گنجور

 
کمال خجندی

ای به جان عاشقان خریدارت

غمزها نیز کرده بازارت

گر کنی قصد کشتن یاران

در چنین کارها منم بارت

تا تو آرام جان ز ما رفتی

رفت آرام جان ز رفتارت

نیم کشته شدم به یک دیدن

کاشکی دیدمی دگر بارت

جان شیرین تو منم گفتی

جان شیرین فدای گفتارت

چشم بیمار بر عیادت تست

نظری کن به چشم بیمارت

بر نگیرد سر از در تو کمال

گر بمیرد به پای دیوارت

 
 
 
حمیدالدین بلخی

من ز پیکانِ تیر تیمارت

آه نکنم ز بیم آزارت

عطار

ای شکر خوشه‌چین گفتارت

سرو آزاد کرد رفتارت

بس که طوطی جان بزد پر و بال

ز اشتیاق لب شکر بارت

خار در پای گل شکست هزار

[...]

سعدالدین وراوینی

ای شکسته بنقشِ رخسارت

سرِ پرگارِ وهم در کارت

همه صورت گرانِ چین یابند؟

تا بچینند دردِ رخسارت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه