گنجور

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

نهفت شوخی بی پرده شور جنگش را

ز باده تندی این باده برد رنگش را

کدام آینه با روی او مقابل شد

که بی قراری جوهر نبرد زنگش را

چو غنچه جوش صفای تنش ز بالیدن

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

من آن نیم که دگر می توان فریفت مرا

فریبمش که مگر می توان فریفت مرا

به حرف ذوق نگه می توان ربود مرا

به وهم تاب کمر می توان فریفت مرا

ز ذکر مل به گمان می توان فگند مرا

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

مدام محرم صهبا بود پیاله ما

به گرد مهر تنیده ست خط هاله ما

زهی ز گرمی خویت نفس گرانمایه

گداز ناله ما آبیار ناله ما

چمن طراز جنونیم و دشت و کوه از ماست

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

ز من گرت نبود باور انتظار، بیا

بهانه‌جوی مباش و ستیزه‌کار، بیا

به یک دو شیوه ستم، دل نمی‌شود خرسند

به مرگ من که به سامان روزگار بیا

بهانه‌جوست در الزام مدعی شوقت

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

سحر دمیده و گل در دمیدنست مخسپ

جهان جهان گل نظاره چیدنست مخسپ

مشام را به شمیم گلی نوازش کن

نسیم غالیه سا در وزیدنست مخسپ

ز خویش حسن طلب بین و در صبوحی کوش

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

خوشم که چرخ به کوی توام ز پا انداخت

که هم ز من پی من خلد را بنا انداخت

چو نقش پا همه افتادگی ست هستی من

ز آسمان گله نبود اگر مرا انداخت

سواد سایه همان صورت گلیم گرفت

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

فغان که برق عتاب تو آنچنانم سوخت

که راز در دل و مغز اندر استخوانم سوخت

به ذوق خلوت ناز تو خواب گشت تنم

قضا به عربده در چشم پاسبانم سوخت

شنیده ای که به آتش نسوخت ابراهیم

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

نگه به چشم نهان و ز جبهه چین پیداست

شگرفی تو ز انداز مهر و کین پیداست

نظاره عرض جمالت ز نوبهار گرفت

شکوه صاحب خرمن ز خوشه چین پیداست

رسید تیغ توام بر سر و ز سینه گذشت

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

سموم وادی امکان ز بس جگر تابست

گداز زهره خاکست هر کجا آبست

مرنج از شب تار و بیا به بزم نشاط

که پنبه سر مینای باده مهتابست

به خوابم آمدنش جز ستم ظریفی نیست

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

نشاط معنویان از شرابخانه تست

فسون بابلیان فصلی از فسانه تست

به جام و آینه حرف جم و سکندر چیست؟

که هر چه رفت به هر عهد در زمانه تست

فریب حسن بتان پیشکش، اسیر توایم

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

چو صبح من ز سیاهی به شام مانندست

چه گوییم که ز شب چند رفت یا چندست؟

به رنج از پی راحت نگاه داشته اند

ز حکمت ست که پای شکسته در بندست؟

درازدستی من چاکی ار فگند چه عیب

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

به خود رسیدنش از ناز بس که دشوارست

چو ما به دام تمنای خود گرفتارست

تمام زحمتم، از هستیم چه می پرسی؟

ز جسم لاغر خویشم به پیرهن خارست

صلای قتل ده و جانفشانی ما بین

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

به وادیی که در آن خضر را عصا خفته ست

به سینه می سپرم ره اگر چه پا خفته ست

بدین نیاز که با تست ناز می رسدم

گدا به سایه دیوار پادشا خفته ست

به صبح حشر چنین خسته رو سیه خیزد

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

ز من گسستی و پیوند مشکل افتاده ست

مرا مگیر به خونی که در دل افتاده ست

رسد دمی که خجالت کشم ز گرمی دوست

ز خصم داغم و اندیشه باطل افتاده ست

به قدر ذوق تپیدن به کشته جا بخشند

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

غبار طرف مزارم به پیچ و تابی هست

هنوز در رگ اندیشه اضطرابی هست

به بانگ صور سر از خاک برنمی دارم

هنوز در نظرم چشم نیم خوابی هست

ز سردی نفس نامه بر توان دانست

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

ظهور بخشش حق را ذریعه بی سببی ست

وگر نه شرم گنه در شمار بی ادبی ست

ز گیر و دار چه غم چون به عالمی که منم

هنوز قصه حلاج حرف زیر لبی ست

رموز دین نشناسم درست و معذورم

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

ببین که در گل و مل جلوه گر برای تو کیست؟

مپوش دیده ز حق طالب رضای تو کیست؟

چه ناکسی که ز درد فراق می نالی

نمی رسی که در این پرده همنوای تو کیست؟

کلید بستگی تست غم بجوش ای دل

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

نه هرزه همچو نی از مغزم استخوان خالی ست

که جای ناله زاری در این میان خالی ست

روم به کعبه ز کوی تو و ز حق خجلم

ز سجده جبهه و از پوزشم زبان خالی ست

هجوم گل به گلستان هلاک شوقم کرد

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸

 

چه فتنه ها که در اندازه گمان تو نیست

قیامت ست دل دیر مهربان تو نیست

فریب آشتی ده ظفر مبارک باد

دل ستم زده در بند امتحان تو نیست

مگر ز پاره سنگم که ریزدت دم تیغ

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

به بند پرسش حالم نمی توان افتاد

توان شناخت ز بندی که بر زبان افتاد

فغان من دل خلق آب کرد ورنه هنوز

نگفته ام که مرا کار با فلان افتاد

من آن نیم که بتانم کنند دلجویی

[...]

غالب دهلوی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode