بخش ۱۷۴ - حکایتی که خدمت ارشاد مابی مولانا و مخدومنا سعدالملة والدین الکاشغری از شیخ خود خدمت مولانا نظام الدین خاموش قدس الله روحه نقل می فرموده اند
کهف اصحاب سعد دین و دول
منتهی در طریق علم و عمل
دلش از نسبت دو عالم دور
نسبت او به کاشغر مشهور
گفت از پیر خود نظام الدین
که به خاموش داشتی تعیین
که به وقت صفای آیینه
سوی مسجد شدم یک آدینه
چون ز مسجد پس از ادای نماز
سوی مأوای خویش گشتم باز
دیدم اندر دکانچه ای تنها
نوجوانی به حسن بی همتا
عشقش آورد بر من آنسان زور
کز دل و جان من برآمد شور
ماندم از حال خویشتن حیران
که دلی را که جمله کون و مکان
کم بود در فروغ معرفتش
چون شود مهر ذره ای صفتش
قطره ای را چه زهره و یارا
که تواند احاطه با دریا
هر کجا تافت آفتاب قدم
کی تواند نهاد سایه قدم
ناگهان در مقابل آن ماه
دیدم افتاده بیدلی در راه
از دل و دیده غرق آتش و آب
از تب عشق آن جوان در تاب
روشنم شد که آن محبت و درد
در دل من ازو سرایت کرد
من ازان عشق هستم آزاده
پرتو اوست بر من افتاده
چند گامی ازو چو بگذشتم
زان هوا و هوس تهی گشتم
همچنین نقل کرد ازو که دمی
نشدی خالی از غم و المی
روز و شب رنجه بودی از اوجاع
گاه تب داشتی و گاه صداع
گفت روزی که رنج های گران
این همه هست بر من از دگران
من چو کلم همه جهان اجزا
بلکه من شخص و دیگران اعضا
رنج بر جزو چون بود جاری
اثر آن به کل شود ساری
گفت ناقل که این حدیث بلند
در من انکار گونه ای افکند
زید را طبع منحرف گردد
چون به تب عمر و متصف گردد
می زند بر دماغ بکر بخار
چون ز خالد برد صداع قرار
بود با من رفیق خبازی
در خلا و ملا هم آوازی
آتش انداخت در تنور سحر
شعله آن زد از درونم سر
چون دهان تنور او آتش
از دهانم زبانه می زد خوش
آتش او چو شعله زد از من
سخن پیر شد مرا روشن
که تواند که حالت دگری
کند اندر کس دگر اثری
همت پیر آمد اندر کار
وآتشم زد به خرمن انکار
زنگ انکار از دلم بزدود
در اقبال بر رخم بگشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، میخوانیم که شخصی به نام "من" تحت تأثیر عشق و معرفت جوانی زیبا قرار میگیرد. این شخص از نظام الدین، پیر خود، نقل میکند که او در روزی که به مسجد میرود، با جوانی مواجه میشود که زیباییاش او را به حیرت و شوق میآورد. به عشق آن جوان دلی پرشور در او شکل میگیرد و وی متوجه میشود که این عشق به او انرژی و روشنایی میدهد. او همچنین از دیگر رنجها و گرفتاریهایی که از عشق با آن جوان به او دست داده، صحبت میکند و میفهمد که این حالتها و نشانها در واقع به هم متصل هستند و همه جا و همه زمانها یکدیگر را تحت تأثیر قرار میدهند. در نهایت، وی از تاثیرات این عشق و محبت در زندگیاش و چگونگی روشن شدن دلش بدین وسیله میگوید.
هوش مصنوعی: غار یاران سعد، محل آرامش و دینداری است و سرانجام، همه چیز در مسیر علم و عمل به پایان میرسد.
هوش مصنوعی: دل او از پیوند با دنیای دوگانه دور است و در عین حال، ارتباطش با کاشغر معروف است.
هوش مصنوعی: نظام الدین از استاد خود شنید که در سکوت، انتخاب و تصمیمگیری داشتهای.
هوش مصنوعی: در روزی خوش و زیبا تصمیم گرفتم به سمت مسجد بروم و از صفای دلانگیز آینهها لذت ببرم.
هوش مصنوعی: بعد از اینکه نماز را در مسجد خواندم، به سمت خانهام برگشتم.
هوش مصنوعی: در یک دکان کوچک، جوانی را دیدم که زیبایی او بینظیر بود.
هوش مصنوعی: عشق او به قدری بر من تسلط پیدا کرد که از عمق دل و جانم شور و هیجان برپا شد.
هوش مصنوعی: من در حالتی از شگفتی و سردرگمی ماندهام که دلی که تمام جهان و مکانها را در خود دارد، چه حالتی دارد.
هوش مصنوعی: اگر شناخت او کم باشد، چگونه میتواند مانند خورشید روشنایی ببخشد، در حالی که او را تنها به اندازه یک ذره میشناسیم؟
هوش مصنوعی: یک قطره نمیتواند به خود اجازه دهد تا دریا را در بر بگیرد یا در آن نفوذ کند، چرا که ظرفیت و قدرتش بسیار محدود است.
هوش مصنوعی: هر جایی که آفتاب درخشان باشد، سایه نمیتواند در آنجا قدم بگذارد.
هوش مصنوعی: ناگهان در مقابل آن ماه، شخصی ناامید و درمانده را دیدم که در مسیر افتاده بود.
هوش مصنوعی: دل و چشمانش از شدت عشق آن جوان پر از آتش و آب شده است و در حالتی پر تلاطم و اشتیاق به سر میبرد.
هوش مصنوعی: متوجه شدم که عشق و دردی که در دل من وجود دارد، از او به من منتقل شده است.
هوش مصنوعی: من در عشق آزاد هستم و نور او بر من تابیده است.
هوش مصنوعی: وقتی چند قدم از او دور شدم، از آن آرزوها و تمایلات بیجهت دور شدم.
هوش مصنوعی: او همچنین نقل کرد که لحظهای هم از غم و درد خالی نبوده است.
هوش مصنوعی: در طول روز و شب، به خاطر مشکلات و ناراحتیها رنج کشیدی. گاهی تب داشتی و گاهی هم سر درد.
هوش مصنوعی: روزی گفتم که این همه درد و زحمت که بر من است، از سوی دیگران است.
هوش مصنوعی: من مانند کلم هستم که همه جهان را تشکیل میدهد، به طوری که من یک فرد هستم و دیگران مانند اعضای این کلم هستند.
هوش مصنوعی: اگر درد و رنجی بر یک جزء از وجود انسان تاثیر بگذارد، این اثر در کل وجود او بازتاب پیدا خواهد کرد.
هوش مصنوعی: نقل میشود که شخصی با بیان این روایت بلند، در دل من تردید و شک ایجاد کرد.
هوش مصنوعی: وقتی زید به بیماری عمر مبتلا شود، طبع و خلق او دچار تغییر و انحراف میشود.
هوش مصنوعی: هوا به قدری تازه و شفاف است که وقتی بخار بر دماغ میخورد، احساس میکنم گویی از شدت شادی و شگفتی سرم درد میکند.
هوش مصنوعی: مدتی در انزوا و تنهایی، دوستی داشتم که مانند نانوا زندگی میکرد و با من همصدا بود.
هوش مصنوعی: در دل شب، آتش روشنی به پا کرد و شعلههای آن از عمق وجودم به بیرون زدند.
هوش مصنوعی: زمانی که دهان تنور باز بود، آتش از آن به بیرون میجهید و این خوشایند بود.
هوش مصنوعی: وقتی که آتش عشق او شعلهور شد، من نیز با او به گفتوگو پرداختم و به روشنایی و درک جدیدی دست یافتم.
هوش مصنوعی: کیست که بتواند حالتی متفاوت به کسی دیگر ببخشد و در او تأثیری بگذارد؟
هوش مصنوعی: شجاعت و ارادهی پیرمرد به کمک آمده و به اعتقادات من شک و تردید زده است.
هوش مصنوعی: زنگ انکار را از دلم زدود و در زمان خوشبختی بر روی من گشوده شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.