تجربیات و احساسات خود هستم که گاهی اوقات فراموش میکنم به خودم توجه کنم و فقط به عشق و حال خود میپردازم.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که دل تشنه من با زیباییها و جذابیتهای تو سیراب شود؟ چرا که وقتی چشمه سبز و زندهام به نمک و شیرینی تو میرسد، هنوز هم بیشتر تشنهتر میشوم.
هوش مصنوعی: با اینکه به خاطر عشق و سرمستیام بیخبر هستم، نگو که تو زاهدی مثل خودم بیخبر نیستی.
هوش مصنوعی: گلی از چهره تو را با عطرش به پرندگان گفتم، که زبان گل سوسن را آزادانه از پشت ببرم.
هوش مصنوعی: پردهای که ما را از یکدیگر جدا کرده، وجود و خودخواهی ماست. خوشا به حال کسی که لحظهای بتواند این پرده را کنار بزند و به حقیقت دست یابد.
هوش مصنوعی: دست من از همه جا قطع شده و در این دنیا از همه چیز بینصیبم، مگر اینکه به دامان مرتضی پناه ببرم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نظر همی کنم ار چند مختصر نظرم
به چشم مختصر اندر نهاد مختصرم
نمیشناسم خود را که من کیم به یقین
از آنکه من ز خود اندر به خود همی نگرم
عیان چو باز سفیدم نهان چو زاغ سیاه
[...]
اگر چه نیستت از چشم دوستان آزرم
چرا نیاید ازین شیبت سپیدت شرم
ایا به عالم عهد از تو نوبهاروفا
چرا چنین ز نسیم صبات بیخبرم
به خاصه چون تو شناسی که رنگ و بوی نداد
خرد به باغ سخن بیشکوفهٔ هنرم
به صد زبانت چو سوسن بگفته بودم دی
[...]
جمال شاه سخا بود و بود تاج سرم
وحید گنج هنر بود و بود عم به سرم
به سوی این دو یگانه به موصل و شروان
دلی است معتکف و همتی است برحذرم
هنر بدرد ز دندان تیز سین سخا
[...]
چو ماه یکشبه بنهفت چهره از نظرم
مه دو هفته درآمد به تهنیت ز درم
بداد مژده عید از لطف چنانک گرفت
ز فرق تا به قدم جمله در گل و شکرم
مرا به شادی رویش به سینه باز آمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.