اوحدی » جام جم » بخش ۲۸ - صفت تاثیر اجرام سماوی در عالم کون و فساد
شبی و روزی و نر و ماده
سعد و نحس از پی هم افتاده
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٣٨
ای کریمی که مادر ارکان
چون تو فرزند راد نازاده
دست گوهر فشانت درگه جود
از کرم داد مکرمت داده
کی توان گفت ابر چون کف تست
[...]
امیر شاهی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶
واعظی بود بر سر منبر
لب به وعظ و به پند بگشاده
گفت: هر مرد را بود به بهشت
چند حور لطیف، آماده
عورتی پیر از آن میان برخاست
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۸
روی ظالم مبین که بر رویت
آن ز دوزخ دریست بگشاده
سوی او تا گشاده شد ز خدای
نظر رحمتی نیفتاده
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۶۹ - در ذکر اصحاب تفرقه علی طبقاتهم
صد مجلد کتاب بنهاده
در عذاب مخلد افتاده
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۸۱ - در بیان آنکه مراد به انسان کمل افراد انسان است نه اناسی حیوانی که اولئک کالانعام بل هم اضل در شأن ایشان است
کند اسباب شیخی آماده
بنشیند به روی سجاده
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۱۴ - قصه زاهد و عارف
در گناه عظیم افتاده
ره به سوی جحیم بگشاده
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۲۳ - بر تحریص و تحریض بر پاس داشتن انفاس و منع و زجر از تضییع و اهمال آن
بود صد گنج گوهر آماده
همه در دست و پایم افتاده
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۳۰ - در بیان آنکه مرویست از حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلم که گفت لقیت ابراهیم لیلة اسری بی فقال یا محمد اقراء امتک منی السلام و اخبر هم ان الجنة طیبة التربة عذبة الماء و انها قیعان و ان غراسها سبحان الله و الحمدلله و لااله الا الله و الله اکبر، رواه الترمذی
خاک او پاک و طیب افتاده
لیک هست از درختها ساده
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۳۴ - قال رسول الله صلی الله علیه و سلم یکفی ابن آدم فی لقیمات یقمن صلبه
مصطفی گفت آدمیزاده
که به خوردن حریص افتاده
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۳۹ - در مذمت صوفی نمایان ظاهر آرای و معنی گزاران صورت پیرای
دیگدان کنده دیگ بنهاده
کرده آلات طبخ آماده
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۷۴ - حکایتی که خدمت ارشاد مابی مولانا و مخدومنا سعدالملة والدین الکاشغری از شیخ خود خدمت مولانا نظام الدین خاموش قدس الله روحه نقل می فرموده اند
من ازان عشق هستم آزاده
پرتو اوست بر من افتاده
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴ - سلطان العارفین قدس الله تعالی سره در بادیه کله ای دید بر وی نوشته خسرالدنیا و الآخرة از زمین برداشت و بوسه داد و فرمود که این سر صوفیی است که دو جهان را برای خدای درباخته است
کین سر صوفیی ست افتاده
دو جهان را برای حق داده
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۸ - حکایت
دلبری دیده دل به او داده
وز غمش در کشاکش افتاده
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۱ - رجوع به تمامی قصه
همه پیشش به خدمت استاده
داد خدمتگذاریش داده
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۳ - سؤال پسر صاحب جمال از پدر صاحب کمال و جواب وی از آن سؤال
آن یکی گفت ازان رخ ساده
رخ به خونم منقش افتاده
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳۶ - قصه آن مخنث که از روزن در منظری افتاد و از آنجا در خانه سفلی و از آنجا در سردابه ای و از آنجا در چاهی چون در سردابه افتاد بانگ کرد که ای خداوندان سرای، سرای شما زمین ندارد
در تگ چاه میخی ایستاده
بهر عیش مخنث آماده