گنجور

 
جامی

مرد مخلص نگشته از خود پاک

باشد اخلاص او همه اشراک

نفسش از چرک شرک ناشده صاف

دارد اخلاص را به خویش مضاف

نیست پیش محقق آگاه

مخلصان را جز این خطر در راه

چون رهاند حقش ز نفس دغل

کسر لامش شود به فتح بدل

بود مخلص کنون شود مخلص

دهدش مخلصی ز خود مخلص

بلکه چون خود ز نفس ناکس رست

کسر او فتح و فتح او کسر است

گر به اخلاص خود شود حاضر

بیند اخلاص حق ز خود ظاهر

مخلص آید ولی به حق نه به خود

به حق آموزد این سبق نه به خود

مخلص مخلصی که در قرآن

انبیا راست نازل اندر شان

در عبارت بود دو صیغه ولی

در حقیقت بود به یک معنی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]