گنجور

 
فروغی بسطامی

به جلوه کاش درآید مه نکوسیرم

که آفتاب نتابد مقابل قمرم

ز کار خلق به یک باره پرده بردارند

اگر ز پرده درآید نگار پرده‌درم

اگر به چشم درستی نظر کند معشوق

من از شکسته سر زلف او شکسته‌ترم

رسیده‌ام به مقامی ز فیض درویشی

که از کلاه نمد پادشاه تاجورم

به اعتبار من امروز هیچ شاهی نیست

که پیش باده‌فروشان گدای معتبرم

هزار مرتبه بالاترم ز چرخ اما

به کوی میکده کمتر ز خاک رهگذرم

نخست عهد من این شد به پیر باده‌فروش

که بی شراب کهن ساعتی به سر نبرم

از آن به خوردن می شاهدم اجازت داد

که گول زاهد مردم فریب را نخورم

تو را به مستیم ای شیخ هوشمند چه کار

که تو ز شهر دگر، من ز عالم دگرم

فروغی از هنر شاعری بسی شادم

که طبع شاه جهان مایل است بر هنرم

خدایگان سخن سنج ناصرالدین شاه

که در مدایح ذاتش محیط پرگهرم

 
 
 
سنایی

نظر همی کنم ار چند مختصر نظرم

به چشم مختصر اندر نهاد مختصرم

نمی‌شناسم خود را که من کیم به یقین

از آنکه من ز خود اندر به خود همی نگرم

عیان چو باز سفیدم نهان چو زاغ سیاه

[...]

انوری

ایا به عالم عهد از تو نوبهاروفا

چرا چنین ز نسیم صبات بی‌خبرم

به خاصه چون تو شناسی که رنگ و بوی نداد

خرد به باغ سخن بی‌شکوفهٔ هنرم

به صد زبانت چو سوسن بگفته بودم دی

[...]

خاقانی

جمال شاه سخا بود و بود تاج سرم

وحید گنج هنر بود و بود عم به سرم

به سوی این دو یگانه به موصل و شروان

دلی است معتکف و همتی است برحذرم

هنر بدرد ز دندان تیز سین سخا

[...]

ظهیر فاریابی

چو ماه یکشبه بنهفت چهره از نظرم

مه دو هفته درآمد به تهنیت ز درم

بداد مژده عید از لطف چنانک گرفت

ز فرق تا به قدم جمله در گل و شکرم

مرا به شادی رویش به سینه باز آمد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ظهیر فاریابی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه