ز خون دل شده رنگین دو دیده تر ما
بهار لاله ما گل کند ز ساغر ما
چرا چو شمع به بالین ما نمی آیی
ز انتظاریی بی حد سفید شد سر ما
گذشت عمر و دل ما به آرزو نرسید
در آشیانه ما پیر شد کبوتر ما
به پای تکیه ما سفر فرو نمی آرد
کلاه گوشه معشوق ما قلندر ما
ستاره سوختگان چون سپند سبز شدند
کجاست گریه ابر بهار اختر ما
زدی به تیغ و بریدی و ساختی پامال
چه روزها که نه افگنده ای تو بر سر ما
به سیدا نظر مرحمت نمی سازی
ز چشم دام تو افتاده صید لاغر ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساس عمیق ناراحتی و longing (دلتنگی) را بیان میکند. شاعر از غم و درد دل خود صحبت میکند، چشمانش از خون دل رنگین شده و دلش در انتظار معشوقی است که به سراغش نمیآید. با گذشت زمان، آرزوهایش تحقق نیافته و آنچه در آشیانهاش باقی مانده، پیری و غم کبوترش است. شاعر از سختی روزگار و فراموش شدن خود سخن میگوید و از بیتوجهی معشوقش دردی جانکاه را احساس میکند. او به وضعیت خود و حسرتهایش اشاره میکند و در نهایت نشان میدهد که چگونه زندگیاش تحت تأثیر این دلتنگی قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: با اشکهای دلفروزان ما، دیدههایمان رنگین شده و بهاری برای لالههایمان به وجود میآورد. گلهای ما از شراب وجود ما شکوفا میشوند.
هوش مصنوعی: چرا مثل شمع کنار ما نمینشینی؟ انتظار زیادی کشیدیم و موهای ما از سفیدی پر شده است.
هوش مصنوعی: عمر ما سپری شد و دلمان به خواستههایمان نرسید، در حالی که کبوتر ما، که نماد امید و آرزو بود، در خانه ما پیر شد.
هوش مصنوعی: به خاطر تکیهگاه ما، کسی جرات نمیکند سفر کند. در یک سو، معشوق ما و در سوی دیگر، قلندری که به ما وابسته است، قرار دارد.
هوش مصنوعی: ستارههای سوخته همچون سبزههای تازه و سرسبز شدند. حالا کجاست آن باران غمانگیز بهاری که باید بر سر اختر ما بریزد؟
هوش مصنوعی: تو با نیرنگ و تزویر خود به ما آسیب زدی و ما را تضعیف کردی، اما در طول روزهایی که از ما ظلم کردی، هیچگاه در برابر ما نایستادی و ما را در سختی نگذاشتی.
هوش مصنوعی: ای سیدا، مهربانی تو به من نمیرسد و به همین خاطر دل من به شکار تو افتاده است. من که خودم صید و شکار تو هستم، به خاطر بیتابی و ضعف به دام تو گرفتار شدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بغیر خانه زنجیر و دیده تر ما
کدام خانه که ویران نگشت بر سر ما
بحیرتم که خبر چون بسنگ حادثه رفت
که صلح کرد می مدعا بساغر ما
زگرمی تب ما تا شود طبیب آگه
[...]
ز بهر نامه بری تا به بام دلبر ما
هزار چرخ زند از شعف کبوتر ما
برای روز بد خود چه سان ذخیره کنیم
که همچو گل ز کف دست می پرد زر ما
مگر به سعی توان دید جسم لاغر ما
یک استخوان چو هلال است پای تا سر ما
همیشه سایهٔ عشق تو بود بر سر ما
چکیدهٔ جگر آتش است گوهر ما
نوید وصل ترا احتیاج قاصد نیست
[...]
چه منتی پر و بال شکسته بر سر ما
نهاد بهر رهائی گشود چون پر ما
به هر کس از تر و خشک جهان رسد فیضی
نصیب ما لب خشک است و دیده ی تر ما
هزار جان گرامی به راه او شد خاک
[...]
گذشت درگه شاهی ز آسمان سرما
که خاک درگه درویش تست افسر ما
زند کبوتر ما در هوای بام تو پر
شکار نسر حقیقت کند کبوتر ما
کمند زلف ترا در خورست گردن شیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.