گنجور

 
کمال خجندی

دام دلهاست زلف دلبر ما

خوانمش دام ظله ابدا

صید از آن دام زلف چو بجهد

زآنکه دامی است پیچ پیچ و دوتا

تا جدا ساختی ز بند دو زلف

دل من ساختی ز بند جدا

گه کشم ناز و گه کشم زلفت

بنگر کز تو می کشیم چها

ریخت خونهای تازه در کویت

تا بریدند سر دو زلف ترا

گوید آن زلف لا چو خواهم وصل

چند گوید سیاه رو لالا

خاک راه تو شد کمال و تو زلف

هم نکردی به خاک راه رها

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

نیگلون پرده برکشید هوا

باغ بنوشت مفرش دیبا

آبدان گشت نیلگون رخسار

و آسمان گشت سیمگون سیما

چون بلور شکسته، بسته شود

[...]

مسعود سعد سلمان

دوش در روی گنبد خضرا

مانده بود این دو چشم من عمدا

لون انفاس داشت پشت زمین

رنگ زنگار داشت روی هوا

کلبه ای بود پر ز در یتیم

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
ابوالفرج رونی

بادبان برکشید باد صبا

معتدل گشت باز طبع هوا

خاک دیبا شدست پر صورت

جانور گشته صورت دیبا

شاخ چون کرم پیله گوهر خویش

[...]

سوزنی سمرقندی

نور دین نور عین مهر و وفا

آفریده شده ز لطف خدا

هر که از مهر و از وفا زاید

زو نیاید بعمر جور و جفا

نور دین را هر آینه نکند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه