تا غمت با من آشنایی کرد
دلم از جان خود جدایی کرد
تا غم تو قبول کرد مرا
هستی خود ملول کرد مرا
در سماع توام، چو حال گرفت
از وجود خودم ملال گرفت
آیت عشق تو چو بر خواندم
مایهٔ جان و دل برافشاندم
هر کجا آفتاب حسن تو تافت
عاشقان را بجست و نیک بیافت
اگر، ای آفتاب جانافروز
شب ما از رخ تو گردد روز
اندر آن بس بود ز روی تو تاب
گو: دگر آفتاب و ماه متاب
ای ز عشاق گرم بازارت
به ز من عالمی خریدارت
من کیم، تا زنم ز عشق تو لاف؟
نیست دعوای این سخن ز گزاف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تأثیر عمیق عشق و غم معشوق بر دل خود سخن میگوید. او بیان میکند که غم معشوقش سبب جدایی قلبش از شادی و زندگی واقعیاش شده است. شاعر در وصف حال عشق و شور و شوقش میگوید که وجودش تحت تأثیر عشق معشوق، دچار ملال و خستگی شده است. او عشق معشوق را مانند نور آفتاب میداند که میتواند شبهای تاریک را روشن کند و به عاشقان امید بخشد. در نهایت، شاعر به بیان عشقش میپردازد و تأکید میکند که این عشق حقیقی و بدون اغراق است.
هوش مصنوعی: غم تو باعث شد که دلم از همه چیز دل بکند و جدایی را احساس کند.
هوش مصنوعی: وقتی که غم تو را پذیرفتم، وجود من به سبب آن غم، خسته و ناراحت شد.
هوش مصنوعی: در حال رقص و شادی تو، وقتی از وجود خودم احساس خستگی و دلزدگی کردم.
هوش مصنوعی: زمانی که من نشان عشق تو را میخوانم، جان و دل خود را نثار میکنم.
هوش مصنوعی: هر جا که نور زیبایی تو تابید، عاشقان را به جستجو انداخت و به خوبی یافتند.
هوش مصنوعی: اگر، ای خورشید روشنیبخش، شب ما با وجود تو به روز تبدیل شود.
هوش مصنوعی: در آنجا فقط زیبایی تو کافیست، نیازی به تابش آفتاب و ماه نیست.
هوش مصنوعی: ای کسی که بازار عشق تو رونق دارد، تو بهتر از من میدانی که چطور دلهای عاشق را به دست بیاوری و برای خودت خریداران زیادی داشته باشی.
هوش مصنوعی: من کیستم که بخواهم از عشق تو سخن بگویم؟ این بحث اصلاً موضوع بیهودهای نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.