امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷۷
من اگر دوستت همی دارم
مکش اکنون برای این کارم
من خود از هجر مرده ام، لیکن
خویشتن را بدو نمی آرم
لاف یاری نمی زنم، هر چند
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۰
من به لطفت امید می دارم
مگر از غم کنی سبکبارم
چون ندارم بجز تو کس به جهان
ضایع از لطف خویش مگذارم
ماه من جلوه داد در چشمم
[...]
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۱۵
آن چنان من زگشنگی زارم
که به جان گرده را خریدارم
گفت نان ز آتش فراق کباب
در تف و تاب رو به دیوارم
گشت خلقی فراقت ای بریان
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۴۴ - ابا کردن غلام دیگر از امتثال فرمان پادشاه
گفت شاها چه مرد این کارم
چه کشی زار زیر این بارم
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۵۳ - مخاطبة مع المکاشفین بسر القدر
کای خدا بنده گنهکارم
گرد خود کوهها گنه دارم
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۶۸ - حکایت شیخ محقق با مرید موسوس
یک دو گانه نماز بگزارم
صورت ظاهرش به جای آرم
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۵۰ - حکایت بر سبیل تمثیل
تا هم اینجا بهاش بشمارم
تو به ده من به شهر روی آرم
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۷ - قصه عاشق شدن آن دختر ترسا بر آن جوان مسلمان و در مفارقت وی بر بستر مرگ افتادن و جان دادن
جاودان رو به سوی او آرم
دامن او ز دست نگذارم
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۳ - رسیدن شیخ بزرگوار سری سقطی قدس الله تعالی سره به سر وقت تحفه و آگاهی یافتن از حالی وی
گفت ازین درد دل چو بیمارم
سوی بیمارخانه رو آرم
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۳ - رسیدن شیخ بزرگوار سری سقطی قدس الله تعالی سره به سر وقت تحفه و آگاهی یافتن از حالی وی
من نه مجنون که نیک هشیارم
آید از طعنه جنون عارم
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۷ - مناجات شیخ ابوعلی دقاق قدس سره بر بالای منبر
تا به هر وادیی که روی آرم
نوحه جانگداز بردارم
قدسی مشهدی » مثنویها » شمارهٔ ۳۴ - در مذمّت سخنناشناسان
فارغ از گفتگوی بسیارم
چون صدف، یک دهن گهر دارم
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۳
نغمات عجب زند تارم
که زهم برگسست او تارم
مطرب این پرده را بگردان زود
که برافتاد پرده از کارم
عود زلفم بس است و مجمر دل
[...]