چو کار جهان نیست جز بیوفایی
درو با امید وفا چند پایی
رها کن، چرا می کنی قصر و ایوان
به جایی که نبود امید رهایی
بلند آفتابی ست هر یک که بینی
بگرد اندرو در هوای هوایی
اگر آدمی غرقه گردد به دریا
از آن به که با کس کند آشنایی
اگر چه بسی دردها هست، لیکن
جداگانه دردی ست درد جدایی
چو دیدی که هستی بقایی ندارد
ز هستی چه لافی در این لابقایی؟
مرو بهر مشتی درم نزد هر خس
مکن خدمت گاو چون روستایی
به جیب فلک، خسروا، دست در کن
به هر جا چو دونان چه دامن گشایی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به مفهوم بیوفایی و ناپایداری زندگی اشاره دارد. شاعر به ما میگوید که نباید به چیزهایی که امید رهایی ندارند دل ببندیم و نباید در دنیایی که همه چیز گذراست، به دنبال قصر و ایوان باشیم. او تاکید میکند که هر فردی باید در جستجوی آفتاب و حقیقت باشد و از دوستیهای سطحی و بیمعنا بپرهیزد. همچنین بیان میکند که درد جدایی یک درد خاص است و ناپایداری هستی نباید ما را فریب دهد. در نهایت، شاعر افراد را از وابستگی به مال و ثروت دور میکند و به آنها توصیه میکند که به جنبههای معنوی و عمیقتر زندگی توجه کنند.
هوش مصنوعی: در زندگی، تنها چیزی که وجود دارد، بیوفایی و عدم صداقت است. با این حال، ما همچنان به دنبال امید و وفا هستیم.
هوش مصنوعی: ترک کن و رها شو، چرا در جایی که امید آزادی نیست، خود را در قصر و کاخ محبوس میکنی؟
هوش مصنوعی: هر کسی که میبینی مانند آفتاب بلند و درخشان است، چون وقتی به او نگاه میکنی، در دلت صفا و روشنی به وجود میآید.
هوش مصنوعی: اگر کسی در دریا غرق شود، بهتر است که در آن شرایط با کسی آشنا نشود.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دردهای زیادی وجود دارد، اما درد جدایی یک درد خاص و متفاوت است.
هوش مصنوعی: وقتی میبینی که وجود و هستی هیچگاه ماندگاری ندارد، چرا در این ناپایداری به خود مغروری و فخر میکنی؟
هوش مصنوعی: به جایی نرو که ارزش تو کمتر از آن باشد و خودت را به هیچ کس که به تو احترام نمیگذارد، وابسته نکن. مانند فردی رفتار نکن که به گوسالهای در روستا خدمت میکند و ارزش خود را پایین میآورد.
هوش مصنوعی: ای خسروا، به آسمان نگاهی بینداز و در آن دست دراز کن. تو باید ببینی که در هر کجا که دیگران به ریاکاری میپردازند، تو چه کاری میتوانی انجام دهی و چگونه میتوانی بر دیگران برتری یابی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل من همی داد گفتی گوایی
که باشد مرا روزی ازتو جدایی
بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم
بر آن دل دهد هر زمانی گوایی
من این روز را داشتم چشم وزین غم
[...]
نوای تو ای خوب ترک نوآیین
درآورد در کار من بینوایی
رهی گوی خوش، ورنه بر راهوی زن
که هرگز مبادم ز عقشت رهایی
ز وصفت رسیدهست شاعر به شعری
[...]
دلا تا تو اندر هوان و هوائی
نه جفت زمینی نه جفت هوائی
بلا از تو بیند همیشه تن من
بلائی تو یا بر بلا مبتلائی
چرا مهر دستان زنی برگزیدی
[...]
نوا گوی بلبل که بس خوش نوایی
مبادا تو را زین نوا بینوایی
نواهای مرغان دو سه نوع باشد
تو هر دم زنی با نوایی نوایی
گر از عشق گویا شدستی تو چون من
[...]
نماند است در چشم من روشنائی
که افتاد با پیریم آشنائی
ز پیری چرا گشت تاریک چشمم
اگر آشنائی بود روشنائی
بهار جوانی فرو ریزد از هم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.