حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۲
تماشایِ او کردن آسان نباشد
مرا دیدۀ دیدنِ آن نباشد
چو خورشید طالع شود مرغِ شب را
نظر قابلِ عکسِ لمعان نباشد
من آن جا خود از حیرت افتاده باشم
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۱
کسانی که ما را ندانستهاند
زبانها به ما درکشانستهاند
دورویی حوالت به ما میکنند
عداوت بدان جا رسانستهاند
ندانستهای آنکه مردان حق
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۵
تو را عشق اگر رهنمایی کند
ز پیوند عقلت جدایی کند
همه استحالت صلاحی دهد
همه استفادت خدایی کند
ز عقل درونت خلاصی دهد
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۱
که دیده ست چشمی که دریا بود
همه گرد دریا ثریا بود
که دیده ست بحری که پیرامنش
مزین به لولوی لالا بود
محیطی که قعرش نباشد پدید
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۰
خوش آید به آوازِ بلبل نبید
سحر کاسه یی دو بباید چشید
جمادی بود گر نجنبد ز جای
که آواز بربط به گوشش رسید
دمِ نقد را دان که داند که باز
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۳
فراموش کردم بلاد و دیار
که برگشت بخت و بیفتاد کار
گرفتار گشتم به دامِ بلا
چه دامی بلایی سیه تابدار
کمندش لقب باشد و زلف نام
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۰
دل از دست دادم به پیرانه سر
بلا را برانگیختم معتبر
که با خود کند اینکه من کردهام
کسی عشق بازد به پیرانهسر
دلی رفته از دست هر دم چنین
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۱
مرا چیزهایی نمودند باز
که آن است اسرار مردان راز
به شرطی که جز در محل قرار
مقامات مردان نگویند باز
به تسلیم فرمانبری سر بنه
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۷
ز پندار خود رهبری بر مساز
مرو ای برادر چنین بر مجاز
اگر روی داری به روی محق
به بتخانه حق است کردن نماز
وگر با خود از خود بری چون مسیح
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۴
تویی یار دیرینهٔ همنفس
نباشد به جای توام هیچکس
وصال توام آرزو میکند
نمیآید از سر برون این هوس
دلم میرود بر پی سوز عشق
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۶
دلا خاک در دیدۀ عقل پاش
نه از خویشتن عاقلی بر تراش
اگر اهلِ دنیا زبون اند و خوار
تو باری گدایی ازین خیل باش
و بالِ تو در آفرینش تویی
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۶
خدایا ازین مسکراتم ببخش
به مردانِ خود سیّئاتم ببخش
چو بس تشنۀ رحلتم ای کریم
گران شربتی ز آن فراتم ببخش
چو خاصانِ مخلص به آزادگی
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۱
نگارا پری زاده ای یا سروش
اگر آدمی زاده ای رخ مپوش
ز چین عرق چین مشکین تو
ختا در فغان است و چین در خروش
درون لبت چشمه روح بخش
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۴
بهشت است خمخانه می فروش
فرو مایه چون شیره گو بر مجوش
نه در خلد جوی شراب است پاک
قیامت از آن کرد خواهند نوش
چو بر یاد اهل قیامت خوریم
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۱
بیا دل ز دنیایِ دون بر گسل
که بس رونقی نیست در آب و گل
سلوکِ تو از خود برون رفتن است
شدن با دگر سالکان متّصل
به دنبالِ آن سالکان کی رسی
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۱
اگر دورم از تو به آب و به گِل
ولی با تو باشم به جان و به دل
ز مبدایِ فطرت برفته ست حکم
از آن اتّصالم به تو متّصل
نه آن اتّصال است ما را به تو
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۹
ازین ورطه بیرون شوی نیستم
غمِ دنیی و دین جوی نیستم
هوایِ زمین و زمان در سرم
نگنجند هرگز هَوی نیستم
برین کهنه خُلقانِ خود قانعم
[...]
حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۱ - توحید
قل الحمدلله نزاری فَقُل
خداوندِ جزو و خداوندِ کٌل
خداوندِ امر و خداوند خلق
ازو و بدو قطع و پیوند خلق
برآرنده خیمه بیطناب
[...]
حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۲ - نعت رسول (ص)
گزین کرد فی الجمله از کاینات
وجود محمد علیه الصلات
حبیبِ خدا حامی اصفیا
به حق ناسخِ دعوتِ انبیا
رسولِ امین سیّدِ کاینات
[...]
حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۳ - مناجات
الهی زفضلت نباشد بدیع
خطاهای ما در پذیر از شفیع
الهی معوّل به طاعت نهایم
ولی نا امید از شفاعت نهایم
الهی به انفاس پاکان خاص
[...]