تا به کی باشدت برای معاش
با قضا جنگ و، با قدر پرخاش!
خط بطلان مکش بحرف رضا
چین بر ابرو برای رزق مباش
سر نپیچد ز حرف خامه رقم
بنده را با قضای حق، چه تلاش؟!
بر یقین تو نقطه های شکست
سه گره بر جبین ز فکر معاش
سرمکش زآنچه دوست پردازد
صورت حال راست او نقاش
چند باشی برای رزق عبوس؟
با پریشانی است گل بشاش!
با دل پر گره درین گلشن
خنده رو باش، چون گل خشخاش
میشماری چو مفلسی را عیب
چه کنی عیب خویشتن را فاش؟!
غصه دی خوری، غم فردا
همه عمرت بحیف رفت و، بکاش!
نیست فکری تو را برای ممات
زندگی صرف شد بفکر معاش
از پی خواب چار پهلو، چند
کنی از مخمل دو خوابه فراش؟!
گر برنگ و قماش جامه روی
پاکی اش رنگ، ابا حتست قماش
نیست رنگت ز معنی و، شده یی
محو صورت، چون خامه نقاش
گشته از فکر خرده دنیا
سر ترا همچو قبه خشخاش
بهر برکندن از کسان همه عمر
دهنی مو بموی چون منقاش
زآنچه داری، نمی خوری جز غم
از پی دیگران تراست تلاش
دیگران از برای خویشتنند
تو هم از بهر خویشتن میباش
خویشتن را کنند مهمانی
وارثان گر دهند بهر تو آش
شمع سان بهر دیگران واعظ
تب مکن، دل مخور، سرشک مپاش!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خویشتن پاک دار و بیپرخاش
هیچ کس را مباش عاشق غاش
خون همی بارم از دو دیده سرد
بر وفات محمد خراش
رازها داشتم نهان چون جان
که خرد گفته بود در دل باش
چون مرا خون دیده جوش گرفت
[...]
ید او قدرتست و وجه بقاش
آمدن حکمش و نزول عطاش
گرد عالم شد این حکایت فاش
تیز شد تیشهها ز بهر تراش
منم اندر قلندری شده فاش
در میان جماعتی اوباش
همه افسوس خواره و همه رند
همه دردی کش و همه قلاش
ترک نیک و بد جهان گفته
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.