سنایی » طریق التحقیق » بخش ۳۰ - دَعْ نَفْسَکَ وَ تَعال
چون تو غافل نشینی از کارت
نبود لطف ایزدی یارت

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۲۱ - حکایت در عفو پادشاه
گفت خسرو که نیست کردارت
در خور نکتههای گفتارت

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۲۴ - در پند و نصیحت پادشاه گوید
پند عاقل به آخر کارت
کند ار کند تیز بازارت

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰
ای شکر خوشهچین گفتارت
سرو آزاد کرد رفتارت
بس که طوطی جان بزد پر و بال
ز اشتیاق لب شکر بارت
خار در پای گل شکست هزار
[...]

سعدالدین وراوینی » مرزباننامه » باب هشتم » داستانِ درودگر با زنِ خویش
ای شکسته بنقشِ رخسارت
سرِ پرگارِ وهم در کارت
همه صورت گرانِ چین یابند؟
تا بچینند دردِ رخسارت

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶
بندهوار آمدم به زنهارت
که ندارم سلاح پیکارت
متفق میشوم که دل ندهم
معتقد میشوم دگر بارت
مشتری را بهای روی تو نیست
[...]

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۰۶ - در بیان آنکه هر نفسی که آدمی در دنیا میزند و آن رادر نظر نمیآورد عنداللّه هیچ ضایع نیست و عاقبت همه پیش خواهد آمدن از خیر و شر، چنانکه میفرماید که فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره
قدر طاقت نهد خدا بارت
تا که دارد همیشه در کارت

اوحدی » جام جم » بخش ۳۱ - در شرف بنیت انسان به صورت و معنی بر دیگر مخلوقات
شب و روز ایستاده در کارت
تا بلندی گرفت دیوارت

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳
ای به جان عاشقان خریدارت
غمزها نیز کرده بازارت
گر کنی قصد کشتن یاران
در چنین کارها منم بارت
تا تو آرام جان ز ما رفتی
[...]

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱
سرو بستان خجل ز رفتارت
شرم دارد شکر ز گفتارت
تا به چند ای نگار شهرآشوب
می کُشم نفس و می کشم بارت
ای طبیب دلم چه شد آخر
[...]

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲
چند از جان کشم به دل بارت
خون من خورد چشم خون خوارت
گرچه آزار من به جان طلبی
ما نخواهیم یک دم آزارت
گر فروشی به جان غم رویت
[...]

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۵ - مناجات در تضرع و ابتهال به حضرت ذوالجلال والافضال جل جلاله و عم نواله
دیده ای ده سزای دیدارت
جانی آرام جای اسرارت

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۵۳ - مخاطبة مع المکاشفین بسر القدر
ور ز قسم دوم بود کارت
شمر از نفس زشت کردارت

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۴ - پایه دعاگویی جناب خداوندگاری چنان بلند است که مادام که قلم بلند بالا پای بر قبه قصر قصه قیصر و کنگر ایوان داستان نوشیروان ننهاد سر او به آن نرسید لاجرم سر کرده و سر بر آن درآورده همواره این رقم می زند که سایه دولتش پاینده باد و آفتاب معدلتش تابنده
نه فلک نقطه ای ز پرگارت
هفت دریا نمی ز ادرارت
