گنجور

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

ای غمت یار بی نوایی ها

با من از دیرش آشنایی ها

از چراغ رخت به خانه چشم

در شب تیره روشنایی ها

گفت پای از رهت گریزانم

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

دام دلهاست زلف دلبر ما

خوانمش دام ظله ابدا

صید از آن دام زلف چو بجهد

زآنکه دامی است پیچ پیچ و دوتا

تا جدا ساختی ز بند دو زلف

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

شانه زد باد زلف یار مرا

اصلح الله شانه ابدا

گر خدا راست آرد آید باز

سرو طوبی خرام ما بر ما

دل چو پیراهن تو می لرزد

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

یار بگزید بی وفایی را

رفت و ببرید آشنایی را

همه غمها جدا جدا بکشم

جز غم و غصه جدایی را

شنی لله مرا ز روی نکوست

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

آن رخ از مه خجسته فال تراست

لب ز کوثر بی زلال تر است

زان سر زلف چون پر طاوس

مرغ جانم شکسته بال نر است

ازو کی رسد به دانه خال

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

ای به جان عاشقان خریدارت

غمزها نیز کرده بازارت

گر کنی قصد کشتن یاران

در چنین کارها منم بارت

تا تو آرام جان ز ما رفتی

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

اینچنین مشک در همه چین نیست

این همه عطر در ریاحین نیست

این سخن شمه ای است ز آن سر زلف

گرچه فکری درازتر زین نیست

گر بگویم به ماه میمانی

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

بی تو از دردم آرمیدن نیست

وز توأم طاقت بریدن نیست

گر تو شمشیر میکشی ما را

زهرة آه بر کشیدن نیست

آه ما با نو کی رسد کانجا

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

چشم شوخ تو هر کرا کشته‌ست

اول از رشک آن مرا کشته‌ست

به شکر گفته‌اند دشمن کش

دوستان را لبت چرا کشته‌ست‌؟

غم تو لشکر سلیمان است

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳

 

دوست در جان و نیست خبرت

تشنه میری و آب در نظرت

نام دریا دلی برآوردی

طرفه اینه کآب نیست بر جگرت

بسکه پیش تو رفت ذکر فرات

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

روی تو قبله مناجات است

دیدنت احسن العبادات است

آگه از راز آن دهان و میان

عالم السر والخفیات است

مخلصان را وصال تست خیال

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

زلف معشوق سرکش افتادست

عاشقان را به آن خوش افتادست

میکشم دامتش اگرچه بلاست

عاشق او بلاکش افتادست

دل به نکه رخ دل افروزان

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸

 

سرو قدت روان لبت جان است

جان من این روان من آن است

حلقه حلقه اگر نه مست نواند

در گوش تو از چه غلطان است

یادگارم ز تیر غمزه تو

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

عشق از نام و از نشان یکتاست

بینشانی نشان مرد خداست

هر را از مقام بی رنگی

رنگی ز رنگ او پیداست

خلعت عشق نیست لایق عقل

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

عشق آئین پارسایان نیست

سلطنت رسم بینوایان نیست

می به صوفی مده که آن صافی

در خور حال هی صفایان نیست

مگر آن دل که برقرار خودست

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

عهد تو سست و وعده ها خام است

چشم شوخت میانه بادام است

غمزهات زخمه زلف و خالت عود

خون عاشق می و لبت جام است

زلف تو بهر صید از چپ و راست

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۱

 

گر کشندم به غمزه چشمانت

نیست ک دین عشق تاوانت

بر دلم آمدست تیر تو حیف

که جراحت کشید پیکانت

به آب حیات تر نکنند

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶

 

مرد بی درد مرد این ره نیست

غافل از ذوق درد آگه نیست

بی رخ زرد و اشک سرخ بر رو

دعوی عاشقی موجه نیست

روشن و خوش صباح زنده دلان

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۷

 

نیست غیر از تو دستگیر ای دوست

دست افتادگان بگیر ای دوست

آفتابی تو ما چو ذره همه

تو بزرگی و ما حقیر ای دوست

از کریمان شود قیر غنی

[...]

کمال خجندی
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۴

 

با منت لطف جز ستم نبود

ننگ چشمی ترا کرم نبود

چشمت از خون ما پشیمان نیست

مرحمت موجب ندم نبود

چه فرستم بر نو جان خراب

[...]

کمال خجندی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode