جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۳۱ - در ترغیب مطالب بر مراقبه که عبارت است از نسیان رؤیة المخلوق بدوام النظر الی الخالق بنسیان رؤیة المخلوق یعنی رونده راه می باید که دائما ناظر جناب احدیت باشد و رقم نسیان و نیستی و فنا بر ناصیه جمیع مخلوقات کشد
هر چه جز حق ز لوح دل بتراش
بگذر از خلق و جمله حق را باش
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۵۹ - در بیان آنکه اکثر خلق عالم روی پرستش در موهوم و مخیل خود دارند
همه اندر خداپرستی فاش
لیکن آزر صفت خدای تراش
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۸۳ - تمثیل حال انسان به گندم که با وجود آنکه گیاه سبز است و خواص گندم از اغتذا و غیره در وی از قوت به فعل نیامده است اطلاق این اسم بر وی می کنند اما مجازا لاحقیقة
نه ازو نان پزد کسی و نه آش
نشود صرف در وجوه معاش
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۹۴ - فی بیان قوله علیه السلام رب تال للقرآن و القرآن یلعنه
باده نوشی مدام با اوباش
تا شود صاف حلق تو ز خراش
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۰۸ - در بیان آنکه ارباب عزلت و اصحاب خلوت بر سه طبقه اند طبقه اول آنکه نیت ایشان در عزلت و خلوت اجتناب از شر انام و اتقا از ضر خواص و عوام باشد
ظلم جو دست خود گزان کای کاش
رفتمی بر ره پیمبر فاش
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۲۷ - التفات من الغیبة الی الخطاب بلسان المناجات
حرف ما و من از دلم بتراش
محو کن غیر را و جمله تو باش
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۳۹ - در مذمت صوفی نمایان ظاهر آرای و معنی گزاران صورت پیرای
ذکرشان صرف بهر سفره و آش
فکرشان صرف در وجوه معاش
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۳۹ - در مذمت صوفی نمایان ظاهر آرای و معنی گزاران صورت پیرای
نکند بس ز مهمل و قلماش
تا به آن دم که پخته گردد آش
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۷۵ - در بیان آنکه شرط صحبت آنست که همه اصحاب در معرض آن باشند که چون در یکدیگر عیبی بینند به قول یا فعل دفع آن بکنند
یار چون چشم شد تو مژگان باش
گرد او شو به پا چو مژگان فاش
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۹ - قصه آن جوان که بر دختر عم عاشق شد و در عشق وی نام دزدی بر خود نهاد و ناموس عم نگاه داشت و بدان سبب به مقصود رسید
شاه پرسید ازو که ای اوباش
دور از اندیشه معاد و معاش
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۳۲ - حکایت پسر یحیی برمکی و صفت بخل وی
گرد خوان صحن و کاسه اش بس آش
هر یکی همچو دانه خشخاش
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » مثنویات » شمارهٔ ۲ - باشد این در مدح سلطان بوسعید
کیست خفاش فاش گویم فاش
خلق درمانده در معاد و معاش
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » مثنویات » در ستایش کاخ میرمیران
نقش بیجان خانهٔ نقاش
یافته جان ز لطف آب و هواش
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۰
غیرتم بانگ زد که: دور او باش
عشقم آهسته گفت: باش و مباش
غمزه درباخت خوش، کزین نااهل
گردد اسرارهای پنهان فاش
از پس پرده سر برون آورد
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - تصویرپردازی خیالی از مردی شکمباره به عنوان تمهیدی برای مدح اسلام خان و توصیف سفره نعم او
پیش او نیست قدر یک خشخاش
صحن باغ بهشت را بی آش
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - تصویرپردازی خیالی از مردی شکمباره به عنوان تمهیدی برای مدح اسلام خان و توصیف سفره نعم او
نقش مو را ندیده هرگز فاش
بجز از نوک خامهٔ نقاش
قدسی مشهدی » مثنویها » شمارهٔ ۳۴ - در مذمّت سخنناشناسان
همه بیمعنیان لفظتراش
نقششان را خبر نه از نقاش
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۰
تا به کی باشدت برای معاش
با قضا جنگ و، با قدر پرخاش!
خط بطلان مکش بحرف رضا
چین بر ابرو برای رزق مباش
سر نپیچد ز حرف خامه رقم
[...]