اوحدی » جام جم » بخش ۹۷ - در صفت زرق و ریا و ارباب آن
تا به چند از مقام رابعه لاف؟
ای کم ارزن، زنخ مزن به گزاف
اوحدی » جام جم » بخش ۱۱۵ - در شرح حال اهل زرق و تلبیس
روی گیتی پر از صلف شد و لاف
همه زرقست و شید قاف به قاف
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل سوم » بخش ۱ - الفصل الثّالث فی تنزیه ذاته تعالی و تقدّس علم الیقین
کم و کیف و متی و اَیْن و مضاف
وضع و فعل، انفعال، ملک گزاف
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب دوم » فصل اول » بخش ۱۰ - المنشأ
آخرالامر صاحب کشاف
در میان کلام حق به گزاف
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - فی مدح الصاحب الاعظم عز الدولة و الدین مسعود عز نصره
دی سحرگه چو آتش نشاّف
زد زبانه ز شیشه ی شفّاف
کرد سیمرغ آتشین شهپر
آشیان بر فراز قلّه قاف
آهوان فلک بیفکندند
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۱
طعنه بر من مزن به صورت زشت
ای تهی از فضیلت و انصاف
تن بود چون غلاف و جان شمشیر
کار شمشیر می کند نه غلاف
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۲ - در مذمت آنان که به جهت اجتماع عوام و استجلاب منافع معاش از ایشان مجالس آرایند و به سبیل جهر و اعلان به ذکر حق سبحانه و تعالی اشتغال نمایند
گشت خشک از فغان سقف شکاف
ذاکران را درون ز لب تا ناف
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۳۸ - در بیان معنی ان من العصمة ان لایقدر
نیست امری دگر به خامه مضاف
عیب خامه چه می کنی ز گزاف
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۸۰ - اشارة الی بعض بطون قوله تعالی انا عرضناالأمانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملهاالانسان انه کان ظلوما جهولا
ای نکرده دل از علایق صاف
مزن از دانش حقایق لاف
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۲۶ - سؤال و جواب
در یکی از معانی و اوصاف
که بر اعیان بود مفاض و مضاف
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۳۳ - اشارة الی قوله تعالی ماعندکم ینفد و ما عندالله باق
گل مزن می نگویمت به گزاف
گل همی زن ولی به قدر کفاف
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۵۲ - تنبیه للغافلین و ایقاظ للنائمین
بافد القصه آن خوش آمد باف
صد ازینها ز تار و پود گزاف
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۶۶ - اشارت به آنکه چون تقریب سخن به عشق و محبت رسیده بود در خاطر چنان بود که به قدر وسع شرح و بسط اصل و فرع آن کرده شود اما به موجب امر بعضی عزیزان که به حکم عشق و محبت امتثال امر او واجب ست اشتغال به امری دیگر که بعد از این معلوم شود واقع شد
شوی از ما و من بکلی صاف
نشود با تو هیچ چیز مضاف