گنجور

 
فیض کاشانی

روی بنمای اماما و ره منبر گیر

بگشا منطق و دل از در دل‏ها برگیر

دین اسلام و شریعت که کهن گشت و خراب

یک به یک در دل ما تازه کن و از سر گیر

پر کن از امن و امان عالم آشفته ما

ظلم و طغیان و خرابی ز ممالک برگیر

بهر رفع ستم و جور به لطف شمشیر

از موالی همه نصرت ز اعادی برگیر

حقِّ آنست جهان کو همگی دشمن گیر

او چو یاری کندت روی زمین لشکر گیر

کن شفیعأ لموالیک خصوصا للفیض

چون شود کشته به پای تو ز خاکش برگیر

 
 
 
حافظ

روی بِنْما و مرا گو که ز جان دل برگیر

پیشِ شمع آتشِ پروانه به جان گو درگیر

در لبِ تشنهٔ ما بین و مدار آب دریغ

بر سَرِ کُشتهٔ خویش آی و ز خاکَش برگیر

تَرکِ درویش مگیر ار نَبُوَد سیم و زَرَش

[...]

فیض کاشانی

روی بنمای اماما و ره منبر گیر

بگشا منطق و دل از در دل‏ها برگیر

دین اسلام و شریعت که کهن گشت و خراب

یک به یک در دل ما تازه کن و از سر گیر

پر کن از امن و امان عالم آشفته ما

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه