گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

من اگر دوستت همی دارم

مکش اکنون برای این کارم

من خود از هجر مرده ام، لیکن

خویشتن را بدو نمی آرم

لاف یاری نمی زنم، هر چند

با تو در خویشتن نمی یارم

در نشان ستارگان سپهر

همه شب تا به روز بیدارم

می دهم جان به یاد گیسویت

شب بدین یاد زنده می دارم

نستانی تو جان خسرو، لیک

گر بگویی به غمزه نسپارم