گنجور

 
جهان ملک خاتون

سرو بستان خجل ز رفتارت

شرم دارد شکر ز گفتارت

تا به چند ای نگار شهرآشوب

می کُشم نفس و می کشم بارت

ای طبیب دلم چه شد آخر

که نپرسی ز حال بیمارت

شرمسارم ز مردم دیده

چند جویم به اشک آزارت

گل وصل تو با دگر یاری

من دلخسته چون خورم خارت

گر به تیغم زنی از آن بازو

شوم از جان فدا دگر بارت

یک سر مو اگر فروشندت

به جهانی منم خریدارت

زآن دو زلف و دو چشم پر فتنه

از دل و جان شدم گرفتارت

هم نگاهی به سوی ما می کن

تا نگهبان بود نگه دارت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حمیدالدین بلخی

من ز پیکانِ تیر تیمارت

آه نکنم ز بیم آزارت

عطار

ای شکر خوشه‌چین گفتارت

سرو آزاد کرد رفتارت

بس که طوطی جان بزد پر و بال

ز اشتیاق لب شکر بارت

خار در پای گل شکست هزار

[...]

سعدالدین وراوینی

ای شکسته بنقشِ رخسارت

سرِ پرگارِ وهم در کارت

همه صورت گرانِ چین یابند؟

تا بچینند دردِ رخسارت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه