گنجور

 
حافظ

سلامی چو بوی خوش آشنایی

بدان مردم دیدِهٔ روشنایی

درودی چو نور دل پارسایان

بدان شمع خلوتگه پارسایی

نمی‌بینم از همدمان هیچ بر جای

دِلم خون شد از غصه، ساقی کجایی؟

ز کوی مغان رخ مگردان که آنجا

فروشند مفتاح مشکل‌گشایی

عروس جهان گرچه در حد حسن است

ز حد می‌برد شیوهٔ بی‌وفایی

دل خستهٔ من گرش همتی هست

نخواهد ز سنگین‌دلان، مومیایی

می صوفی‌افکن، کجا می‌فروشند؟

که در تابم از دست زهد ریایی

رفیقان چنان عهد صحبت شکستند

که گویی نبوده‌ست خود، آشِنایی

مرا گر تو بگذاری اِی نفس طامِع

بسی پادِشایی کنم در گدایی

بیاموزمت کیمیای سعادت

ز هم‌صحبت بد، جدایی! جدایی!

مکن حافظ از جور دوران، شکایت

چه دانی تو ای بنده، کار خدایی؟

 
 
 
حسابداری شخصی تدبیر - پیامک‌هاتو تراکنش کن!
غزل شمارهٔ ۴۹۲ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۴۹۲ به خوانش فاطمه زندی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۴۹۲ به خوانش فاطمه نیکو ایجادی
غزل شمارهٔ ۴۹۲ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۴۹۲ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فرخی سیستانی

دل من همی داد گفتی گوایی

که باشد مرا روزی از تو جدایی

بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم

بر آن دل دهد هر زمانی گوایی

من این روز را داشتم چشم و  زین غم

[...]

منوچهری

نوای تو ای خوب ترک نوآیین

درآورد در کار من بینوایی

رهی گوی خوش، ورنه بر راهوی زن

که هرگز مبادم ز عقشت رهایی

ز وصفت رسیده‌ست شاعر به شعری

[...]

قطران تبریزی

دلا تا تو اندر هوان و هوائی

نه جفت زمینی نه جفت هوائی

بلا از تو بیند همیشه تن من

بلائی تو یا بر بلا مبتلائی

چرا مهر دستان زنی برگزیدی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

نوا گوی بلبل که بس خوش نوایی

مبادا تو را زین نوا بینوایی

نواهای مرغان دو سه نوع باشد

تو هر دم زنی با نوایی نوایی

گر از عشق گویا شدستی تو چون من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
قوامی رازی

نماند است در چشم من روشنائی

که افتاد با پیریم آشنائی

ز پیری چرا گشت تاریک چشمم

اگر آشنائی بود روشنائی

بهار جوانی فرو ریزد از هم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه