گنجور

 
حکیم نزاری

ز پندار خود رهبری بر مساز

مرو ای برادر چنین بر مجاز

اگر روی داری به روی محق

به بت‌خانه حق است کردن نماز

وگر با خود از خود بری چون مسیح

سر سوزنی از تو جویند باز

به خود ناقصی کاملی کن طلب

ز من بشنو ای بی‌خبر مُخِّ راز

مکن هیچ اضداد را تربیت

که عنبر نسازد کسی از پیاز

ز دروازهٔ شهر دنیا به خود

برون کی توانی شدن بی‌جواز

به صبح هدایت توانی رسید

به انوار روز از شب دیرباز

که من تا ز ظلمت برون آمدم

بسی روز کردم شبان دراز

نزاری به پای هوا و هوس

دویدی بسی در نشیب و فراز

کنون از تک و پوی ایمن شدی

مرو بیش ازین در پی حرص و آز

طمع بگسل و بیش از این وا مگیر

ز دامان امید دست نیاز

 
 
 
فردوسی

پدید آمد از دور چیزی دراز

سیه رنگ و تیره تن و تیز تاز

مشاهدهٔ بیش از ۶۶۷ مورد هم آهنگ دیگر از فردوسی
عنصری

ترا هست محشر رسول حجاز

دهنده بپول چنیوت جواز

عیوقی

کزین پس ایا دل به دنیا مناز

که عزش عذابست و نازش نیاز

دو سرو سهی را به یک بوستان

بپرورد در شادکامی و ناز

ابی آن که ز آن هر دو آمد گناه

[...]

مشاهدهٔ ۱۶ مورد هم آهنگ دیگر از عیوقی
عسجدی

چو آمد گه زادن زن فراز

بکشکینه گرمش آمد نیاز

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه