گنجور

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۶۱ - شگفتی جزیره ای که استرنگ داشت

 

سَرِ هفته ز آن جا گرفتند راه

رسیدند زی خوش یکی جایگاه

جزیری که هفتاد فرسنگ بیش

پر از خیزران بود و پر گاومیش

از آن گاومیشان همه دشت و غار

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۶۲ - شگفتی جزیره ای که مردم سربینی بریده داشت

 

چو ده روز رفتند ره کم و بیش

جزیری دگر خرم آمد به پیش

ز هر گوشه صد میل بیشه به هم

چه رمح و چه صندل چه عود و بقم

همه مردمش پاک برنا و پیر

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۶۳ - شگفتی جزیره درخت واق واق

 

سه هفته چو راندند از آن پس به کام

به کوهی رسیدند لانیس نام

جزیری به پهنای کشور سرش

همه بیشه واق واق از برش

به بالا ز صدرش فزون هر درخت

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۶۴ - شگفتی جزیره قالون و جنگ گرشاسب با سگسار

 

جزیری که مرزش نبد نیم پی

جز از سنگ و خار و گزستان و نی

ز یک پهلوش بیشه آب کند

کلاتی درو بُرز کوهی بلند

بپرسید ملاح را نامجوی

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۶۵ - دیدن گرشاسب دخمه سیامک را

 

ز ملاح گرشاسب پرسید و گفت

که این حصن را چیست اندر نهفت

چنین گفت کاین حصن جایی نکوست

ستودان فرخ سیامک در اوست

بُنش بر ز پولاد ارزیز پوش

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۶۶ - شگفتی جزیرۀ بند آب

 

چو رفتند یک ماه دیگر به کام

یکی کوه دیدند بندآب نام

حصاری بر آن کُه ز جزع سیاه

بلندیش بگرفته بر ماه راه

به زیر درش نردبانی ز سنگ

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۶۷ - شگفتی جزیرۀ تاملی

 

سوی تاملی شاد خوار آمدند

به نزدیک دریا کنار آمدند

پر انبوه مردم یکی جای بود

همه بومشان باغ و کشت و درود

مگر آب خوش کان ز باران بدی

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۶۸ - شگفتی جزیرۀ رونده

 

کُهی بُد همان جا به دریا کنار

گرفته ز دریا کنارش سنار

پر انبوه بیشه یکی کوه پیش

نبد نیم فرسنگ پهناش بیش

چو موج فراوان فراز آمدی

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۶۹ - بیرون شدن گرشاسب

 

پس آن گه ز دریا به هامون شدند

به یک ماه از چین به بیرون شدند

همی خواست مهراج تا پهلوان

ببیند همه کشور هندوان

نمایدش جاه و بزرگی خویش

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۷۰ - صفت بت معلق در هوا

 

هم از ره دگر شهری آمد به پیش

درو نغز بتخانه ز اندازه بیش

یکی بتکده در میان ساخته

سر گنبدش بر مه افراخته

همه بوم و دیوار او ساده سنگ

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۷۱ - درختی که هفت گونه بارش بود

 

به شهری رسیدند خرّم دگر

پُرآرایش و زیب و خوبی و فر

ز بیرونش بتخانه ای پر نگار

براو بی کران برده گوهر به کار

نهاده در ایوانش تختی ز عاج

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۷۲ - شگفتی دیگر بتخانه ها

 

دگر جای خارا یکی کوه دید

بَرکوه شهری پُر انبوه دید

به دروازهٔ شهر بر راه بر

نشانده بتی دید بر گاه بر

برو مردم شهر پاک انجمن

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۷۳ - صفت حلالزاده و حرامزاده و دیگر شگفتی ها

 

کُهی دید دیگر ز سنگ سیاه

برون کرده زین سو بر آن سوی راه

کرا کس ندانستی از بوم هند

که او پاکزادست و گر هست سند

برفتی به سوراخ آن که فراز

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۷۴ - بازگشت گرشاسب و صفت خواسته

 

چنین تا بقنوجش آورد شاد

پس آن گه در گنج ها برگشاد

مهی شاد و مهمان همی داشتش

که یک روز بی بزم نگذاشتش

سَر ماه چندانش هدیه ز گنج

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۷۵ - بازگشت گرشاسب از هند به ایران

 

سپهدار از آن پس برآراست کار

شدن سوی ایران بَر شهریار

برون رفت مهراج با او به هم

همی رفت یکی هفته ره بیش و کم

سر هفته بدرود کردش پگاه

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۷۶ - داستان شاه روم و دخترش

 

به روم اندرون بُد شهی نامجوی

که در رومیه بود آرام اوی

به شاهیش هر سوی گسترده نام

به کامش همه کشور روم رام

بُدش دختری لاله رخ کز پری

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۷۷ - در صفت سفر

 

پدر گفت گرت ازشدن چاره نیست

بدین دیگر اندرز باری بایست

بسا کس که او جُست راه دراز

چو شد نیز نامد سوی خانه باز

یکی از پی مرگ و از روز تنگ

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۷۸ - رفتن گرشاسب به شام

 

سمند سرافراز را کرد زین

برون رفت تنها به روز گزین

همه برد هر چش نبد چاره زوی

سوی شام زی بادیه داد روی

یکی ریدک ترک با او به راه

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۷۹ - آمدن دختر قیصر به دیدار گرشاسب

 

سوی باغ با دایه ناگه ز در

درآمد پری چهره سیمبر

یکی جام زرین به کف پُر نبید

چو لاله می و جام چون شنبلید

نهفته به زربفت رومی برش

[...]

اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۸۰ - رفتن گرشاسب به درگاه شاه روم و کمان کشیدن

 

چو بنهاد گردون ز یاقوت زرد

روان مهره بر بیرم لاجورد

سپهبد سوی دیدن شاه شد

به نزد سیه پوش در گاه شد

بدو گفت کز خانه آواره ام

[...]

اسدی توسی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۸
sunny dark_mode