زنی را از جماعتی که بر حجاج خروج کرده بودند، پیش وی آوردند حجاج با وی سخن می گفت، و وی سر در پیش انداخته بود و نظر بر زمین دوخته، نه جواب وی می داد و نه نظر به وی می کرد.
یکی از حاضران با وی گفت: امیر سخن می گوید و تو از وی اعراض می کنی. گفت: من از خدای تعالی شرم می دارم به مردی نظر کنم که خدای تعالی به وی نظر نمی کند!
روی ظالم مبین که بر رویت
آن ز دوزخ دریست بگشاده
سوی او تا گشاده شد ز خدای
نظر رحمتی نیفتاده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.