فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۷
مژده آمدنت داد صبا دوران را
رونق عهد شبابست دگر ایمان را
ای صبا گر به مقیمان درش بازرسی
برسان بندگی و خدمت مشتاقان را
گر به منزلگه آن نایب حق ره یابم
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
مهر پیغمبر و آلش چه بود تخم بهشت
حق تعالی به کرم در ازل این حرف نوشت
خرم آن مزرعه دل که در او این کارند
بیسعادت که چنین دهقنت از دست بهشت
من به دل کاشتم این مهر تو خود میدانی
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳
روضه خلد برین تربت اهل البیت است
مایه محتشمی خدمت اهل البیت است
آنچه زر میشود از پرتو آن قلب سیاه
کیمیائی است که در صحبت اهل البیت است
آن که پیشش بنهد تاج تکبر خورشید
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶
حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست
دانشاندوز که اسباب جهان این همه نیست
علت غائی دل دوستی آل نبی است
همه اینست وگرنه دل و جان این همه نیست
از بهشت و لب جو صحبت ایشان غرض است
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱
مردم دیده ما جز به رهت ناظر نیست
دل سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیست
اشکم احرام طواف حرمت میبندد
گرچه از خون دل خویش دمی طاهر نیست
بسته دام قفس باد چو مرغ وحشی
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲
گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
پیش پائی به چراغ تو ببینم چه شود
یارب اندر کنف سایه مولای زمان
که من سوخته یک دم بنشینم چه شود
آخر ای خاتم انوار هدایت آثار
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶
نفس باد صبا مشکفشان خواهد شد
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد
یعنی این تیره شب غیبت مهدی روزی
از دم صبح حضورش لمعان خواهد شد
عالم ار پیر شد از جور و ستم باکی نیست
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
اگر آن نائب رحمان ز درم باز آید
عمر بگذشته به پیرانه سرم باز آید
دارم امید خدایا که کنی تأخیری
در اجل تا به سرم تاج سرم باز آید
گر نثار قدم مهدی هادی نکنم
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
کو ره آن که نهم سوی شما گامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
گمرهان فضلا ترک جماعت کردند
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴
سالها دل طلب وصل تو از ما میکرد
به دعا دست برآورده خدایا میکرد
گر که بودم بر او یافتمی راه سخن
تا کی اسرار نهان جمله هویدا میکرد
هاتفی گفت اگر قابل آن میبودی
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵
پیشتر زانکه خدا خشت و گل آدم زد
نور پیغمبر و آلش ز تجلّی دم زد
کرد تسبیح و ملک از دم او گویا شد
نعره نَحنُ نُسَبِّح زد و بر آدم زد
آدم از پرتو آن نور شناسا شد و گفت
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند؟
تا همه شیعه نمایان پی کاری گیرند؟
هان مکن دعوی ایمان و تشیع فاسق!
زانکه رسوا شوی آن دم که عیاری گیرند!
مهر پیغمبر و آلش به زبان ناید راست
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳
خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود
دوست را چاره به جز مرهم رحمت نبود
خیره آن دیده که گریان نبود در غم تو
تیره آن دل که در او شمع محبت نبود
دولت از مهدی هادی طلب و سایه او
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶
بود آیا که در وصل شما بگشایند ؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایند ؟
اگر از خوفِ ستمهای اعادی بِـسِتند ؛
دارم امید که از بهر خدا بگشایند
به صفای دل صاحب قدمان در مذهب
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷
صاحب الامر مگر باز گذاری بکند
راه بنماید و با عدل قراری بکند
در غمش هر در و لعلی که دلم داشت بریخت
مگر از گریه شادیش نثاری بکند
دوش گفتم بکند وعده وفا، قائم حق
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲
مژده ای دل که مسیحانفسی میآید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که من
زدهام فالی و فریادرسی میآید
کس ندانست که منزلگه آن دوست کجاست
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴
بهر مهر تو به فردوس براتم دادند
وز جهنم به ولای تو نجاتم دادند
در شب هجر تو بودم چو خضر در ظلمات
تا که از چشمه شوق آب حیاتم دادند
سرخوش از دوستی آل پیمبر گشتم
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
شاه دین گوی فلک در خم چوگان تو باد
ساحت کون و مکان عرصه میدان تو باد
زلف هندوی هنر شیفته پرچم تست
دیده فتح و ظفر عاشق جولان تو باد
ای که انشای عطارد صفت شوکت تست
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲
روی بنمای اماما و ره منبر گیر
بگشا منطق و دل از در دلها برگیر
دین اسلام و شریعت که کهن گشت و خراب
یک به یک در دل ما تازه کن و از سر گیر
پر کن از امن و امان عالم آشفته ما
[...]
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳
به حدیث آی و علوم خودم از یاد ببر
خرمن دانش ما را همه گو باد ببر
تا که از لفظ دُر افشان تو علم آموزیم
گو بیا سیل و کتب خانه ز بنیاد ببر
به ولایت زدهام دست شفاعت محکم
[...]