گنجور

 
عراقی

عکس هر مویت، ای بت رعنا

در دماغم رگی است از سودا

از وصال قد تو ای دلدار

نیست جز گیسوی تو برخوردار

فرق کردن به چشم سر نتوان

موی فرق تو را، ز موی میان

شد دلم، تا شدم گرفتارت

به طمع طره‌های طرارت

موی زلفت فراز عارض خوش

سوخت ما را، چو موی در آتش

ای ربوده دلم به پیشانی

الحق آن نیز هم به پیشانی

نور ماه است، یا شعاع جبین؟

شمع پروانه سوز؟ یا پروین؟

مانده زان غمزه در شگفتم من

هست بیمار و مست و مردافکن

رخ تو خسته جان تواند دید

چون بدین دیده آن تواند دید؟

لب لعلت، که روح بخش دل است

برگ گل از لطافتش خجل است

عاشقان تو پاکبازانند

صید عشق تو شاهبازانند

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]