گنجور

 
اوحدی

ای نخستینه فیض عالم جود

اولین نسخهٔ سواد وجود

روح در مکتبت نو آموزی

ابد از مد مدتت روزی

آسمان ترا زمین سایه

آفتاب سپهر نه پایه

لنگر کشتی نفوس تویی

مسعد اختر نحوی تویی

هر که دور از تو دور ازو نیکی

وانکه نزد تو، یافت نزدیکی

نیست راه از تو تا به علت تو

بجز از بیش او و قلت تو

اندر ایجاد علت اولی

نیست بالاتر از تو معلولی

نظرت کرده تربیت جان را

یار او کرده نور ایمان را

پیش رخ بسته‌ای، ز قاف به قاف

تتق از زر نگار گوهر باف

گوش نه چرخ بر اشارت تست

کاخ هفت اختر از عمارت تست

یزک لشکر وجود تویی

قاید کاروان جود تویی

دین ز حفظ تو پایدار بود

دل ز بوی تو با قرار بود

لشکر روح را امیر تویی

همه طفلند خلق و پیر تویی

ای ز چرخ و سروش بالاتر

از تو گوهر نزاد والاتر

مددی ده، که دیو رنجم داد

جان من شو، که تن شکنجم داد

کارگاه من از تو بر کارست

تو نباشی، مرا چه مقدارست؟

سایهٔ خود مدار دور از من

مبر، ای محض نور، نور از من

به فلک راه ده روانم را

فلکی کن به علم جانم را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]