گنجور

اوحدی » جام جم » بخش ۵۸ - حکایت

 

من شنیدم که صاحب دیذی

داشت ناپاکزاده تلمیذی

سالها دیده در سرای سپنج

پر هنر بر سرش مصیبت و رنج

تا خرد جمع کرد و دانا شد

[...]

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۵۹ - در صفت فتوت و مردی

 

چیست مردی؟ ز مردمان بررس

مردمی چیست؟ گر بدانی بس

مرد را مردمی شعار بود

اوست مردم که مردوار بود

تا نگردی تو نیز مردم و مرد

[...]

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۶۰ - در فتوت داران به دروغ

 

پیش ازین مردمی چنین بودست

رسم اهل فتوت این بودست

وین دم از هر دو خود نشانی نیست

نامشان بر سر زبانی نیست

هر کجا خاینیست دام انداز

[...]

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۶۱ - حکایت

 

بود در روم پیش ازین سر و کار

صاحبی نان ده و فتوت یار

لنگری باز کرده چون کشتی

پر ز سنگ و ز آلت کشتی

در لنگر نهاده باز فراخ

[...]

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۶۲ - در تحریص بر محافظت فرزندان از شر ناپاکان

 

ای پدر، خود پز این سرشتهٔ تو

تو بهی باغبان کشتهٔ تو

حارس بوستان در خانه

سر خر به، که پای بیگانه

هم به علم خودش بده پندی

[...]

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۶۳ - در حال پیشه کاران راست کردار

 

خنک آن پیشه کار حاجتمند

به کم و بیش ازین جهان خرسند

گشته قانع به رزق و روزی خویش

دست در کار کرده، سر در پیش

کرده بر عجز خویشتن اقرار

[...]

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۶۴ - در کسب علم و شرف علما

 

چو به کسب علوم داری میل

از همه لذتی فرو چین ذیل

تن به دود چراغ و بیخوابی

ننهادی، هنر کجا یابی؟

از پی علم دین بباید رفت

[...]

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۶۵ - حکایت

 

شیخکی بر فسانه بود وگزاف

چشم بر هم نهاده میزد لاف

در حدیثی دلیل خواستمش

حرمت و آب رخ بکاستمش

از مریدان او مریدی خر

[...]

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۶۶ - در صفت طلب علم

 

خنک آن پردلان دین پرور

دل بدین صرف کرده، جان بر سر

همه نزدیک خلق و دور از خویش

به توکل نشسته سر در پیش

خون خود بهر دین فدا کرده

[...]

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۶۷ - درنکوهش فقهای دون

 

ای که گشتی بد آن قدر خرسند

که کسی خواندت به دانشمند

گرد بدعت مگرد و گرد فضول

میکن آنچت خدای گفت و رسول

قول روشن چو هست و نص جلی

[...]

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۶۸ - در حال قضاة و قضا

 

کوش تا تکیه بر قضا ندهی

به فریب عمل رضا ندهی

زانکه چون خواجه مبتلا گردد

پر بود کان قضا بلا گردد

چون دو کس رفع حال خویش کنند

[...]

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۶۹ - حکایت

 

زن خود را به سنگ زد مردش

شد دوان، پیش قاضی آوردش

حال خود گفت و مرد شد حاضر

گشت قاضی میانشان ناظر

زن چو دعوی گزار شد با شوی

[...]

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۷۰ - در آداب وعظ

 

آه ازین واعظان منبر کوب!

شرمشان نیست خود ز منبر و چوب

روی وعظی که در پریشانیست

عین شوخی و محض نادانیست

بر سر منبر و مقاوم رسول

[...]

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۷۱ - در راستی

 

راستی کن، که راستان رستند

در جهان راستان قوی دستند

راستگاران بلندنام شوند

کج‌روان نیم پخته خام شوند

یوسف از راستی رسید به تخت

[...]

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۷۲ - در حکمت

 

حکمت از فکر راست‌بین باشد

در مراعات سر دین باشد

نظر اندر صفات حق کردن

به دل اثبات ذات حق کردن

سخنی کان به دل فرو ناید

[...]

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۷۳ - در سپاس حقوقی چند واجب

 

چند باشی به این و آن نگران؟

پند گیر از گذشتن دگران

واعظت مرگ هم نشینان بس

اوستادت فراق اینان بس

گر دلت را ز مرگ یاد شود

[...]

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۷۴ - در سفر و فواید آن

 

چون ندانی ز خود سفر کردن

بایدت بر جهان گذر کردن

تا ببینی نشان قدرت او

با تو گوید زبان قدرت او

کای پسر خسروان که می‌بینی

[...]

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۷۵ - در حضور دل و احیای نفس

 

پر مذبذب مباش و سر گردان

که ثباتست سیرت مردان

خویشتن دار و راست باش و امین

کز یسار تو ناظرند و یمین

قدم اندر زمین منه جز رست

[...]

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۷۶ - سخنی چند بر سبیل موعظه

 

صرف طاعت کن این جوانی را

بنگر آنروز ناتوانی را

عاقلی، گرد نانهاده مگرد

کز جهان جز نصیب نتوان خورد

در دل خود مکن حسد را جای

[...]

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۷۷ - در بی‌وفایی جهان و خرسندی به حکم قضا

 

حال و کار جهان خیالاتست

نظری کن که: این چه حالاتست؟

هر چه هست اندرین جهان خراب

نقش او باژگونه بینی از آب

تو هم اینها در آب می‌بینی

[...]

اوحدی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۹
sunny dark_mode