گنجور

 
سیدای نسفی

ز خون دل شده رنگین دو دیده تر ما

بهار لاله ما گل کند ز ساغر ما

چرا چو شمع به بالین ما نمی آیی

ز انتظاریی بی حد سفید شد سر ما

گذشت عمر و دل ما به آرزو نرسید

در آشیانه ما پیر شد کبوتر ما

به پای تکیه ما سفر فرو نمی آرد

کلاه گوشه معشوق ما قلندر ما

ستاره سوختگان چون سپند سبز شدند

کجاست گریه ابر بهار اختر ما

زدی به تیغ و بریدی و ساختی پامال

چه روزها که نه افگنده ای تو بر سر ما

به سیدا نظر مرحمت نمی سازی

ز چشم دام تو افتاده صید لاغر ما

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کلیم

بغیر خانه زنجیر و دیده تر ما

کدام خانه که ویران نگشت بر سر ما

بحیرتم که خبر چون بسنگ حادثه رفت

که صلح کرد می مدعا بساغر ما

زگرمی تب ما تا شود طبیب آگه

[...]

طغرای مشهدی

ز بهر نامه بری تا به بام دلبر ما

هزار چرخ زند از شعف کبوتر ما

برای روز بد خود چه سان ذخیره کنیم

که همچو گل ز کف دست می پرد زر ما

جویای تبریزی

مگر به سعی توان دید جسم لاغر ما

یک استخوان چو هلال است پای تا سر ما

همیشه سایهٔ عشق تو بود بر سر ما

چکیدهٔ جگر آتش است گوهر ما

نوید وصل ترا احتیاج قاصد نیست

[...]

سحاب اصفهانی

چه منتی پر و بال شکسته بر سر ما

نهاد بهر رهائی گشود چون پر ما

به هر کس از تر و خشک جهان رسد فیضی

نصیب ما لب خشک است و دیده ی تر ما

هزار جان گرامی به راه او شد خاک

[...]

صفای اصفهانی

گذشت درگه شاهی ز آسمان سرما

که خاک درگه درویش تست افسر ما

زند کبوتر ما در هوای بام تو پر

شکار نسر حقیقت کند کبوتر ما

کمند زلف ترا در خورست گردن شیر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه