گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

زهی بیوفا خود نگویی کجایی

اگر هرگزم خود نبینی نیایی

ندانستم از تو من این زود سیری

نبردم گمان بر تو این بیوفایی

اگر چند ترکان همه تنگ چشمند

نگوئی بدین تنگ چشمی چرایی

چه شیرین غلامی چه شایسته ترکی

چه زیبا نگاری چه خوش دلربایی

به شیرین لبت تازد ار آن سیه زلف

چه ترکی که با هندویی برنیایی

دل و جان به یک بوسه از من خریده‌ست

تو بازار دیدی بدین ناروایی

 
 
 
ربات تلگرامی عود
فرخی سیستانی

دل من همی داد گفتی گوایی

که باشد مرا روزی از تو جدایی

بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم

بر آن دل دهد هر زمانی گوایی

من این روز را داشتم چشم و  زین غم

[...]

منوچهری

نوای تو ای خوب ترک نوآیین

درآورد در کار من بینوایی

رهی گوی خوش، ورنه بر راهوی زن

که هرگز مبادم ز عقشت رهایی

ز وصفت رسیده‌ست شاعر به شعری

[...]

قطران تبریزی

دلا تا تو اندر هوان و هوائی

نه جفت زمینی نه جفت هوائی

بلا از تو بیند همیشه تن من

بلائی تو یا بر بلا مبتلائی

چرا مهر دستان زنی برگزیدی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

نوا گوی بلبل که بس خوش نوایی

مبادا تو را زین نوا بینوایی

نواهای مرغان دو سه نوع باشد

تو هر دم زنی با نوایی نوایی

گر از عشق گویا شدستی تو چون من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
قوامی رازی

نماند است در چشم من روشنائی

که افتاد با پیریم آشنائی

ز پیری چرا گشت تاریک چشمم

اگر آشنائی بود روشنائی

بهار جوانی فرو ریزد از هم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه