گنجور

 
کمال خجندی

آن رخ از مه خجسته فال تراست

لب ز کوثر بی زلال تر است

زان سر زلف چون پر طاوس

مرغ جانم شکسته بال نر است

ازو کی رسد به دانه خال

که ز موری ضعیف حال تر است

سر سودائیان به خاک رهش

از سر زلف پایمال تر است

صبر در دل مرا و رحم او را

هر دو از یکدیگر محال تر است

نقش چین گرچه دلکش است کمال

نقش کلک تر پر خیال تر است

 
 
 
مهستی گنجوی

طفل اشکم مدام در نظر است

چه توان کرد‌؟ پارهٔ جگر است

می‌رود یار و مدعی از پی

خوب و زشت زمانه در گذر است

مجیرالدین بیلقانی

نیکویی کن شها که در عالم

نام شاهان به نیکویی سمر است

یک صحیفه ز نام نیک ترا

بهتر از صد خزانه گهر است

ادیب صابر

هیچ نعمت چو زندگانی نیست

به خوشی نزد هر که جا نور است

منم آن کسی که زندگانی من

بی تو از روز مرگ تلخ تر است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه