گنجور

 
اوحدی

واعظی وصف حوریان میکرد

شرح حسن عمل بیان میکرد

که: بهر مرد بیست حور دهند

جای در باغ و در قصور دهند

زنکی پیر از آن میان برخاست

که: همی پرسمت حدیثی راست

هیچ در خلد حور نر باشد؟

گفت: بنشین که آنقدر باشد

در بهشت ار شوی تو، ای ساده

نهلندت سلیم و نا گاده

با زن دول پند بی‌خرما

گردگانست و گنبد هر ما

توشهٔ خود بر آر از انبانش

سر فرو ده درین بیابانش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]