گنجور

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۱ - در مدح خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی گوید

 

دل من همی داد گفتی گوایی

که باشد مرا روزی ازتو جدایی

بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم

بر آن دل دهد هر زمانی گوایی

من این روز را داشتم چشم وزین غم

[...]

فرخی سیستانی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۱ - در مدح ابونصر مملان

 

دلا تا تو اندر هوان و هوائی

نه جفت زمینی نه جفت هوائی

بلا از تو بیند همیشه تن من

بلائی تو یا بر بلا مبتلائی

چرا مهر دستان زنی برگزیدی

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۴

 

کجائی تو این راحت جان کجائی

کجائی که هر چند خوانم نیائی

بریدم همه آشنائی ز وصلت

فراقت برد از طرب آشنائی

مرا هر زمانی هوایت بپرسد

[...]

قطران تبریزی
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۹

 

نوای تو ای خوب ترک نوآیین

درآورد در کار من بینوایی

رهی گوی خوش، ورنه بر راهوی زن

که هرگز مبادم ز عقشت رهایی

ز وصفت رسیده‌ست شاعر به شعری

[...]

منوچهری دامغانی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰۰ - ناله از حصار نای و مدح محمد خاص

 

نوا گوی بلبل که بس خوش نوایی

مبادا تو را زین نوا بینوایی

نواهای مرغان دو سه نوع باشد

تو هر دم زنی با نوایی نوایی

گر از عشق گویا شدستی تو چون من

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰۴ - مدح ابوالفرج نصربن رستم

 

ایا آنکه بر دلبران پادشایی

جهان همچو بستان تو باد صبایی

اگر حجت صنع الله باید

رخان تو حجت به صنع خدایی

بتان سرایی بسان ستاره

[...]

مسعود سعد سلمان
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۸۹ - در قناعت و خویشتن‌داری

 

مرا دوستی گفت آخر کجایی

چرا بیشتر نزد ما می‌نیایی

به تشویر گفتم که از بی‌ستوری

به بیگانگی می‌کشد آشنایی

مرا گفت چون بارگیری نخواهی

[...]

انوری ابیوردی
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵

 

زهی بیوفا خود نگوئی کجائی

اگر هرگزم خود نبینی نیائی

ندانستم از تو من این زود سیری

نبردم گمان بر تو این بیوفائی

اگر چند ترکان همه تنگ چشمند

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی
 

نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب السنور و الجرذ » بخش ۳

 

همی داد گویی دل من گوایی

که باشد مرا از تو روزی جدایی

چنین من گمان برده بودم ولیکن

نه چونانکه یکسو نهی آشنایی

نصرالله منشی
 

کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

چنان خوب رویی بدان دلربایی

دریغت نیاید بهر کس نمایی؟

مرا مصلحت نیست، لیکن همان به

که در پرده باشی و بیرون نیایی

نه پیدا توانمت دیدن نه پنهان

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲۰

 

اگر چه لطیفی و زیبالقایی

به جان بقا رو ز جان هوایی

هوا گاه سردست و گه گرم و سوزان

وفا زو چه جویی ببین بی‌وفایی

بدن را قفس دان و جان مرغ پران

[...]

جلال الدین محمد مولوی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۲۷

 

عجیب‌العجایب توی در کیایی

نما روی خود، گر عجب می‌نمایی

جلال الدین محمد مولوی
 

سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۴

 

چنان خوب رویی بدان دلربایی

دریغت نیاید به هر کس نمایی

مرا مصلحت نیست لیکن همان به

که در پرده باشی و بیرون نیایی

وفا را به عهد تو دشمن گرفتم

[...]

سعدی شیرازی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷۳

 

صبا گر توانی گذر کن به جایی

سلامی به شاهی رسان از گدایی

غریبی ستم دیده ی روزگاری

گرفتار بی‌چاره ی مبتلایی

سرآسیمه بختی، به خون غرقه چشمی

[...]

حکیم نزاری قهستانی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸۲

 

چو کار جهان نیست جز بیوفایی

درو با امید وفا چند پایی

رها کن، چرا می کنی قصر و ایوان

به جایی که نبود امید رهایی

بلند آفتابی ست هر یک که بینی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲

 

سلامی چو بوی خوش آشنایی

بدان مردم دیده روشنایی

درودی چو نور دل پارسایان

بدان شمع خلوتگه پارسایی

نمی‌بینم از همدمان هیچ بر جای

[...]

حافظ شیرازی
 

جامی » بهارستان » خاتمهٔ کتاب

 

تک و پوی خامه درین طرفه نامه

که جامی بدو کرد طبع آزمایی

به وقتی شد آخر که تاریخ هجرت

شود نهصد ار هشت بر وی فزایی

جامی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » مسدس

 

منم بلبل گلشن آشنایی

بغربت گرفتار دام جدایی

نوایم همه نغمه بی نوایی

گرفتاریم ناامید از رهایی

فضولی بغدادی
 

شیخ بهایی » دیوان اشعار » مثنویات پراکنده » شمارهٔ ۵

 

چرا این چنین عاجز و بی‌نوایی

بکن جستجویی، بزن دست و پایی

شیخ بهایی
 
 
۱
۲