بخش ۱۶۶ - اشارت به آنکه چون تقریب سخن به عشق و محبت رسیده بود در خاطر چنان بود که به قدر وسع شرح و بسط اصل و فرع آن کرده شود اما به موجب امر بعضی عزیزان که به حکم عشق و محبت امتثال امر او واجب ست اشتغال به امری دیگر که بعد از این معلوم شود واقع شد
قصه عاشقان خوش است بسی
سخن عشق دلکش است بسی
تا مرا هوش و مستمع را گوش
هست ازین قصه کی شود خاموش
هر بن موی صد دهانم باد
هر دهان جای صد زبانم باد
هر زبانی به صد بیان گویا
تا کنم قصه های عشق املا
لیک چون دل به شرح عشق کشید
نوبت گفت و گو به عشق رسید
رهروی از دیار عشق آمد
رشحی از چشمه سار عشق آمد
یعنی آمد ز کشور جانان
قاصدی نامه وفا خوانان
کیست جانان امان ده جان ها
از همه دردها و درمان ها
آن که عشاق پیش او میرند
سبق زندگی ازو گیرند
تا نمیری نباشی ارزنده
که به انفاس او شوی زنده
هست ازین مردگی مراد مرا
آنکه خواهند صوفیان به فنا
نه فنایی که جان ز تن برود
بل فنایی که ما و من برود
شوی از ما و من بکلی صاف
نشود با تو هیچ چیز مضاف
نزنی هرگز از اضافت دم
از اضافت کنی چون تنوین رم
هم ز نو وارهی و هم ز کهن
نگذرد بر زبانت گاه سخن
کفش من تاج من عمامه من
رکوه من عصا و جامه من
زانکه هر کس که از منی وارست
یک من او را هزار من بار است
صد منش بار بر سر و گردن
به که یک بار بر زبانش من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: داستان عشق بسیار زیبا و دلنشین است. تا زمانی که هوش و گوش شنونده هست، این قصه همچنان ادامه دارد. عشق دارای جنبههای گوناگون است که هر کس به شیوه خود آن را بیان میکند. وقتی دل به عشق ارتباط میگیرد، گفتگوهای عاشقانه آغاز میشود. شخصی از دیار عشق آمده و پیامآور وفا است. او کسی است که جان عاشقان را نجات میدهد و به آنها زندگی میبخشد. در حقیقت، تنها زمانی که انسان از خودخواهی و منیت خود میگذرد، میتواند به حقیقت عشق و معنای واقعی زندگی دست یابد. این فنا به معنای ترکِ خود و به دست آوردن سرزندگی حقیقی است. بنابراین، هر کسی که از "من" خود آزاد شود، به حقیقتی بزرگتر و عمیقتر دست مییابد.
هوش مصنوعی: داستان عاشقان بسیار زیبا و دلنشین است و سخنان عشق نیز بسیار جذاب و دلانگیز است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که من توانایی فکر کردن دارم و شنونده نیز به دقت گوش میدهد، این داستان نمیتواند خاموش شود و ادامه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: هر رشته موی من مانند صد دهان صحبت میکند و هر دهان به جای صد زبان سخن میگوید.
هوش مصنوعی: هر زبانی که به شیوههای مختلف صحبت کند، میتواند داستانهای عشق من را به خوبی بیان کند.
هوش مصنوعی: اما وقتی دل به بیان عشق مشغول شد، نوبت به صحبت و گفتگو درباره عشق رسید.
هوش مصنوعی: مسافری از سرزمین عشق آمد و پیامی از دل چشمههای عشق برای ما آورد.
هوش مصنوعی: خبرآور از دیار محبوب آمده است و نامهای را که نشان از وفاداری دارد میخواند.
هوش مصنوعی: کیست که روحها را از تمام رنجها و درمانها نجات میدهد و آرامش میبخشد؟
هوش مصنوعی: کسی که عاشقان به او میرسند و از او درس زندگی میآموزند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نمیمیری، ارزشی نداری؛ باید جان خود را به دست او بسپاری تا زنده شوی.
هوش مصنوعی: از این بیحالی و بیتوجهی، منظور من این است که صوفیان به دنبال فنا و نابودی نیستند.
هوش مصنوعی: هیچکدام از ما نمیمیریم وقتی که جان از بدن جدا میشود، بلکه فنا و نابودی واقعی زمانی است که خودخواهی و حس منیت انسانی از بین برود.
هوش مصنوعی: اگر خود را از ما و من فارغ کنی، هیچ چیز اضافی با تو باقی نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: هرگز از بیخود سخن نگو و به اضافات بیفایده اشاره نکن، زیرا مانند "تنوین" که نشانهای اضافی است، تنها بار معنی را سنگینتر میکند.
هوش مصنوعی: هم از نو و تازگی میگویی و هم از چیزهای کهنه و قدیمی، سخن میگویی که هر دو نوع سخن گاه بر زبانت میآید.
هوش مصنوعی: کفش من نشانهای از مقام و جایگاه من است، مانند تاج و عمامه که به لباس و ظاهر من اعتبار میبخشند. عصا و جامهام نیز بخشی از هویت من هستند. اینها همه نمادهایی از شخصیت و نقش من در زندگی به شمار میآیند.
هوش مصنوعی: هر کسی که از من فاصله بگیرد، بار مسئولیتش به مراتب سنگینتر میشود.
هوش مصنوعی: بهتر است که انسان صفات و ویژگیهای خوب و باارزش را بر خود حمل کند و از کلمات نیکو و دلنشین استفاده کند، زیرا گفتهها و حرفها تاثیر بیشتری دارند و ماندگاری بیشتری خواهند داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.