تو را عشق اگر رهنمایی کند
ز پیوند عقلت جدایی کند
همه استحالت صلاحی دهد
همه استفادت خدایی کند
ز عقل درونت خلاصی دهد
که او حکم های ریایی کند
بیاموزدت پس بیاندازدت
فریبت دهد خودنمایی کند
وگر قول کردی و یابد قبول
به تدبیر در سست رایی کند
وگر اندک اندک ز تو زلتی
تولد کند حق ستایی کند
چو ره بازیابد به حل و به عقل
جهانگیری و کدخدایی کند
چو درماند از جمله تدبیر و رای
حریصت چو سگ بر گدایی کند
از او آشنایی چنان کن قیاس
که بیگانه را آشنایی کند
اگر نه نزاری شوریده را
چرا هر زمان پیشوایی کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کمند تو چون اژدهایی کند
به فر تو کشور گشایی کند
نه بدنفسی و بی وفایی کند
نه بی شرمی و ژاژخایی کند
که بر مس ما کیمیایی کند
به نقد خرد رهنمایی کند
کجا سگ ز صاحب جدایی کند؟!
وفادار کی بیوفائی کند؟!
جز او کیست تا خودنمایی کند
به کام دل خود خدایی کند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.