گنجور

 
ابن یمین

ای کریمی که مادر ارکان

چون تو فرزند راد نازاده

دست گوهر فشانت درگه جود

از کرم داد مکرمت داده

کی توان گفت ابر چون کف تست

عقل داند گهر ز بیجاده

حال خود عرضه میکنم بر تو

ای کریم جواد آزاده

باده من بنده را بقرض انداخت

کز جهان باد منقرض باده

گر خلاصم دهی ز دست غریم

گردد اسباب عیشم آماده

قافیه گرچه دال خواهد شد

بعد ازین ما و روی سجاده