لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
قدسی مشهدی

رخ تو تا شده غایب به صورت از نظرم

کمر به دشمنی خواب بسته چشم ترم

فلک ز رشک جدا کردم از تو، ورنه هنوز

نبود وقت جدایی و موسم سفرم

فراق در گلویم ریخت زهر غم چندان

که گشت معدن الماس، سینه و جگرم

به دیده غنچه کند کار خنجر و پیکان

جدا ز دوست گر افتد به بوستان گذرم

مار به مهر تو پیدا شد آنقدر دشمن

که روز و شب ز گریبان خویش بر حذرم

ز گشت چرخ، سرم گر چو خاک فرساید

هوای وصل تو بیرون نمی‌رود ز سرم

جدا ز صبح وصال تو در شب هجران

انیس گریه و دمساز ناله سحرم

 
 
 
سنایی

نظر همی کنم ار چند مختصر نظرم

به چشم مختصر اندر نهاد مختصرم

نمی‌شناسم خود را که من کیم به یقین

از آنکه من ز خود اندر به خود همی نگرم

عیان چو باز سفیدم نهان چو زاغ سیاه

[...]

انوری

ایا به عالم عهد از تو نوبهاروفا

چرا چنین ز نسیم صبات بی‌خبرم

به خاصه چون تو شناسی که رنگ و بوی نداد

خرد به باغ سخن بی‌شکوفهٔ هنرم

به صد زبانت چو سوسن بگفته بودم دی

[...]

خاقانی

جمال شاه سخا بود و بود تاج سرم

وحید گنج هنر بود و بود عم به سرم

به سوی این دو یگانه به موصل و شروان

دلی است معتکف و همتی است برحذرم

هنر بدرد ز دندان تیز سین سخا

[...]

ظهیر فاریابی

چو ماه یکشبه بنهفت چهره از نظرم

مه دو هفته درآمد به تهنیت ز درم

بداد مژده عید از لطف چنانک گرفت

ز فرق تا به قدم جمله در گل و شکرم

مرا به شادی رویش به سینه باز آمد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ظهیر فاریابی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه