گنجور

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

به ابروی تو قسم یاد می کند دل ما

زند به تیغ تو خود را گلوی بسمل ما

چرا به خانه ما بی ابا نمی آیی

چراغ آئینه گل می کند ز منزل ما

به داغ بی ثمری همچو لاله سوخته ایم

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

ز خون دل شده رنگین دو دیده تر ما

بهار لاله ما گل کند ز ساغر ما

چرا چو شمع به بالین ما نمی آیی

ز انتظاریی بی حد سفید شد سر ما

گذشت عمر و دل ما به آرزو نرسید

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

ز غنچه دل ما بی خبر بود گل ما

درون بیضه خزان شد بهار بلبل ما

صدا بلند نکردیم از تهیدستی

ز سنگ سرمه بود ساغر توکل ما

به گلشنی که درو بلبل خوش الحان نیست

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

به سوی کلبه ام ای آفت زمانه بیا

به جانب صدف ای گوهر یگانه بیا

به انتظاریی پابوسیت چو نقش قدم

نهاده ام سر خود را به آستانه بیا

چو لاله در جگرم داغ ها شده پیدا

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

ز ناله منع مکن عاشق بلاکش را

کسی نه بسته به افسون زبان آتش را

به گرم و سرد جهان هر که ساخت همچون شمع

شکسته رونق بازار آب و آتش را

هجوم خار کند شعله را قوی چنگال

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

قبا کشیده به بر قامت بلند تو را

شکر گرفته در آغوش نوشخند تو را

هلال تا به رکاب تو سر نهد چون نعل

هزار بار ببوسد سم سمند تو را

دلم شکسته و عمریست آرزو دارد

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

ز بخت تیره بود تازه داغ لاله ما

فتیله آه بود در چراغ ناله ما

ز بحر کاسه گرداب پر نمی گردد

چگونه آب نگردد دل پیاله ما

جهانیان در گفت و شنود بربستند

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

فتاده گوشه چشم تو تا به خانه ما

دکان سرمه فروش است آستانه ما

دماغ بلبل ما بس که نازک افتادست

به شاخ نکهت گل باشد آشیانه ما

بر آسمان نبود کهکشان که می بینی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

دلم به پرده دریهای اشک خورسند است

محبت پدری عیب پوش فرزند است

به غیر محنت و غم نیست قسمت فرهاد

همیشه خون جگر روزیی هنرمند است

ز اهل جود صدایی بروز نمی آید

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

شبی که از دلم آه شرر فغان برخاست

سپندوار به تعظیمش آسمان برخاست

زمانه پرده نشین کرد صبح محشر را

ز خواب چاشت چو آن فتنه جهان برخاست

به گل ز خانه خود عندلیب محمل بست

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

بیا به کلبه ام ای ماهرو صفا اینجاست

نشین به دیده ام ای نور چشم جا اینجاست

زیارت دل ما ساز و سیر جنت کن

کلید قفل در باغ دلگشا اینجاست

ز داغ توست مرا سینه روضه شهدا

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

بیا و باده کش ای محتسب به پای قدح

که موج باده نباشد کم از دعای قدح

بهار آمد و مرغان در آشیانه خود

گشانده اند پر و بال در هوای قدح

به چشمه سار خضر پنجه اش زند سیلی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

به جستجوی تو بیرون شد از چمن گل سرخ

در آرزوی تو گردید بی وطن گل سرخ

گدای کوی تو را از جبین دهد گل زرد

شهید تیغ تو را روید از کفن گل سرخ

به کوچه باغ دل داغدار من گذری

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

چو تیغ بر کمر آن باده نوش می آید

زمین ز خون شهیدان به جوش می آید

عنان آه که در دل نگه تواند داشت

کله شکسته و کاکل به دوش می آید

بغل گشاده و پوشیده جامه گلرنگ

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

شبی که بر سرم آن سبزپوش می آید

صدای مقدم خضرم به گوش می آید

به یاد زلف و رخش گلشن از گل و سنبل

قبا دریده سلاسل به دوش می آید

ندا کنند به مسجد مؤذنان هر صبح

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

چو تیغ در کمر آن رشک آفتاب کند

دلم چو ذره تپد خونم اضطراب کند

رخ تو آئینه را دیده پر آب کند

قدت به جلوه زمین را در اضطراب کند

چرا به کشتن عشاق سعی می سازی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷

 

چو بهر پرسشم آن شهسوار می آید

صف ملک ز یمین و یسار می آید

گهی که از غم او می زنم به دل ناخن

صدای کوهکن از کوهسار می آید

برم چو نامه اعمال در ترازوگاه

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

نگار من به دم چون مسیح می آید

رسول حق به کلام فصیح می آید

دهد با هل هوس یاد سوره اخلاص

پی ندامت مشرک صریح می آید

بگیر از سبد گلفروش لاله و گل

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹

 

شبی که خانه ام از روی یار گلشن بود

دماغ سوخته من چو شمع روشن بود

به گرد یار چو پروانه رقص می رفتم

میان آب و عرق شمع تا به گردن بود

چمن چو تاج سیاهوش می نمود از دور

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶

 

خدای ذات تو را از بلا نگه دارد

ز حادثات جهانت خدا نگه دارد

گل حیات تو را روزگار تا دم حشر

ز دستبرد نسیم صبا نگه دارد

نهال عمر تو را همچو سرو تازه و تر

[...]

سیدای نسفی
 
 
۱
۲
۳