گنجور

 
حکیم نزاری

مرا چیزهایی نمودند باز

که آن است اسرار مردان راز

به شرطی که جز در محل قرار

مقامات مردان نگویند باز

به تسلیم فرمان‌بری سر بنه

نه چون حارث مُرّه گردن فراز

به هر حال باشد بلیسی دگر

که از امر اول کند احتراز

اگر جان نداری فدای حبیب

بیا بشنو از من برو دل مباز

به خود حاکم نور و ظلمت نه‌ای

به عمدا ز خود حارثی بر مساز

نیاری به مقصد برون برد راه

به رای محال و به عقل مجاز

رهت بر صراط است و پای آبله

برین پل نیابی گذر بی‌جواز

به معراج حلّاج کن التجا

به پای تقرب به دست نیاز

مترسان براکفنده را در سلوک

ز هول بیابان و راه دراز

به پای شتر خاصه مست خراب

محلی ندارد نشیب و فراز

نزاری تو در پنجهٔ شیر عشق

چنانی که بنجشک در چنگ باز

بحمداللهت نیست هیچ اختیار

اگر در شرابی وگر در نماز

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
فردوسی

پدید آمد از دور چیزی دراز

سیه رنگ و تیره تن و تیز تاز

مشاهدهٔ بیش از ۶۶۷ مورد هم آهنگ دیگر از فردوسی
عنصری

ترا هست محشر رسول حجاز

دهنده بپول چنیوت جواز

عیوقی

کزین پس ایا دل به دنیا مناز

که عزش عذابست و نازش نیاز

دو سرو سهی را به یک بوستان

بپرورد در شادکامی و ناز

ابی آن که ز آن هر دو آمد گناه

[...]

مشاهدهٔ ۱۶ مورد هم آهنگ دیگر از عیوقی
عسجدی

چو آمد گه زادن زن فراز

بکشکینه گرمش آمد نیاز

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه