چو صبح من ز سیاهی به شام مانندست
چه گوییم که ز شب چند رفت یا چندست؟
به رنج از پی راحت نگاه داشته اند
ز حکمت ست که پای شکسته در بندست؟
درازدستی من چاکی ار فگند چه عیب
ز پیش دلق ورع با هزار پیوندست
نگفته ای که به تلخی بساز و پند پذیر
برو که باده ما تلخ تر از این پندست
وجود او همه حسنست و هستیم همه عشق
به بخت دشمن و اقبال دوست سوگندست
نگاه مهر به دل سر نداده چشمه نوش
هنوز عیش به اندازه شکرخندست
ز بیم آن که مبادا بمیرم از شادی
نگوید ار چه به مرگ من آرزمندست
شمار کج روی دوست در نظر دارم
درین نورد ندانم که آسمان چندست
اگر نه بهر من از بهر خود عزیز دار
که بنده خوبی او خوبی خداوندست
نه آن بود که وفا خواهد از جهان غالب
بدین که پرسد و گویند هست، خرسندست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلی که عاشق روی نگار دلبندست
نه ممکن است که با صابریش پیوندست
کسی که او به صفت صابرست عاشق نیست
به عشق و صبر نظر کن که چند در چندست
کدام عاشق صادق شنیده ای که ز هجر
[...]
دلم بسلسله زلف یار در بندست
اگر قبول کنی حال من ترا پندست
زبند مهرش چون پای دل شود آزاد
مرا که باسر زلفش هزار پیوندست
بسان لیلی بگشایی وببندی زلف
[...]
به حرف اهل غرض قرب و بعد ما بندست
دل شکسته ما را هزار پیوندست
از آن دمم که به حیرت فکنده دیدن او
نگه به گوشه چشمم هنوز در بندست
نگه دلیر نشد تا مژه به پیش آمد
[...]
ز سادگی است به فرزند هر که خرسندست
که مادر و پدر غم، وجود فرزندست
ز زهر ناوک او دل چو شهد خرسندست
اگر غلط نکنم تیرش از نی قندست
گره ز طرَة خود باز اگر کنی چه شود
گرهگشایی ما عمرهاست در بندست
کسی به دوست رسد کز جهان تواند رست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.